Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 773,245Played: 34,379,094
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
272 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان روز هجران و شب فرقت يار آخر شد زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ايزد که به (بوی گل نوروزی باز) اقبال کله‌گوشه‌ی گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شدباورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز قصه‌ی غصه که در دولت يار آخر شدآن پريشانی شب‌های دراز و غم دل همه در سايه‌ی گيسوی نگار آخر شدصبح اميد که (شد) بد معتکف پرده‌ی غيب گو برون آی که کار شب تار آخر شدبعد از این نور به آفاق دهم از دل خویشکه به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را شکر کان محنت (بیرون ز شمار) بی حد و شمار آخر شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۵مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا مهر سيه‌چشمان ز سر بيرون نخواهد شد قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد رقيب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخيزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد (هر آن قسمت که رفت آنجا کم و افزون نخواهد شد)خدا را محتسب ما را به فرياد دف و نی بخش که ساز شرع از اين (اسباب) افسانه بی‌قانون نخواهد شد مجال من همين باشد که پنهان (مهر) عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گويم چون نخواهد شد شراب لعل و جای امن و يار مهربان ساقیدلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای ديده نقش غم ز لوح سينه‌ی حافظ که زخم تيغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۴فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد عالم پير دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد این (زين) تطاول که کشيد از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره‌زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مايه‌ی نقد بقا را که ضمان خواهد شد ماه شعبان منه از دست قدح کاين خورشيد از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت که به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد (مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود چند گويی که چنين رفت و چنان خواهد شد) حافظ از بهر تو آمد سوی اقليم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۳مفعول و مفاعلن فعولن گل بی رخ يار خوش نباشدبی باده بهار خوش نباشدطرف چمن و طواف بستانبی لاله‌عذار خوش نباشدرقصيدن سرو و حالت گلبی صوت هزار خوش نباشدبا يار شکرلب گل‌اندامبی بوس و کنار خوش نباشد(باغ و گل و مل خوش است لیکنبی صحبت یار خوش نباشد)هر نقش که دست عقل بنددجز نقش نگار خوش نباشدجان نقد محقر است حافظاز بهر نثار خوش نباشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۲مفاعیلن مفاعیلن فعولنخوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد زمان خوشدلی درياب و دُر ياب که دايم در صدف گوهر نباشد غنيمت دان و می خور در گلستان که گل تا هفته‌ی ديگر نباشدايا پرلعل کرده جام زرين ببخشا بر کسی کش زر نباشدز من بنيوش و دل در شاهدی بند که حسنش بسته‌ی زيور نباشد(به نام ایزد بتی سیمین‌تنم هستکه در بتخانه‌ی آذر نباشد) بيا ای شيخ و از خمخانه‌ی ما شرابی خور که در کوثر نباشد(عجب راهی‌ست راه عشق کانجاکسی سر برکند کش سر نباشد) بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد کسی گيرد خطا بر نظم حافظ که هيچش لطف در گوهر نباشدشرابی بی‌خمارم بخش (ساقی) يا رب که با وی هيچ درد سر نباشدمن از جان بنده‌ی سلطان اويسم اگر چه يادش از چاکر نباشد به تاج عالم‌آرايش که خورشيد چنين زيبنده‌ی افسر نباشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۱مفعول و مفاعیلن مفعول و مفاعیلنکی شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد؟ يک نکته از اين معنی گفتيم و همين باشد از لعل تو گر يابم انگشتری زنهار صد ملک سليمانم در زير نگين باشد غمناک نبايد بود از طعن حسود ای دل شايد که چو وابينی خير تو در اين باشد هر کو نکند فهمی زين کلک خيال‌انگيز نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد جام می و خون دل هر يک به کسی دادند در دايره‌ی قسمت اوضاع چنين باشد در کار گلاب و گل حکم ازلی اين بود کاين شاهد بازاری وان پرده‌نشين باشد آن نيست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاين (کان) سابقه‌ی پيشين تا روز پسين باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان خوش است خلوت اگر يار يار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگين سليمان به هيچ نستانم که گاه‌گاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدايا که در حريم وصال رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد همای گو مفکن سايه‌ی شرف هرگز بر آن ديار که طوطی کم از زغن باشد بيان شوق چه حاجت که سوز (حال) آتش دل توان شناخت ز (شوری) سوزی که در سخن باشد هوای کوی تو از سر نمی‌رود (ما را) آری غريب را دل سرگشته با وطن باشد به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ چو غنچه پيش تواش مهر بر دهن باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد ای بسا خرقه که (شایسته) مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشدخط ساقی گر از اين گونه زند نقش بر آب ای بسا رخ که به خونابه منقش باشدناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شيوه‌ی رندان بلاکش باشد خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان تا سيه‌روی شود هر که در او غش باشد غم دنیی دنی چند خوری؟ باده (بخواه) بخورحيف باشد دل دانا که مشوش باشد دلق و سجاده‌ی حافظ ببرد باده‌فروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان من و انکار شراب اين چه حکايت باشد؟غالبا اين قدرم عقل و کفايت باشد من که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگ اين زمان سر به ره آرم چه حکايت باشد تا به غايت ره ميخانه نمی‌دانستم ور نه مستوری ما تا به چه غايت باشد زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاری‌ست که موقوف هدايت باشد بنده‌ی پير مغانم که ز جهلم برهاند پير ما هرچه کند عين عنايت (ولایت) باشد زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نياز تا تو را خود ز ميان با که عنايت باشد دوش از اين غصه نخفتم که (حکیمی) رفيقی می‌گفت حافظ ار مست بود جای شکايت باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از (اين) دايره بيرون ننهد تا باشد من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم داغ سودای توام سر سويدا باشد تو خود ای گوهر يک دانه کجایی آخر(تا کی ای گوهر یکدانه روا خواهی داشت) کز غمت ديده‌ی مردم همه دريا باشد از بن هر مژه‌ام آب روان است بيا اگرت ميل لب جوی و تماشا باشد چون گل و می (چون دل من) دمی از پرده برون آی و درآیکه دگرباره ملاقات نه پيدا باشد ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندر اين سايه قرار دل شيدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند ميل آریسرگرانی صفت نرگس رعنا باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود meybaha@gmail.comبه حسنِ (و) خلق و وفا کس به يار ما نرسد تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حسن و ملاحت به يار ما نرسد به حق صحبت ديرين که هيچ محرم راز به يار يک‌جهت حق‌گزار ما نرسد هزار نقش برآيد ز کلک صنع و يکی به دلپذيری نقش نگار ما نرسد هزار نقد به بازار کائنات آرند يکی به سکه‌ی صاحب‌عيار ما نرسد دريغ قافله‌ی عمر کان چنان رفتند که گردشان به هوای ديار ما نرسد دلا ز (طعن) رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر اميدوار ما نرسد چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد بسوخت حافظ و ترسم که شرح (غصه) قصه‌ی او به سمع پادشه کامکار ما نرسدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود meybaha@gmail.comغزل نمره ۱۵۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاناگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگيزدور از طلب بنشينم به کينه برخيزدوگر به رهگذری يک دم از (هواداری) وفاداریچو گرد در پی‌اش افتم چو باد بگريزدوگر کنم طلب (بوسه‌ای هزار) نيم‌ بوسه صد افسوسز حقه‌ی دهنش چون شکر فروريزدمن آن فريب که در نرگس تو می‌بينمبس آبروی که (بر) با خاک ره برآميزدفراز و شيب بيابان عشق دام بلاستکجاست شيردلی کز بلا نپرهيزدتو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده‌بازهزار بازی از اين طرفه‌تر برانگيزدبر آستانه‌ی تسليم سر بنه حافظکه گر ستيزه کنی روزگار بستيزدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنراهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با (آن) او رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد قد خميده‌ی ما سهلت نمايد اما بر چشم دشمنان تير از اين کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرار (عشق و مستی) عشقبازی جام می مغانه هم با مغان توان زد درويش را نباشد برگ سرای سلطان ماييم و کهنه‌دلقی کآتش در آن توان زد اهل نظر دو عالم در يک (ندب) نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد گر دولت وصالت(ش) خواهد دری گشودن سرها بدين تخيل بر آستان توان زد(با عقل و فهم و دانش داد سخن توان داد) عشق و شباب و رندی مجموعه‌ی مراد است چون جمع شد معانی گوی بيان توان زد شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد حافظ به حق قرآن کز شيد و زرق بازآی باشد که گوی عيشی در اين (میان) جهان توان زدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۳سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد چو پيش صبح روشن شد که حال مهر گردون چيست برآمد خنده‌ای خوش بر غرور کامگاران زد نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست گره بگشود از گیسو و بر دل‌های ياران زد من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست که چشم باده‌پيمايش صلا بر هوشياران زد کدام آهن‌دلش آموخت اين آيين عياری کز اول چون برون آمد ره شب‌زنده‌داران زد خيال شهسواری پخت و شد ناگه دل مسکين خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم چو نقشش دست داد اول رقم بر جان‌سپاران زد منش با خرقه‌ی پشمين کجا اندر کمند آرم زره‌مویی که مژگانش ره خنجرگزاران زد نظر بر قرعه‌ی توفيق و يمن دولت شاه است بده کام دل حافظ که فال بختياران زد-----------------شهنشاه مظفرفر شجاع ملک و دين منصور که جود بی‌دريغش خنده بر ابر بهاران زد از آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد زمانه ساغر شادی به ياد ميگساران زد ز شمشير سرافشانش ظفر آن روز بدرخشيد که چون خورشيد انجم‌سوز تنها بر هزاران زد دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای دل که چرخ اين سکه‌ی دولت به دور روزگاران زدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه‌ای کرد رخت ديد ملک (تاب) عشق نداشت عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد مدعی خواست که آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد (نظری خواست که بیند به جهان صورت خویشخیمه در آب‌وگل مزرعه‌ی آدم زد)ديگران قرعه‌ی قسمت همه بر عيش زدند دل غمديده‌ی ما بود که هم بر غم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه‌ی آن زلف خم‌اندرخم زد حافظ آن روز طربنامه‌ی عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزدبه می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزدبه کویِ می‌فروشانش به جامی برنمی‌گیرندزهی سجاده‌ی تقوا که یک ساغر نمی‌ارزدرقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رُخ برتابچه افتاد این سر ما را که خاکِ در نمی‌ارزد؟شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در (آن) او دَرج استکلاهی دلکش است اما به تَرکِ سر نمی‌ارزدچه (بس) آسان می‌نمود اول غمِ دریا به بوی سودغلط (گفتم) کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزدتو را آن بِهْ که رویِ خود ز مشتاقان بپوشانیکه شادی جهانگیری، غمِ لشکر نمی‌ارزد(برو گنج قناعت جوی و کنج عافیت بنشینکه یک دم تنگدل بودن به بحر و بر نمی‌ارزد)چو حافظ در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذرکه یک جو مِنَّتِ دونان (به) دو صد من زر نمی‌ارزدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلانساقی ار باده از این دست به جام اندازدعارفان را همه در شربِ مُدام اندازدور چُنین زیرِ خَم زلف نهد دانه‌ی خالای بسا مرغِ خِرَد را که به دام اندازدای خوشا (حالت) دولتِ آن مست که در پایِ (حبیب) حریفسر و دستار نداند که کدام اندازدزاهدِ خام که انکارِ مِی و جام کندپخته گردد چو نظر بر میِ خام اندازدروز در کسب هنر کوش که مِی خوردنِ روزدلِ چون آینه در زنگِ ظَلام اندازدآن زمان وقتِ میِ صبح‌فروغ(فروز) است که شبگِردِ خَرگاهِ افق پردهٔ شام اندازدباده با محتسبِ شهر ننوشی زنهاربخورد (با تو می) باده‌ات و سنگ به جام اندازدحافظا سر ز کُلَه‌گوشه‌ی خورشید برآربختت ار قرعه بدان ماهِ تمام اندازدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۴۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن دلم جز مهر مه‌رويان طريقی برنمی‌گيرد ز هر در می‌دهم پندش وليکن در نمی‌گيرد خدا را ای نصيحتگو حديث (از خط ساقی گو) ساغر و می گو که نقشی در خيال ما از اين خوشتر نمی‌گيرد × بيا ای ساقی گلرخ بياور باده‌ی رنگين که فکری در درون ما از اين بهتر نمی‌گيرد ×صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند عجب گر آتش اين زرق در دفتر نمی‌گيرد من اين دلق (ملمع) مرقع را بخواهم سوختن روزی که پير می‌فروشانش به جامی بر نمی‌گيرد از آن رو هست ياران را صفاها با می لعلش که غير از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گيرد × سر و چشمی چنين دلکش تو گویی چشم از او بردوز؟برو کاين وعظ بی‌معنی مرا در سر نمی‌گيرد ×نصيحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است دلش بس تنگ می‌بينم مگر ساغر نمی‌گيرد ميان خنده می‌گریم که چون شمع اندر اين مجلس زبان آتشينم هست ليکن در نمی‌گيرد چه خوش صيد دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس آهوی وحشی را از اين خوشتر نمی‌گيرد خدا را رحمی ای منعم که درويش سر کويت دری ديگر نمی‌داند رهی ديگر نمی‌گيرد سخن در احتياج ما و استغنای معشوق است چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گيرد من آن آيينه را روزی به دست آرم سکندروار اگر می‌گيرد اين آتش زمانی ور نمی‌گيرد بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گيردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۴۸مفعول و مفاعلن فعولنيارم چو قدح به دست گيرد بازار بتان شکست گيرد هر کس که بديد چشم او گفت کو محتسبی که مست گيرد در بحر فتاده‌ام چو ماهیتا يار مرا به شست گيرد در پاش فتاده‌ام به زاریآيا بود آن که دست گيرد خرم دل آن که همچو حافظ جامی ز می الست گيردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (79764)

Parastoo Maghsoud

صبح به خير . امروز من هم از صبح در پي خاموش كردن چراغ ها بودم

Nov 13th
Reply

Sara AmirGhofran

سلام و روزتون بخیر. دوست داشتم بگم که بدونید معمولا اولین چیزی که صبح ها بعد از بیدار شدن و آخرین چیزی که شب ها قبل از خوابیدن گوش می کنم پادکست شماست. صدای سخن عشق برای من مثل مدیتیشن میمونه، مغزم رو آروم می کنه(هرچند می دونم با توجه به مطالب شاید نباید اینجوری باشه) و بهم حس آرامش میده. 🌸 ازتون ممنونم و بهترین هارو براتون آرزو می کنم. 🌿

Nov 13th
Reply

Melika Zare

بی خوابی :) چه قشنگ.

Nov 13th
Reply

محسن

خدا قوت🙏⚘️ اونجایی هایی که میری تو نقش یه وبلاگر و قصه های زندگی ات، تو بخوان اتفاق های ریز و درشت روزمره ات، رو روایت می کنی، معرکه اس. یعنی اثر گذاری بیشتری داره. درست مثل بیان کردن یک مصداق و مثال میمونه برای یک مسئله سخت و غامض‌. لطفا بیشتر روایتگری کن برای مایی که دائم‌القصه هستیم و با شنیدن هر قصه دُز بیخود شدن از خودمون بالا میزنه.

