Discover
رواق / Ravaq
رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 1,078,547Played: 71,070,094Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
556 Episodes
Reverse
«««««میبهـا🍷»»»»»غزل نمره ۴۴۷مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلبيا با ما مورز اين کينه داریکه حق صحبت ديرينه دارینصيحت گوش کن کاين در بسی بهاز آن گوهر که در گنجينه داریبه فرياد خمار مفلسان رسخدا را گر می دوشينه داریوليکن کی نمايی رخ به رندانتو کز خورشيد و مه آيينه داریبد رندان مگو ای شيخ و هش دارکه با حکم خدایی کينه دارینمیترسی ز آه آتشينمتو دانی خرقهی پشمينه دارینديدم خوشتر از شعر تو حافظبه قرآنی که اندر سينه داریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««میبهـا🍷»»»»»غزل نمره ۴۴۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به يادگار بمانی که بوی او داری دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست توان به دست تو دادن گرش نکو داری در آن شمايل مطبوع هيچ نتوان گفت جز اين قدر که رقيبان تندخو داری نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد که گوش و هوش به مرغان هرزهگو داری ز جرعهی تو سرم مست گشت نوشت باد خود از کدام خم است اين که در سبو داری؟ به سرکشی خود ای سرو جويبار مناز که گر بدو رسی از شرم سر فرو داری دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن تو را سزد که غلامان ماه رو داری قبای حسنفروشی تو را برازد و بس که همچو گل همه آيين رنگ و بو داری ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق قدم برون نه اگر ميل جستجو داریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهــا»»»»»غزل نمره ۴۴۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال پریشان عاشقان داری؟ بخواه جان و دل از بنده و روان بستان که حکم بر سر آزادگان روان داری ميان نداری و دارم عجب که هر ساعت ميان مجمع خوبان کنی ميانداری بياض روی تو را نيست نقش درخور از آنک سوادی از خط مشکين بر ارغوان داری بنوش می که سبکروحی و لطيف مدام علیالخصوص در آن دم که سر گران داری مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما مکن هر آن چه توانی که جای آن داری به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست به قصد جان من خسته در کمان داری بکش جفای رقيبان مدام و جور حسود که سهل باشد اگر يار مهربان داری به وصل دوست گرت دست میدهد يک دم برو که هر چه مراد است در جهان داری چو گل به دامن از اين باغ میبری حافظ چه غم ز ناله و فرياد باغبان داری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن شهریست پرظريفان و از هر طرف نگاری ياران صلای عشق است گر میکنيد کاری چشم فلک نبيند زين طرفهتر جوانی در دست کس نيفتد زين خوبتر نگاری هرگز که ديده باشد جسمی ز جان مرکب؟بر دامنش مبادا زين خاکيان غباری چون من شکستهای را از پيش خود چه رانی کهأم غايت توقع بوسیست يا کناری می بیغش است درياب وقتی خوش است بشتاب سال دگر که دارد اميد نوبهاری؟ در بوستان حريفان مانند لاله و گل هر يک گرفته جامی بر ياد روی ياری چون اين گره گشايم؟ وين راز چون نمايم؟ دردی و سخت دردی، کاری و صعب کاری هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی مشکل توان نشستن در اين چنين دياریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
نور ز خورشید جوی بو که برآیدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غيرت روی تو هر گلی خاری ز کفر زلف تو هر حلقهای و آشوبی ز سحر چشم تو هر گوشهای و بيماری مرو چو بخت من ای چشم مست يار به خواب که در پی است ز هر سويت آه بيداری نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نيست نقد روان را بر تو مقداری دلا هميشه مزن لاف زلف دلبندان چو تيره رای شوی کی گشايدت کاری؟ سرم برفت و زمانی به سر نرفت اين کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری چو نقطه گفتمش اندر ميان دايره آی به خنده گفت که ای حافظ اين چه پرگاری؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به جان او که گرم دسترس به جان بودی کمينه پيشکش بندگانش آن بودی بگفتمی که بها چيست خاک پايش را اگر حيات گرانمايه جاودان بودی به بندگی قدش سرو معترف گشتی گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی به خواب نيز نمیبينمش چه جای وصال چو اين نبود و نديديم باری آن بودی اگر دلم نشدی پايبند طرهی او کیاش قرار در اين تيرهخاکدان بودی به رخ چو مهر فلک بینظير آفاق است به دل دريغ که يک ذره مهربان بودی درآمدی ز درم کاشکی چو لمعهی نور که بر دو ديده ما حکم او روان بودی ز پرده نالهی حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبحخوان بودیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی بگفتمی که چه ارزد نسيم طرهی دوست گرم به هر سر مویی هزار جان بودیعیان شدی که بها چیست خاک کویش رااگر حیات گرانمایه جاودان بودی برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب گرش نشان امان از بد زمان بودی؟ گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز سرير عزتم آن خاک آستان بودی ز پرده کاش برون آمدی چو قطرهی اشک که بر دو ديدهی ما حکم او روان بودیاگر نه دايرهی عشق راه بربستي چو نقطه حافظ بیدل نه در ميان بودیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلنسحر با باد میگفتم حديث آرزومندیخطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندیدعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود استبدين راه و روش میرو که با دلدار پيوندیقلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد بازورای حد تقرير است شرح آرزومندیالا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرورپدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندیجهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيستز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی؟همایی چون تو عالیقدر حرص استخوان تا کی؟دريغ آن سايهی همت که بر نااهل افکندیدر اين بازار اگر سودیست با درويش خرسند استخدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندیبه شعر حافظ شيراز میرقصند و مینازندسيهچشمان کشميری و ترکان سمرقندیابیات الحاقی:(دل اندر زلف لیلی بند و کار از عقل مجنون کنکه عاشق را زیان دارد مقالات خردمندیبه سحر غمزهی فتان دوابخشی و دردانگیزبه چین زلف مشکافشان دلارامی و دلبندی)Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ديدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبير چیست؟ يار سفرکرده میرسد ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی ذکرش به خير ساقی فرخندهفال من کز در مدام با قدح و ساغر آمدی خوش بودی ار به خواب بديدی ديار خويش تا ياد صحبتش سوی ما رهبر آمدی آن عهد ياد باد که از بام و در مرا هر دم پيام يار و خط دلبر آمدی خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دريادلی بجوی دليری سرآمدیفيض ازل به زور و زر ار آمدی به دست آب خضر نصيبهی اسکندر آمدی ور ديگری به شيوهی حافظ زدی قلم مقبول طبع شاه هنرپرور آمدیکی يافتی رقيب تو چندين مجال ظلم مظلومی ار شبی به در داور آمدی؟آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل سَبت سلمي بصُدغَيها فوادي و روحي کل يوم لي يُنادي نگارا بر من بیدل ببخشای و واصلني علي رغم الاعادي حبيبا در غم سوداي عشقت توکلنا علي رب العبادی امن انکرتني عن عشق سلمي تَز اول آن روی نِهکو بِوادی که همچون مهت ببوتن دل و ایره غريق العشق في بحر الودادی به پیماچان غرامت بسپريمن غرت يک ویروشتی از اَما دی غم اين دل بواتت خورد ناچار و غر نه وابنی آنچت نشادی دل حافظ شد اندر چين زلفت بليل مُظلمٍ و الله هاديSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۷مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای قصهی بهشت ز کويت حکايتی شرح جمال حور ز رويت روايتی انفاس عيسی از لب لعلت لطيفهای و آب خضر ز نوش لبانت کنايتی هر پاره از دل من و از غصه قصهای هر سطری از خصال تو وز رحمت آيتی کی عطرسای مجلس روحانيان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعايتی در آرزوی خاک در يار سوختيم ياد آور ای صبا که نکردی حمايتی ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت صد مايه داشتی و نکردی کفايتی بوی دل کباب من آفاق را گرفت اين آتش درون بکند هم سرايتی در آتش ار خيال رخش دست میدهد ساقی بيا که نيست ز دوزخ شکايتی دانی مراد حافظ از اين درد و غصه چيست؟ از تو کرشمهای و ز خسرو عنايتیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۶مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنآن غاليهخط گر سوی ما نامه نوشتیگردون ورق هستی ما درننوشتیهر چند که هجران ثمر وصل برآرددهقان جهان کاش که اين تخم نکشتیآمرزش نقد است کسی را که در اين جاياریست چو حوری و سرایی چو بهشتیدر مصطبهی عشق تنعم نتوان کردچون بالش زر نيست بسازيم به خشتیمفروش به باغ ارم و نخوت شداديک شيشه می و نوش لبی و لب کشتیتا کی غم دنيای دنی ای دل دانا؟حيف است ز خوبی که شود عاشق زشتیآلودگی خرقه خرابی جهان استکو راهروی اهل دلی پاکسرشتیاز دست چرا هشت سر زلف تو حافظتقدير چنين بود چه کردی که نهشتی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنبا مدعی مگوييد اسرار عشق و مستیتا بیخبر بميرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟سلطان من خدا را زلفت شکست ما راتا کی کند سياهی چندين درازدستی؟در گوشهی سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گويد رموز مستیآن روز ديده بودم اين فتنهها که برخاستکز سرکشی زمانی با ما نمینشستیعشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظچون برق از اين کشاکش پنداشتی که جستیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن ای دل مباش يک دم خالی ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نيستی و هستی گر جان به تن ببينی مشغول کار او شو هر قبلهای که بينی بهتر ز خودپرستی با ضعف و ناتوانی همچون نسيم خوش باش بيماری اندر اين ره بهتر ز تندرستی در مذهب طريقت خامی نشان کفر است آری طريق رندی چالاکی است و چستی تا علم و عقل بينی بیمعرفت نشينی يک نکتهات بگويم خود را مبين که رستی در آستان جانان از آسمان ميانديش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی صوفی پيالهپيما حافظ قرابهپرهيز ای کوتهآستينان تا کی درازدستی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۳فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی لطف کردی سايهای بر آفتاب انداختی تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختیطاعت من گرچه از مستی خرابم رد مکنکاندرین شغلم به امید ثواب انداختی گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختیداور داراشکوه ای آن که تاج آفتاب از سر تعظيم بر خاک جناب انداختی باده نوش از جام عالمبين که بر اورنگ جم شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختیزينهار از آب آن عارض که شيران را از آن تشنهلب کشتی و گردان را در آب انداختی هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما سايهی دولت بر اين کنج خراب انداختی خواب بيداران ببستی وانگه از نقش خيال تهمتی بر شبروان خيل خواب انداختی پرده از رخ برفکندی يک نظر در جلوهگاه و از حيا حور و پری را در حجاب انداختی از فريب نرگس مخمور و لعل میپرست حافظ خلوتنشين را در شراب انداختیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنمخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبیوصف رخ چو ماهش در پرده راست نايدمطرب بزن نوایی ساقی بده شرابیشد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبتزين در دگر نراند ما را به هيچ بابیدر انتظار رويت ما و اميدواریوز عشوهی وصالت ما و خيال و خوابیمخمور آن دو چشمم آيا کجاست جامیبيمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی؟حافظ چه مینهی دل اندر در خيال خوبان؟کی تشنه سير گردد از لمعهی سرابی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیللبش میبوسم و درمیکشم می به آب زندگانی بردهام پی نه رازش میتوانم گفت با کس نه کس را میتوانم ديد با وی لبش میبوسد و خون میخورد جام رخش میبيند و گل میکند خوی بده جام می و از جم مکن ياد که میداند که جم کی بود و کی کی؟ بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وی گل از خلوت به باغ آورد مسند بساط زهد همچون غنچه کن طی چو چشمش مست را مخمور مگذار به ياد لعلش ای ساقی بده می نجويد جان از آن قالب جدایی که باشد خون جامش در رگ و پی زبانت درکش ای حافظ زمانی حديث بیزبانان بشنو از نیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی ذخيرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پياله چه میکنی هی هی (چو هست آب حیاتت به دست تشنه ممیرفلا تمت و من الماء کل شئ حی)شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد! ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی خزينهداری ميراثخوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی، به فتوی دف و نی زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند مجو ز سفله مروت که شيئه لا شی نوشتهاند بر ايوان جنةالماوی که هر که عشوهی دنیا خريد وای به وی سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی بخيل بوی خدا نشنود بيا حافظ پياله گير و کرم ورز و الضمان عليSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟ بگذر ز کبر و ناز که ديدهست روزگار چين قبای قيصر و طرف کلاه کی هشيار شو که مرغ سحر مست گشت هان بيدار شو که خواب عدم در پی است هی خوش نازکانه میچمی ای شاخ نوبهار کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی بر مهر چرخ و شيوهی او اعتماد نيست ای وای بر کسی که شد ايمن ز مکر وی فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نيز ساقی مهروی و جام می باد صبا ز عهد صبی ياد میدهد جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی حشمت مبين و سلطنت گل که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زير پی درده به ياد حاتم طی جام يک منی تا نامهی سياه بخيلان کنيم طی زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بيرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی حافظ حديث سحرفريب خوشت رسيد تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations








اینکه در سفر هم برنامه رو ضبط میکنین و ما رو چشم انتظار نمیذارین، خیلی ارزشمنده. 🙏🌅❤️
امروز با همه ی وجود صدای سخن عشق و خوندم و در لحظه ... مرسی فرزان ،دوستت دادم
آنجا که کار صومعه… خیلی خوب بود خیلی پاینده باشی پسر
🍁🍁
من زمینم💚
فرزآن جانم درود. امروز جمال تو سیمای دگر دارد امروز لب نوشت حلوای دگر دارد امروز گل لعلت از شاخ دگر رٌستهست امروز قدِ سروت بالای دگر دارد امروز خود آن ماهت در چرخ نمیگنجد وان سکهی چون چرخت پهنای دگر دارد. تا شنبه دلم برات تنگ میشه🤍🌹
امروز عجب غزل خوانی شد همش غم اندوه🥲 همش از دوری ماموریت شد 🥺ولی ما دل خوش ب روزهای آینده داریم 😊دوستان خوبم روزهای آخرهفته عالی داشته باشید وهمچنین فرزآن عزیز😍😍😘😘
اول اپيزود مي خواستم بگم دوپيازه آلو. بعدش كه خودتون گفتيد خيلي ذوق كردم 😍 اگر روزي درستش كرديد لطفا حتما با آب ليمو يا نارنج و سبزي تازه نوش جون كنيد 😋 اين اپيزود خيلي چسبيد ممنونم 😍❤️🌼
ما بروم پادکست گوش می بدهیم 🫢🤭🤪😜😝😛🤣😂
کوئیز امروز:چرا همیشه دو کاسه در پیانوست؟کاسه ی دوم از آن کیست.۱.کاسه ای زیر نیم کاسه است.۲.جناب حافظ مهمان خرابات ماست.۳.جناب شجریان مهمان خرابات ماست.۴.بانوی خوش سلیقه ی همسایه مجدد آش دادن .۵.فاطمه جان؟(نه.حضور ایشان در خرابات آیین درویشی نیست ، با ایشان فقط کافه مجاز است.۴.روح جرج که یه پاش ایرانه.۵.جناب توکلی(اون بنده خدا وقت نداره)۶.آرمیک(اون هم که امروز طی یک جهش رندانه افتاد گردن ما، خانه ی ما غذا می خورد و در خرابات پتروس می شود این روزها ارتروز انگشت دارد و ما خودمان غذا دهنش می گذاریم
ممنون
24Dec2025Irland
خرافات بدع
عالی
فوبیا گربه و سگ😭😭😭
غزل٤٤٧ شیرینی پخش کنیم 🍰 به مناسبت اولین باری که راوی حرف آقای خالقی رو یه تایید ریزی کرد 😄 وگرنه تا به ابنجا هر بار میرفت ببینه آقای خالقی چی میگه میخوند مکث میکرد میگفت : من درنمــــی یابم، نه این تفسیر به دل نمــــی نشینه 🤣
امسال برای یه جمع متنوعی حافظ خوندم و متوجه شدم اون پیری که توصیف کردید تو یه زیرزمین همه کتاب های ارزشمند رو جمع کرده فرزانه و اون گوهر این پادکست شده، شاید یکمی مبالغه آمیز باشه ولی تا حد زیادی درسته
شیخم اگه خواستی بشی شیخ بهایی شو یه کتاب داره اسمش السرالمستتر پادزهر ساحران واهل قلم که از حروف ابجد سواستفاده می کنند رو به تحریر درآورده البته تلاش های دیگه هم کرده سلام امروز روتقدیم شیخ بهایی می کنم ۰۴،۱۰،۰۳ به رسم چهارشنبه ها تشکرویژه بابت ثبات کلام ارائه حال درون ازاقافرزان نقاد دلسوز به زبان حرف حساب اهل تحریر به زبان سلام و دلنوشته ها 🤲🤲🍃☘️ خداوندا شکروسپاس بابت حق زندگی واعتمادی که به ما کردی آن طوربه مابنما تاکمی قدم به سوی آگاهی برداریم
فرزآن جان دختر کُرد با بلغور گندم و دوغ و ادویه برات ترخینه درست میکنه😁 داریم ازین ساده تر؟ تااازه یه نوع ترخینه هست مطمئنم شما نخوردین بهش میگن شلمینه بجای دوغ با آب میوه و حبوبات درست میشه و فقط توی جشن های خاص پخته میشه.
من توی دو پیازه به تعداد افراد تخم مرغ آب پز میریزم،زردچوبهی پیازی که تفت میدید کم نباشه،عالیه امتحان کنین حتما