Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 1,038,472Played: 62,545,195
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
488 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم که من دلشده اين ره نه به خود می‌پويم در پس آينه طوطی‌صفتم داشته‌اند آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گويم من اگر خارم و گر گل چمن‌آرایی هست که از آن دست که می‌پروردم می‌رويم دوستان عيب من بیدل حيران مکنيد گوهری دارم و صاحب‌نظری می‌جويم گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است مکنم عيب کز او رنگ ريا می‌شويم خنده و گريه‌ی عشاق ز جایی دگر است می‌سرايم به شب و وقت سحر می‌مويم حافظم گفت که خاک در ميخانه مبوی گو مکن عيب که من مشک ختن می‌بويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنسرم خوش است و به بانگ بلند می‌گويمکه من نسيم حيات از پياله می‌جويمعبوس زهد به وجه خمار ننشيندمريد حلقه‌ی دردی‌کشان خوش‌خويمشدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوستکشيد در خم چوگان خويش چون گويمگرم نه پير مغان در به روی بگشايدکدام در بزنم چاره از کجا جويم؟مکن در اين چمنم سرزنش به خودروییچنان که پرورشم می‌دهند می‌رويمتو خانقاه و خرابات در ميانه مبينخدا گواست که هر جا که هست با اويمغبار راهِ طلب کيميای بهروزی‌ستغلام دولت آن خاک عنبرين بويمز شوق نرگس مست بلندبالاییچو لاله با قدح افتاده بر لب جويمنصیحتم چه کنی ناصحا چو می‌دانیکه من نه معتقد مرد عافیت‌جویمبيار می که به فتوای حافظ از دل پاکغبار زرق به فيض قدح فروشويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم جامه‌ی کس سيه و دلق خود ازرق نکنيم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيمعيب درويش و توانگر به کم و بيش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم شاه اگر جرعه‌ی رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنيمآسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند تکيه آن به که بر اين بحر معلق نکنيم خوش برانيم جهان در نظر راهروان فکر اسب سيه و زين مغرق نکنيم گر بدی گفت حسودی و رفيقی رنجيد گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
نمایه‌ی این برنامه عکسیه که برای چرم‌دوز فرستاده‌م تا برای لولی لباس بدوزه«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما شبی دست برآريم و دعایی بکنيمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنيمدلِ بيمار شد از دست، رفيقان مددیتا طبيبش به سر آريم و دوایی بکنيمآن که بی‌جرم برنجيد و به تيغم زد و رفتبازش آريد خدا را که صفایی بکنيمخشک شد بيخ طرب راه خرابات کجاستتا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنيم؟در ره نفس کزو سینه‌ی ما بتکده بودتیر آهی بکشانیم و غزایی بکنیممدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نهکار صعب است مبادا که خطایی بکنيمسايه‌ی طاير کم‌حوصله کاری نکندطلب سايه‌ی ميمون همایی بکنيمدلم از پرده بشد حافظ خوش‌لهجه کجاستتا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنيم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۶ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم نيست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد چاره آن است که سجاده به می بفروشيم خوش هوایی‌ست فرح‌بخش خدايا بفرست نازنينی که به رويش می گلگون نوشيم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از اين غصه نناليم و چرا نخروشيم گل به جوش آمد و از می نزديمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشيم می‌کشيم از قدح لاله شرابی موهوم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشيم حافظ اين حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانيم که در موسم گل خاموشيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانصوفی بيا که خرقه‌ی سالوس برکشيموين نقش زرق را خط بطلان به سر کشيمنذر و فتوح صومعه در وجه می نهيمدلق ريا به آب خرابات برکشيمبيرون جهيم سرخوش و از بزم مدعیغارت کنيم باده و شاهد به بر کشيمعشرت کنيم ور