داستان درست زیر دماغته!
Update: 2021-06-26
4
Description
سختی کار اینجا بود که گیلبرت اصلاً موش ناقلا رو ندیده بود! اون میدونست که یک موشی این وسط هست، اما نتونسته بود اون رو در موقع انجام کار خطا بگیره. «همینجا روی دیوار میشینم و چشمانتظارش میمونم.» گرمای خورشید به تن میچسبید و گیلبرت خودش رو جمع کرده بود و شده بود مثل یک توپ: «کار دیگهای که ندارم … همینجا دراز میکشم و یک چرتی میزنم.» بعد هم خمیازهای کشید و خوابش برد…
Comments
In Channel