Nov 13th
Reply

Setareh

فقط امیدوارم در دیوار خونه آکوستیک باشه.. ساعت ۲ شب..

Nov 13th
Reply

sama

سلام میشه یکی از گزینه‌های جایگزین رباعی/دوبیتی مقالات شمس باشه؟ یا رباعیات مولانا؟ 🙏😊

Nov 13th
Reply

Asiyeh

خوانش غزل نمره ١۶۶🍷 01:09:10

Nov 13th
Reply

Mitra

من اپیزود 43 هستم 🥲 ولی اومدم آخرین اپیزود ک ببینم حالتون چطوره فعلا فهمیدم ک اسپند دود کردن اضافه شده 😍

Nov 13th
Reply (5)

maryam nazari

وقتی از پایان ناراحتم همیشه به خودم میگم نذار غم پایان شوق آغاز رو ازت بگیره. شبا خیلی مهربون‌تری

Nov 13th
Reply (1)

sharareh bolourchi

چه کار خوب و قشنگی که صدای خواننده های که غزل حافظ را خوانده اند پخش میکنید... شعر در ذهنمون بیشتر تثبیت میشه 👌✨️ کمیل نصری از دوستان خوب من هست براش این قسمت را فرستادم اونم کلی کیف کرد 🙏😍🤎

Nov 13th
Reply

Asiyeh

آهنگی که اول برنامه پخش کردی گمون کنم اپیزود ۵٧ درباره اش برامون گفتی و من اولین کامنتمو از حسی که با شنیدنش داشتم نوشتم، از خونه پدربزرگم... یه جاش از مسیر نوری که از سقفای خشتی تا روی زمین کشیده میشد و حرکت ذرات گرد و غبار نوشته بودم، بعد از ظهرا که باید آروم بازی میکردیم تا بزرگترا چرت بزنن و من که ساعتها میتونستم رقص گرد و غبار رو تماشا کنم و روی مرزهای ادراک کودکانه ام از جهان قدم بزنم... تفسیر بیت بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد فرزآنِ همیشه هایی❤️

Nov 13th
Reply

mehdi khajevandi

حافظ نمیتونه کلمه بگه ولی فلان کس میتونه بگه تصدانه ؟؟ 😂😂

Nov 13th
Reply

زروان

حالا می فهمم چرا وقتی در کودکی این آهنگ منصور رو می شنیدم حس عجیبی داشتم حسی توام با دلتنگی، دریغ ناکی و حضور …حتما همون موقع هم می دونستم قراره یک روز در ابتدای یک پادکست پخش بشه و اون پادکست قراره منو به دنیای دیگری ببره..دنیای شیرین،مجیکال با چاشنی غم زیبا…خواب در بیداری، بیداری در بیداری، بیداری در خواب..

Nov 13th
Reply

Asiyeh

رباعیات سعدی اثرش رو بر من گذاشت، چند اپیزود قبل که گفت " بار دومین از اولین خوبتری" تا لحظاتی نفسم بالا نمی اومد از اعجاز نگاهش فرزآن قدردانتم که با تعهدت و صدای دلنشینت ما رو تا این پایانه هم رسوندی و چه آغازها که در ما دَرانداختی🍃

Nov 13th
Reply (2)

Javid Javan

38:00 جالب بود شنیدید ؟

Nov 13th
Reply (3)

mehdi khajevandi

من دیشب بیدار بود م بصورت لایو نمیتونی اجرا کنی ؟

Nov 13th
Reply

Nooshin Raissian

من که ازین درگوشی خیلی لذت بردم . فکر کنم بقیه رفقا هم .

Nov 13th
Reply

Masome Mohamadikho

اجرا در صبح انرژی و نشاط میاره تا آخر روز

Nov 13th
Reply

snz

ساقی های قبل تو همه سوُ تفاهم بودن...

Nov 13th
Reply

puyanx

هذلولی میگه وقتشه شیفت کنی رو برنامه های شبانه، دل من خنک شه

Nov 13th
Reply