Discover
آیههای تاریکی

آیههای تاریکی
Author: Yavar.m
Subscribed: 20Played: 493Subscribe
Share
© یاور.م
Description
تاریکترین نشانههای یک روح تنها و باستانی
یاور.م
تارنما:
https://ehsas2ro.blog.ir/
یاور.م
تارنما:
https://ehsas2ro.blog.ir/
27 Episodes
Reverse
"ندیده برفتی"به یاد حضرت پدرباز خوانی ترانه آقای "علیرضا قربانی"با صدای "یاور.م"تقدیم به زنده یاد حضرت پدر و علیرضا قربانیارادتمند و دوستدار شما #یاور_م
شعری به نام "پری"اثر زنده یاد گرانمایه استاد "شهریار"آوا "یاور.م"#یاور_م
"خداحافظی"نوشته "گابریل خوزه گارسیا مارکز"آوا "نصرالله مدقالچی"در مورد مارکز میتوانم چند جمله کوتاه بگویم: گابریل گارسیا مارکز، مردی نابهنگام بود، مصلح اجتماعی بود. او از جنس ابر انسانهایی بود که به سختی سنگ و به لطافت شبنم هستند. مارکز را به جرات میتوان یکی از نوابغ بزرگ تاریخ ادبیات دانست. مردی که با کتاب صد سال تنهایی تمامی مرزهای قومیت و ملیت و محدوده های زبان و احساس را درنوردید.جنس ناب احساسات مارکز را میتوانید در خداحافظی شاعرانه او لمس کنید و نشئه و خلسه بی نظیر تماس با روح بزرگ و آهاری او را احساس کنید.#یاور_م
▪️هوای عجیب دلمدلم میخواهد انگشتم را بزنم تو ظرف ماست بعد با قاشق جوری صافش کنم که کسی نفهمد؛ دلم میخواهد به معصومیت دوران سخت کودکیم باز گردم. همان دوران بمباران هوایی و مدرسه های سه شیفته و معلمهای روانی و ...دلنوشته ای از: #یاور_م
عشق عمومیشعری از شاملوبا صدای یاور.م#شاملو #یاور_م
داستان دوم از مجموعه داستانهای "سایه های گمشده"نام "غارت زده"نویسنده"یاور.م"تاریخ نگارش دیماه 1380تاریخ ضبط بهمن ماه 1380
▪️چه خواهد شدساعتی پیش روی تختم دراز کشیده بودم و آواز پرندگان با رقص وهم آلود دود سیگارم مرا به خیالی فرود؛ تا آنجا که پرسیدم پس از مرگم چه خواهد شد!؟ بعد نومیدانه چنانکه قماربازی باخت سنگینش را با زهر خندی تلخ در خود فرو میدهد؛ با زهرآگین خنده ای به خود گفتم "چه اهمیت دارد که پس از مرگم چه میشود"چه اهمیتی دارد که گور متروکم و زندگی بی وارثم به زودی فراموش میشود. یک رفیق دارم که شاید سالی یکی دو بار بر سر مزارم حاضر شود. بر سنگ شکاف خورده و فرسوده ام نظری بیاندزد و بگوید "سلام رفیق"دقایقی که گذشت شعری از عارف را زمزمه کردم که میگفت "عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت / تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت" نه آن سالهای ابتدای جوانی که شریفانه فریاد برکشیدم "این مباد آن باد" اشعار نغز سرود میکردم و تصنیف های جان افزا میساختم. نوای سازم در خلسه وهم آلوده فضای زیر درخت گردو میپیچید نه این روزهایی که هیچ اثری از آن مرد جاودانه خواه و آرمانگرا باقی نمانده است. من نه در گذر زمان که در توفان حوادث پیر شدم.