نه به حسرت کشندمانروزی که رخت جان به جهانی دگر کشيمسر خدا که در تتق غيب منزوی‌ستمستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشيمفردا اگر نه روضه‌ی رضوان به ما دهندغلمان ز روضه و حور ز جنت به درکشيمکو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نوگوی سپهر در خم چوگان زر کشيمحافظ نه حد ماست چنين لاف‌ها زدنپای از گليم خويش چرا بيشتر کشيم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۴مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بيا تا گل برافشانيم و می در ساغر اندازيم فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو دراندازيم اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد من و ساقی به هم بر او تازيم و بنيادش براندازيم شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ريزيم نسيم عطرگردان را شکر در مجمر اندازيم چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست‌افشان غزل خوانيم و پاکوبان سر اندازيم صبا خاک وجود ما بدان عالیجناب انداز بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازيم يکی از عقل می‌لافد يکی طامات می‌بافد بيا کاين داوری‌ها را به پيش داور اندازيم بهشت عدن اگر خواهی بيا با ما به ميخانه که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازيم سخندانی و خوشخوانی نمی‌ورزند در شيراز بيا حافظ که تا خود را به ملکی ديگر اندازيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خيز تا خرقه‌ی صوفی به خرابات بريم شطح و طامات به بازار خرافات بريمسوی رندان قلندر به رهاورد سفر دلق بسطامی و سجاده‌ی طامات بريم تا همه خلوتيان جام صبوحی گيرند چنگ صبحی به در پير مناجات بريم با تو آن عهد که در وادی ايمن بستيم همچو موسی ارنی‌گوی به ميقات بريم کوس ناموس تو بر کنگره‌ی عرش زنيم علم عشق تو بر بام سماوات بريم خاک کوی تو به صحرای قيامت فردا همه بر فرق سر از بهر مباهات بريم ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد از گلستانش به زندان مکافات بريم شرممان باد ز پشمينه‌ی آلوده خويش گر بدين فضل و هنر نام کرامات بريم قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از اين حاصل اوقات بريم فتنه می‌بارد از اين سقف مقرنس برخيز تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم در بيابان فنا گم شدن آخر تا کی؟ ره بپرسيم مگر پی به مهمات بريم حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز حاجت آن به که بر قاضی حاجات بريمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم کز بهر جرعه‌ای همه محتاج آن دريم روز نخست چون دم رندی زديم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شيوه نسپريم جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد گر غم خوريم خوش نبود به که می خوريم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون دل نشسته چو ياقوت احمريم واعظ مکن نصيحت شوريدگان که ما با خاک کوی دوست به فردوس ننگريم چون صوفيان به حالت و رقصند مقتدا ما نيز هم به شعبده دستی برآوريم از جرعه‌ی تو خاک زمين در و لعل يافت بيچاره ما که پيش تو از خاک کمتريم حافظ چو ره به کنگره‌ی کاخ وصل نيست با خاک آستانه‌ی اين در به سر بريمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۱مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم محصول دعا در ره جانانه نهاديم در خرمن صد زاهد و عاقل زند آتش اين داغ که ما بر دل ديوانه نهاديم سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در اين منزل ويرانه نهاديم در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را مهر لب او بر در اين خانه نهاديم در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود بنياد از اين شيوه‌ی رندانه نهاديم چون می‌رود اين کشتی سرگشته که آخر جان در سر آن گوهر يک دانه نهاديم المنه لله که چو ما بی‌دل‌ودين بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهاديم قانع به خيالی ز تو بوديم چو حافظ يا رب چه گداهمت و بيگانه‌نهاديمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتيم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم در ميخانه‌ام بگشا که هيچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن اين بود و ما گفتيم من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام ليکن بلایی کز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم قدت گفتم که شمشاد است و بس خجلت به بار آورد که اين نسبت چرا کرديم و اين بهتان چرا گفتيم جگر چون نافه‌ام خون گشت و کم زينم نمی‌بايد جزای آن که با زلفت سخن از چين خطا گفتيماگر بر من نبخشایی پشيمانی خوری آخر به خاطر دار اين معنی که در خدمت کجا گفتيم تو آتش گشتی ای حافظ ولی با يار درنگرفت ز بدعهدی گل گویی حکايت با صبا گفتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلان ما ز ياران چشم ياری داشتيم خود غلط بود آن چه می‌پنداشتيم تا درخت دوستی کی بر دهد حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم گفت‌وگو آيين درويشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتيم شيوه‌ی چشمت فريب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتيم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتيم نکته ها رفت و شکايت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتيمگفتمش دل برده‌ای از ما به خشمسر بدین دعوی بر او افراشتیم* گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمبه ره دوست نشينيم و مرادی طلبيمزاد راه حرم وصل نداريم مگربه گدایی ز در ميکده زادی طلبيماشک آلوده‌ی ما گر چه روان است ولیبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبيملذت داغ غمت بر دل ما باد حراماگر از جور غم عشق تو دادی طلبيمنقطه‌ی خال تو بر لوح بصر نتوان زدمگر از مردمک ديده مدادی طلبيمعشوه‌ای از لب شيرين تو دل خواست به جانبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبيمتا بود نسخه‌ی عطری دل سودازده رااز خط غاليه‌سای تو سوادی طلبيمچون غمت را نتوان يافت مگر در دل شادما به اميد غمت خاطر شادی طلبيمبر در مدرسه تا چند نشينی حافظخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فتوی پير مغان دارم و قولی‌ست قديم که حرام است می آنجا که نه يار است نديم چاک خواهم زدن اين دلق ريایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابی‌ست اليم تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من سالها شد که منم بر در ميخانه مقيم مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت ای نسيم سحری ياد دهش عهد قديم بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رميم دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم غنچه گو تنگدل از کار فروبسته مباش کز دم صبح مدد يابی و انفاس نسيم فکر بهبود خود ای دل ز دری ديگر کن درد عاشق نشود به ز مداوای حکيم گوهر معرفت اندوز که با خود ببری که نصيب دگران است نصاب زر و سيم دام سخت است مگر يار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاکر باش چه به از دولت لطف سخن و طبع سليمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»موزیک ویدیوی آغاز برنامهغزل نمره ۳۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما بدين در نه پی حشمت و جاه آمده‌ايماز بد حادثه اين جا به پناه آمده‌ايمرهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدمتا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايمسبزه‌ی خط تو ديديم و ز بستان بهشتبه طلبکاری آن مهرگياه آمده‌ايمبا چنين گنج که شد خازن او روح امينبه گدایی به در خانه‌ی شاه آمده‌ايملنگر حلم تو ای کشتی توفيق کجاست؟که در اين بحر کرم غرق گناه آمده‌ايمآبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببارکه به ديوان عمل نامه‌سياه آمده‌ايمحافظ اين خرقه‌ی پشمينه بیانداز که مااز پی قافله با آتش آه آمده‌ايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان عمری‌ست تا به راه غمش رو نهاده‌ايمروی و ريای خلق به يک سو نهاده‌ايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علمدر راه جام و ساقی مه‌رو نهاده‌ايم هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ايم هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ايمما ملک عافيت نه به لشکر گرفته‌ايم ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ايم عمری گذشت تا به اميد اشارتی چشمی بدان دو گوشه‌ی ابرو نهاده‌ايمتا سحر چشم يار چه بازی کند که باز بنياد بر کرشمه‌ی جادو نهاده‌ايم بی ناز نرگسش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ايم بر بوی عید وصل چو نظارگان ماهچشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ايم گفتی که حافظا دل سرگشته‌ات کجاست؟ در حلقه‌های آن خم گيسو نهاده‌ايمابیات الحاقی:حافظ به عیش کوش که ما نقد عقل و هوشاز بهر یار سلسله‌گیسو نهاده‌ایمننهاده‌ایم بار جهان بر دل ضعیفوین کار و بار بسته به یک مو نهاده‌ایمهشیار و عاقلیم که بر دست و پای عقلزنجیر و بند از خم گیسو نهاده‌ایمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ما بی‌غمان مست دل‌ازدست‌داده‌ايم همراز عشق و همنفس جام باده‌ايم بر ما بسی کمان ملامت کشيده‌اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ايم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشيده‌ای ما آن شقايقيم که با داغ زاده‌ايم پير مغان ز توبه‌ی ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ايستاده‌ايم کار از تو می‌رود مددی ای دليل راه کانصاف می‌دهيم و ز راه اوفتاده‌ايم چون لاله می مبين و قدح در ميان کار اين داغ بين که بر دل خونين نهاده‌ايم گفتی که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست نقش غلط مبين که همان لوح ساده‌ايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۳ فاعلاتن فاعلاتن فاعلان دردم از يار است و درمان نيز هم دل فدای او شد و جان نيز هم اين که می‌گويند آن خوشتر ز حسن يار ما اين دارد و آن نيز همهر دو عالم يک فروغ روی اوست گفتمت پيدا و پنهان نيز هم ياد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پيمان نيز همخون من آن نرگس مستانه ریختوآن سر زلف پریشان نیز هم* دوستان در پرده می‌گويم سخنگفته خواهد شد به دستان نيز هماعتمادی نيست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نيز هم چون سر آمد دولت شب‌های وصل بگذرد ايام هجران نيز هم عاشق از قاضی نترسد می بيار بلکه از يرغوی سلطان نيز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سليمان نيز همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديدار شد ميسر و بوس و کنار هماز بخت شکر دارم و از روزگار همزاهد برو که طالع اگر طالع من استجامم به دست باشد و زلف نگار همما عيب کس به مستی و رندی نمی‌کنيملعل بتان خوش است و می خوشگوار همای دل بشارتی دهمت محتسب نماندو از می جهان پر است و بت ميگسار همخاطر به دست تفرقه دادن نه زيرکی‌ستمجموعه‌ای بخواه و صراحی بيار همبر خاکيان عشق فشان جرعه‌ی لبشتا خاک لعل گون شود و مشکبار همآن شد که چشم بد نگران بودی از کمينخصم از ميان برفت و سرشک از کنار همچون کائنات جمله به بوی تو زنده‌اندای آفتاب سايه ز ما برمدار همچون آبروی لاله و گل فيض حسن توستای ابر لطف بر من خاکی ببار همحافظ اسير زلف تو شد از خدا بترسو از انتصاف آصف جم اقتدار همابیات الحاقیبرهان ملک و دين که ز دست وزارتشايام کان يمين شد و دريا يسار همبر ياد راي انور او آسمان به صبحجان مي کند فدا و کواکب نثار همگوی زمين ربوده چوگان عدل اوستوين برکشيده گنبد نيلی‌حصار همعزم سبک عنان تو در جنبش آورداين پايدار مرکز عالي مدار همتا از نتيجه فلک و طور دور اوستتبديل ماه و سال و خزان و بهار همخالي مباد کاخ جلالش ز سرورانو از ساقيان سروقد گلعذار همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده‌ی معتقد و چاکر دولتخواهم بسته‌ام در خم گيسوی تو اميد دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذره‌ی خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پير ميخانه سحر جام جهان‌بينم داد و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم* صوفی صومعه‌ی عالم قدسم ليکن حاليا دير مغان است حوالتگاهم با من راه‌نشين خيز و سوی ميکده آی تا در آن حلقه ببينی که چه صاحب‌جاهم مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (134278)

