گفتگویی در سایه خیال
Description
گفتگویی در سایه خیال
گفت: با این حساب اگر بروم و ازدواج کنم از دستم راحت میشوی
گفتم: اگر کسی اینقدر احمق است که با زنی روانی مانند تو ازدواج کند حقش است که یک جهنم چند ساله را در آن زندگی مشترک تجربه کند. اگر چه به آسودگی من منجر خواهد شد اما برای آن نگونبخت متأسف خواهم بود.
گفت: پس آنگاه از من هم خواهی نوشت!؟ مانند آنچه که همیشه از معشوقه ناکامت نوشتهای!
گفتم: آنچه از او نوشتم از عشق است، باید بدانی دو چیز مرا به نوشتن ترغیب میکند. یکی عشق و دیگری نفرت!
گفت: من رانه کدامین نوع از نوشتههایت هستم!؟
گفتم: تو آن نفرت دیرینه سال مدفون در وجودم را در من زنده میکنی، تو در کنارم میمانی که دومی را چون آتش جاودانه آتشکده آثارم زنده نگاه داری، تو پرومته نوشتههای من هستی و با نفرتی که در وجودم زنده میکنی به نوشتههایم جان میبخشی...
با سرخوردگی نالید: پس باید به خودم ببالم!
پاسخ دادم: آری عشق و نفرت لبه یک شمشیر و مرکب نوشتههای سیاه و سپید نویسنده هستند، باید هم به خودت ببالی...
یاور.م
#یاور_م
#پادکست
#آیه_های_تاریکی
#یاور_م پادکست #داستان_کوتاه
در سایه خیال
گتگویی در سایه خیال حتما گوش کنید