اینکه بدانی نوبت به خودت رسیده است باعث میشود یکهو افکاری احمقانه به سرت بزند. اینکه تکلیف نوشته هایم چه میشود! اینکه میدانم من شاهکار زندگی پس از مرگم هستم، اینکه میدانم نویسنده مرگ و تاریکی ام نه روشنایی و روز؛ اینکه تمام زندگی لعنتی ام در رنج تب آلود و هذیان گونه تقدیر گذشته است. اما آنچه نوشته ام فراتر از بندگی، فراتر از سرنوشت و تقدیر بوده است. "اما اگر نوشته هایم هرگز خوانده نشوند چه!؟" این سوال را با خنده ای جنون آمیز به خود پاسخ دادم.سیگار دوم را که روشن کردم ذهنم به سمت کسانی رفت که پیش از من بودند؛ کسانی که لعنت به مهتاب میفرستادند و خورشید را پرده میپوشاندند. به عشق فکر میکردم که یکدفعه صفرای زنده بودنم تا حلق احساسم بالا آمد و تلخی این زمان که سرد و سنگین و ملال آورد گذشت را در دهانم مزه کردم.حال که دورم را نگاه میبینم میبینم خالیست، زندگی خالیست، آنچنان که اخوان به سهراب میگفت هرگز جاری نبود. جویبار لحظه ها خالیست! بی اختیار شعری از فروغ را زمزمه میکنم: بعدها نام مرا باران و باد / نرم میشویند از رخسار سنگ / گور من گمنام میماند به راه / فارغ از افسانه های نام و ننگ#یاور_م
روزی که از میانتان میروم برای همه اراجیفم سر و دست خواهید شکست و غافل خواهید بود از اینکه بهترین آثارم را برای خودم خلق کردم، در سایه قلمم نشستم و خواندمش و در سینه دفترم خاکش کردم. من نویسنده ای هستم که بهترین آثارش هرگز خوانده نخواهند شد.مردمان اراجیف پسند زمانه من با سخن صادقانه بیگانه بودند؛ در برابر حقیقت موضع داشتند و با دروغ همراهی میکردند. این مردمان بعد و عمق داشتن را دوست نداشتند و هر آنچه چون روزمرگی شان سطحی و سخیف نبود را پس میزدند.آی ای آنکه قرنها بعد در لابلای نوشته های مردمان گذشته پژوهش میکنی؛ چه میجویی؟ بگذار آسوده ات کنم؛ مردمان زمانه من بدترین همه دوران بوده اند. نویسنده ای بودم که قرنها زیستم و شاعری بودم که جمله جنگلها را سرودم و عاشقی که همه دریاها را گریستم. پایان گزارشت بنویس "بدترینهای تاریخ بشر"#گروتسک #طنز_سیاه به قلم #یاور_م
"در من دراکولای غمگینی ست میفهمی"شعر از "مهدی موسویان"آوا "یاور.م"
▪️دنیای وارونهظاهرا هنوز هم این قاعده مضحک دنیا که میگفت "هر آمدنی رفتنی دارد" برای من هم صدق میکند. آدمهایی که میایند و میروند و از خودشان در زندگیت اثری باقی میگذارند. بهانه برای ماندن بهانه برای رفتن، بهانهها ممکن است برای آدمهایی که میخواهند بروند تغییر کند. هر چقدر هم که تو صادق باشی، هر چقدر هم که مهر بورزی چیزی عوض نخواهد شد. همان بهانه قشنگ برای ماندن تبدیل به بهانههای نفرت انگیز برای رفتن میشوند. مهم این نیست که تو چقدر تلاش کردی، چقدر صادق بودی، چقدر از احساست را خرج کردی؛ آدمها دلایل خودشان را دارند و با خشونتی سیری ناپذیر میتوانند هر رفتار و گفتارت را تبدیل به دستاویزی برای ایجاد فاصله و تنفر کنند.وقتی این اتفاق میافتد انگار دنیا وارونه میشود و تو اینقدر در این دنیای وارون پیچ و تاب میخوری که فرم و شکل اصلی آن فراموشت میشود.آنگاه فقط تو میمانی و طعم گس شب و تنهایی چندش آوری که باعث میشود درب خانه قلبت را باز کنی؛ اینطوری آدمها محلی مجاز برای تردد پیدا میکنند، دیگر هیج دیواری نیست، هیچ حصاری نیست؛ هیچ قید و بندی نیست.آری گاه زندگی اینطوری میشود و بهانههایی که برای دوست داشتنت ساخته شده بودند تبدیل به دلایل و استدلالات محکمی برای تنفر از تو میشوند.#یاور_م @ehsas2ro
