آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند ۱۹۱
Description
غزل نمره ۱۹۱
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
آن کيست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من يک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پيغام وی
وانگه به يک پيمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نوميد نتوان بود از او باشد که دلداری کند
گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام
گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند
پشمينهپوش (تنگخو) تندخو از عشق نشنيده است بو
از مستيش رمزی بگو تا ترک هشياری کند
چون (با) من گدای بینشان مشکل بود ياری چنان
سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند
زان طرهی پرپيچوخم سهل است اگر بينم ستم
از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند
شد لشکر غم بیعدد از بخت میخواهم مدد
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند
با چشم پرنيرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طرهی شبرنگ (چشم مست و شنگ) او بسيار (مکاری) طراری کند
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands
Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy