روز هجران و شب فرقت یار آخر شد ۱۶۶
Update: 2024-11-13115
Description
غزل نمره ۱۶۶
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ايزد که به (بوی گل نوروزی باز) اقبال کلهگوشهی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
باورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز
قصهی غصه که در دولت يار آخر شد
آن پريشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سايهی گيسوی نگار آخر شد
صبح اميد که (شد) بد معتکف پردهی غيب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را
شکر کان محنت (بیرون ز شمار) بی حد و شمار آخر شد
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
ساعت 20:15 دقیقه من هم شما رو دوست دارم
خدای من چجوری این ۲ روز آخر هفته ها رو دووم میارم تمام این ماه ها نمیدونم ولی هنوز از امید یافتند توی همین دو روز حتی تو سوز و سرمای زمستون از پا نمیشینم ممنونم که به دنیا اومدی هزار بار ممنونم که با تو هم عصرم… 🍃
آن شب چهارشنبه سوری زیر باران دلپذیر و ریز ریز زمستانی در جاده زیبای کوهسار دخترک با مواجی از موهای شرابی کنار آتش ، آتش به پا میکرد چنان می رقصید که گویا با شعله های سر کشیده آتش بارها تمرین رقص کرده و در کنارگرمای مطبوع آن دلفریبی ، حتی دل آتش هم قنچ میرفت ،در کنار معشوق و گاهی در آغوش او می رقصید و به تمامی دخترها و پسرهای گذر که هیچ به کل شهر فخر فروشی می کرد دلش میخواست فریاد بزند ببینید مرا ، نمی خواست مستی را لحظه ای از دست بدهد آن شب را تا صبح قصد طنازی داشت قرار بود پر خاطره ترین شب
همه در سایه ی گیسوی نگار،، آخر ،،،،،،شد
نمیدونم منظورم را تونستم منتقل کنم یا نه یعنی در خوانش غزل به نظرم بهتر است کلمه شد از بقیه کلمات جدا شود و مستقل به معنی اش فکر کنیم ، شد به معنی بالاخره رفت گرفته شود ، اگر میتوانستم برایت ویس یا صدا بفرستم در خوانش بهتر جا می افتاد
۲۴ آبانِ که دارم این پادکستو گوش میدم سعی میکنم به فال نیک بگیرم شاید شب تار آخِر شد
فرزان جان خیلی ازت میآموزم ،ولی ولی فکر میکنم معنی کلمه ی شد را در اين اپیزود درست نگفته باشی و من فکر میکنم در سراسر این غزل ناب ، شد به معنی طی شد ، رد شد ، گذشت آمده است یک بار دیگر بیت به بیت با این معنی بخوانیم ، فکر کنم بهتر میشه روز هجران و شب فرقت یار آخر _______شد
درودها فرزان جان 🧚♀️
هست غیر قابل تعريف
انصافا حافظ خوانی و کلا هر شعر دیگه، وقتی نیمه شب و همه خوابن تو یه مرحله دیگه از آگاهی و لذته. کاش شبا بود همش
آرام بخش بودن غزل امروز، در اپیزود های بعدی مستدام
47:25 ذرات غبار چرخنده رو به بالا گرم و سبک جویای خورشید دچار عشق دچار حرکت شوقیه به سمت منبع بیرون آمدن از مقام غبار و خورشید شدن☀️☀️☀️ از قطره بودن ، به دریا شدن... 💙💙💙
فرزان جان فقط می تونم بگم سپاسگزارم از این برنامه درخشان و باارزش ، احساسات نابی که در لحظات گوش دادن بهش تجربه میکنم در کلام نمیگنجه👌🌾 در دقیقه 28:07 یک نکته ای به ذهنم رسید، "شوکت خار" بنظرم اشاره به دولت سرنگون شده و شوکت پوشالی که داشته داره، میگه با آمدن دولت جدید، شکوه و خودخواهی و بزرگی توخالی اون دولت قبلی که مثل خار آزاردهنده بود به پایان رسید، و اون "خوار" و ذلیله که معنی پستی و ذلت میده، ("خار" همون خار گل و ایناست). گوشه ی کلاه گل پیدا شد شکوه و جلال خار تمام شد.. 🌻🤍
42:12 همیشه عادت داشتم اپیزود رو در اولین فرصت و به یکباره بشنوم ولی از دیروز صدای سخن عشق رو دارم مزه مزه می کنم. صبح اميد که بد معتکف پردهی غيب گو برون آی که کار شب تار آخر شد و این بیت مولانا که برامون خوندی و حیفه ننویسمش نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود گر نه ورای نظر عالم بی منتهاست
دلم براتون تنگ میشه و دوستون دارم ❤️❤️❤️
۱)انسان با پشت سر نهادن زندگانی گله ای حیوانی پای به ساحت زیست جمعی انسانی در ساحت فرهنگ میگذارد که زیست در « گله ی فرهنگی » است. در این گونه زیست فرد، در امان از شر نیرو های پرخاشگر طبیعی در پناه جامعه و نهادهای ان ، با همرنگی و همسانی با دیگران ، با نقاب های فرهنگی که « من » بدان ها نیاز دارد زندگانی میکند و از بهره های این زیست برخوردار میشود. اما در مرتبه ای عالیتر از رشد فرهنگ ، از درون وجدان جمعی و اخلاقیت ان وجدان فردی میروید که با اخلاقیت فردی خود میتواند در برابر ریاکاری و نقابداری....
فرزان جان،اگر خدا، هذلولی، خدای اسپینوزا، در همه چیز و همه کس و بر همه چیزه، مرگ و میر موجودات به اراده ی اونه، به نظرت وقتی کسی خودشو میکشه، آیا عملی بیرون از هذلولی انجام داده یا اراده بر اینه که یکی با تصادف توسط دیگری، یکی با افتادن از روی داربست حین کار و یکی با دستای خودش مرده و همه و همه به غایت درون اراده ی الهیه؟
❤❤❤
هی رفرش میکردم میگفتم پس کو غزل جدید که یادم افتاد ماموریتیم
من تا قسمت ۱۰۲ شنیدم که راجب هوش طبیعی بدن صجبت کردی،توی رواق منو بهم نشون دادی،اینجا من رو🤍