بخشهایی از شعر "فسانه"اثر زنده یاد استاد "اخوان"با صدای "یاور.م"
"اگر دستم رسد روزی"سروده: سعدی بزرگآوا: یاور.متکنوازی سه تار: یاور.م#سعدی#یاور_م#شعر#غزل
آنکه عشق دروغینش از بطن خیانت زاده شدنفرتش حاصل خیانت بود و عشقش محصول تنفر. خیانتی که بدید و تنفری که بزاد. او چنین بود، معجونی از عشق و شهوت و خیانت. نوشداروئی با طعم دروغ و تهمت و بدبینی و حسادت!او خاص بود، دوستش میداشتم، چون به شکل احمقانه ای خاص بود. تظاهرش به عشق، تظاهرش به راستی و تمایلش به دروغ خاص بود.دارم از احساسات زنی که چون چشمک یک ستاره ناشناس در کهکشانی دور، با فاصله ای چندین هزار ساله به من رسیده بود سخن میگویم گویا مسافر این سالها پیش از تولد نیز مرده بود. گویی آنچه از او دریافتم چیزی جز فریادی خفه شده در گلوی زنی مرده نبود. صدایی مبهم، آشنا و و دور که میگفت: تو را دوست میدارماینک او رفته است، با آخرین وداع که دست تکان میدادم و از پشت پرده های اشک میگفتم: از زندگی لعنتی ام برو بیرونهمه چیزش تناقض بود، هر سلام و وداعش، ادعایش به عشق و تمایل سیری ناپذیرش به دروغ... آری او رفته است و من آخرین اعتماد زندگیم را با دستان خویش به خاک سپردم#یاور_م
خداحافظی عاشقانهبدرود ای آنکه هوای احساسم را نداشتیکنارم نبودی، تو نبودی و غبار اندوه بار رفتنت بر روی بلور سرد شیشه عمرم هم برایم آینهای جانکاه بود. ندانستی چه بر من گذشت؛ با توام آری با خود تو؛ ملامتم نکن که راز با تندباد گفتم و درد با درههای ژرف؛ ملامتم نکن که همنشین گرگ و کفتار شدم. آری خود تو، تویی که باید کنارم میبودی و نبودی؛ تویی که نه احترام غرورم را داشتی و نه هوای احساسم.. تو نبودی، سر بزنگاه جوری تنهایم گذاشتی که انگار هرگز نبودی... آری اینها را برای تو نوشتم؛ برای خود تو... خدانگهدار ای مهرآبان، ای تلخ آذر، ای دیریافته و زود رفته، ای درد و درمان... خدا نگهدارت ای سکوت، ای رویا، بدرود ای سایه سکانس رنگی زندگی کم رمق من، ای خوش نشین هزار خانه و صاحب خانه قلب ویران من... بدرود ای مشتاقی نجیبانه؛ خدا نگهدار ای خطای ناگزیر من، ای شرمساری شریفانه؛ ای یادگار واپسین روزهای جوانی من... خدانگهدار ای خواب معصومانه منیاور.مآوا و نگارش: #یاور_م#پادکست#عاشقانه#ادبیات#آیه_های_تاریکی
گفتگویی در سایه خیالگفت: با این حساب اگر بروم و ازدواج کنم از دستم راحت میشویگفتم: اگر کسی اینقدر احمق است که با زنی روانی مانند تو ازدواج کند حقش است که یک جهنم چند ساله را در آن زندگی مشترک تجربه کند. اگر چه به آسودگی من منجر خواهد شد اما برای آن نگونبخت متأسف خواهم بود.گفت: پس آنگاه از من هم خواهی نوشت!؟ مانند آنچه که همیشه از معشوقه ناکامت نوشتهای!