Discoverآوای کتابکداستان توله ترسیده
داستان توله ترسیده

داستان توله ترسیده

Update: 2021-08-281
Share

Description

آلبرت چشم‌های بزرگ قهوه‌ای‌رنگش رو بست و در حالی که مادرش آروم لالایی می‌خوند، به خواب رفت.

«غرررر! غرررر! غرررر!»

آلبرت چشم‌هاش رو باز کرد و هق و هق، شروع کرد به گریه. مادر هم از این صدا خوشش نیومده بود. آلبرت با شکایت گفت: «من می‌ترسم مامان!»


داستان توله ترسیده


https://ketabak.org/bj03a

Comments 
00:00
00:00
1.0x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

داستان توله ترسیده

داستان توله ترسیده

We and our partners use cookies to personalize your experience, to show you ads based on your interests, and for measurement and analytics purposes. By using our website and our services, you agree to our use of cookies as described in our Cookie Policy.