mina kiarashi

آفرین بهت خیلی ممنونم که نظر مارو پرسیدی برای آهنگ فردا،تروخدا میشه من ازت یه آهنگ درخواستی بخوام فال حافظ گرفتم چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد با سر زلف گره گشای تو بست عهد نشکن باشه؟!

Sep 20th
Reply

Nasim mtdn

به به، راوی چه دموکرات شده ، نظر مارو میپرسه ! قدیما می گفت برنامه خودمه دوست دارم شیخ عزیزالدین بذارم😂

Sep 20th
Reply (1)

Sajede Moghimi

تا دقیقه ۵ گوش دادم و با تمام وجود دلم میخواد بدونم که واقعا چرا این طوری شد😑

Sep 20th
Reply

Ghazal hafeZ

به نظرتون الان که بیش از ۳۰۰ غزل از حافظ رو خوندید وقتش نیست که ادامه ی حرفهای این شعر رو برامون بگید ؟؟؟

Sep 20th
Reply

afsaneh fathi

ی سوال دوستان : اگه انتخاب کردیم بیاییم توی ساحت نقطه و زندگی کنیم ، چرا پس تلاش می کنیم ازش خارج شیم؟

Sep 20th
Reply (2)

narges

تو ناجی من شدی تقدیم به خودت فرزآن جان 🌻 🍃🍃🍃 پ.ن جهت اطلاع دوستان نظرسنجی امروز پیج رواق

Sep 20th
Reply (3)

Roz K.A

حکایت سعدی⭐️🌼 رنجبر‌نظری ذوق کردم که توستم در مورد آهنگ شروع برنامه‌ی فردا(در نظرسنجی اینستاگرام برنامه)نظر بدم🙂

Sep 20th
Reply (3)

Mojgan Ghafuri

نگو تو رو خدا از رب درست کردن متنفرم از صبح اسیر بودیم من فقط مربا آلبالو درست می کردیم رو دوست دارم ❤️

Sep 20th
Reply

Mojgan Ghafuri

منم همین مشکل رو دارم خیلی تند غذا می خورم 😘

Sep 20th
Reply

zey

حافظ خیلی بانمکه😂🤍

Sep 20th
Reply

Batoolshojaie Shojaie

چقدر سخت میگذره آخر هفته که شما نیستی میرم سراغ پادکستای دیگر ولی هیچکدوم لذت شنیدن صدای عشق رو ندارن با صدای دلنشین تو پسر خوب

Sep 20th
Reply

Javid

اول بگم واقعا تاثیر گذارید ولی اینکه خودتون رو برتر از بقیه روش‌های درمانی میدونید برام تعجب برانگیزه و چرا با تمسخر به بقیه روش‌ها حمله میکنید

Sep 20th
Reply

shey han mi

یعنی تو آرشیوِ خاطراتمون به یه جاهایی میزنی... رب؟؟ بوش اومد تو دماغم... 😍😍😍😍

Sep 20th
Reply

shakila torkashvand

من فکر میکنم از آن دست که او میکشدم اشاره کِشتن داره کِشت کردن گیاه نه؟

Sep 20th
Reply

Zahra Sharafi

استاد عزیزم من هم هر روز در اوج خود شفقتی با من برساختم هم صحبتم … و در خود غور میکنم … و جنس حرف هایی که با دیگران هم میزنم حرف های شماست… کلمات شماست… خیر این برنامه رو فقط برای لذت گوش نمیدیم… زانوی تلمذ میزنیم در مقابل دقیقه به دقیقه این برنامه…

Sep 20th
Reply

نرگس

امروز روز خیلی بدی داشتم فشار روانی زیادی از طرف همکارم بهم وارد شد درحالی که شرایط ایجاب میکرد سکوت کنم...🫠 تا توی تاکسی بغضم بترکه... منتظر بودم بقیه مسافرا مثل مسافرایی که مرحوم خسرو شکیبایی رو همراهی کردن شروع کنن به گریه کردن...😄گریه نکردن که بدحنسا😄 دلم میخواست یه بچه تو خونه منتظرم بود که با دیدنش همه چی ازیادم بره... ولی یادم اومد صدای سخن عشق هم میتونه منو ازین عالم دور کنه و تلخی امروز رو برا۱ساعت و ۱۰دقیقه متوقف کنه💌

Sep 20th
Reply (9)

asadiyan

به به

Sep 20th
Reply

tahere otadi

باز شنبه شد وآغاز هفته امیدوارم این روزهای آخر شهریور برای همه عالی سپری بشه وبابت لطف فرزان هم متشکرم 🙏🙏

Sep 20th
Reply

asadiyan

به به

Sep 20th
Reply

maryam jabbari

به به 🌱🌸🤍🩷ممنون و بله تلاش میکنیم همه آنچه گفته میشه رو‌تمرین کنیم🙏

Sep 20th
Reply