گفتم: آنچه از او نوشتم از عشق است، باید بدانی دو چیز مرا به نوشتن ترغیب میکند. یکی عشق و دیگری نفرت!گفت: من رانه کدامین نوع از نوشتههایت هستم!؟گفتم: تو آن نفرت دیرینه سال مدفون در وجودم را در من زنده میکنی، تو در کنارم میمانی که دومی را چون آتش جاودانه آتشکده آثارم زنده نگاه داری، تو پرومته نوشتههای من هستی و با نفرتی که در وجودم زنده میکنی به نوشتههایم جان میبخشی...با سرخوردگی نالید: پس باید به خودم ببالم!پاسخ دادم: آری عشق و نفرت لبه یک شمشیر و مرکب نوشتههای سیاه و سپید نویسنده هستند، باید هم به خودت ببالی...یاور.م#یاور_م#پادکست#آیه_های_تاریکی
"سه قطره خون"اثر تحسین برانگیز "صادق هدایت"این اثر تحسین برانگیز و فاخر که یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ماست به زودی به شکل کتاب صوتی و با خوانش یاور.م در اختیار مخاطبان کانالهای آیههای تاریکی و دروغهای احساسی در تلگرام، ایتا و کست باکس قرار خواهد گرفت.#یاور_م#پادکست#آیه_های_تاریکی#صادق_هدایت
نام مجموعه: هولناکتر از افسانهماجرای اول: چگونه وحشت وارد شدآوا و نگارش: یاور.م
دیوانه زانو میزندآوا و نگارش: یاور.مبخش کوتاهی از کتاب دوم از محمومه ویولن در اتاق خواب که با نام دیوانه زانو میزند نوشته شداما مخاطب گرامی: من نویسنده ای هستم که برای خوانده نشدن نوشتمتصمیم ندارم هیچ یک از آثار جدیدم را منتشر کنم و رمان دیوانه زانو میزند همین چند صفحه که برایتان خوانم کفایت میکند. همین چند صفحه خودش داستانی است که حس کردم نوشتن ادامه اش اشتباه بوده است.به راستی چرا من باید مدتها وقت میگذاشتم و چندین جلد رمان مینوشتم. آیا احمقانه نیست وقتی همین دو صفحه خودش کاملترین داست را ادامه بدهی؟
اگر آدمها تخم میگذاشتندداستان کوتاه طنزآوا و نگارش "یاور.م"
دویدنهای من سمت تو هرگز خط پایانی نخواهد داشتنفس افتادهی در حسرت دیدار تو جانی نخواهد داشتو شعله های آتش همچو قلبم آه سوزانی نخواهد داشتتمام عمر من در خلوت و تنهایی شب های تارم رفتغم عشقت به بی رحمی زمینم زد که نام و اعتبارم رفتبه پاییزیترین باران قسم که فصل گلریز بهارم رفتبهارم رفت …من عاشقانهترین شعر زمان توامکه بی نشانهترین جای جهان تواممن سایه بان توام هم آشیان توامآواره گرد غمت بی خانمان توامتماشا کن منم تصویری از تنهایی یک آدم عاشقنشانی از شکستن در غروب بی قرار آخرین هق هقچه برفی روی موهایم نشسته در همه آیینههای دقمنم هم ماجرای بغض پنهان همه گلهای پژمردهکسی که عمر خود را پای دلتنگی لبخند تو غم خوردهچه پایان غم انگیزی برای قلب تنهایم رقم خوردهمن عاشقانهترین شعر زمان توام که بی نشانهترین جای جهان تواممن سایهبان توام هم آشیان توام آواره گرد غمت بیخانمان توامشعر: سارا بالوآوا: یاور.م
تخم گذاری آدمها
آیههای تاریکی
داستان کوتاه
پری
دلنوشته
آیه های تاریکی
شعر
دکلمه
آیه های تاریکی
آیه های تاریکی را بشنوید
داستان کوتاه
شعر
#شعر_خوانی #دکلمه
آیه های تاریکب
داستانهای کوتاه
آیه های تاریکی
آیههای تاریکی
آیه های تاریکی
تاریکی
تاریکی