ای که بر مه از خط مشکین نقاب انداختی ۴۳۳
Description
غزل نمره ۴۳۳
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی
لطف کردی سايهای بر آفتاب انداختی
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
طاعت من گرچه از مستی خرابم رد مکن
کاندرین شغلم به امید ثواب انداختی
گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختی
داور داراشکوه ای آن که تاج آفتاب
از سر تعظيم بر خاک جناب انداختی
باده نوش از جام عالمبين که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی
زينهار از آب آن عارض که شيران را از آن
تشنهلب کشتی و گردان را در آب انداختی
هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی
گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما
سايهی دولت بر اين کنج خراب انداختی
خواب بيداران ببستی وانگه از نقش خيال
تهمتی بر شبروان خيل خواب انداختی
پرده از رخ برفکندی يک نظر در جلوهگاه
و از حيا حور و پری را در حجاب انداختی
از فريب نرگس مخمور و لعل میپرست
حافظ خلوتنشين را در شراب انداختی
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations








که فقط اون تایید رو از یه بخشی از جامعه بگیرن که مثلا ما اهل هنریم 🤣
یعنی اصلا این مقدس کردن و پرستیدن توی خونه شیفته گان حافظه یعنی فقط دوست دارن بهشون یه بت بدی و جلوی اون دم تکون الان دیگه محمدرضا نیست برا نوه اش میخوان دم تکون بدن
تازه به مخاطب هم با سیاست میگه امکان داره تو این چرت و پرتی هارو قبول نکنی اون هم نه به خاطر این که چرا و پرته بخاطر اینه که تو نمی فهمی تو احمقی این موضوع که استدلالش مشکلی نداره
روح این قالب رو درست کرده خدایا بازم شکر که غرب و تکنولوژی اونا یکم پیشرفت کرد که کمی منطقی آدم بتونه حرف بزنه یا بخونه البته که اونا هم از نظریات خودشون دفاع میکنن و در جا رها نمی کنن ولی خیلی ما با اوناست که اونا دارن کتاب رابرت ساپولسکی رو میخوانند و اون رو به خاطر میسپارن اون وقت جون ایرانی هم شعر حافظ مال تقریباً 1000سال پیش رو میخوانند و فکر می کنند این است که روح قالب مارو ساخته و این رو میپذیرند حتی فکر کردن به این موضوع هم توهین به شعور شخصی خودته
یعنی چی ما روح داریم رو چه حسابی اینو میگی حالا اون عارف که دیگه کلا میزنه جاده خاکی کجا رفته که دیده چی رو دیده مگه دیدنیه چرا نمی تونی ثابت کنی وجود روح رو چرا دنبال یه چیز بالا تری چرا اینو نمی تونی قبول کنی اون افلاطون اگر گفت اون حرف هارو اون تصویر رو ساخت برای زمانه خودش بود که پر از راز بود بدن انسان الان ما خودمون میدونیم حداقل من بیشتر از افلاطون و تمام عارف ها راجب کار کرد مغز انسان میدونم چرا نمیخوای قبول کنی تمام این شگفتی ها شعر ها و نقاشی هارو همین بدن ها درست کرده از مغز ماست
حافظ یه شاعر مردمی نبوده که برا این که جامعه به یه آگاهی برسه این شهر هارو گفته بوده باشه حافظ برا پول اینارو میگفته چرا آنقدر سعی داری بزرگ تر از چیزی که هست اون رو نشون بدی بسه بسه چقدر دروغ چرا نمی تونی کار حرفه ای انجام بدی
از بچگی خودت گفتی هم کاملا واضح تو دوروغ شیرین رو به واقعیت تلخ ترجیح میدی
عقل و فهم آدمیزاد واقعا برام خیلی جالبه میگن آب وضوی که پیامبر اسلام میگرفته رو کسانی بودن که جمع میکردن یعنی آنقدر نزدیک بودن موقع وضو گرفتن ولی ما الان چند مدل وضو داریم سنی ها یه جور شیعه ها یه جور من از آدمیزاد حیرت میکنم آخه مرد تا حسابی خودش داره این غزل رو به شاه یحیی تقدیم میکنه برا این که یه پولی بهش بده بعد تو بازم با کمال پرروی داری میگی چون قشنگه این رو به شاه یحیی تقدیم نکرده ای خدا کج فهمی تو واقعا ریشه ای تر از اینه که با چند تا نقد بیدار بشی از اون خاطره که از بچگی خودت گفتی هم
غزل آشتی!
اسم موسیقی دقیقهی 37:00 چیە؟
خیلی شک داشتم این کامنت رو بنویسم ولی هر چی فکر کردم به نظرم اپیزودهای این هفته کلا یکجوری بود. یکجوری که انگار فرزان مثل همیشه نبود. حتی حس کردم از سر تکلیف هست این انتشار هر روزه و نه از سر شوق که کاش از سر شوق باشه
سلام😊
ای ول عالی بود فرزان جااان من تصمیم گرفتم روزی که غزل ها تمام شد از اولین غزل حافظ دوباره گوش کنم تا اوموقع حتما شما یک فکری به حال ما میکنی 🌱💚🌱
💚🍀🍀🍀💚🍀💚🍀🍀💚💚🍀💚🍀
گم کرده هام شادی و آرامش میتمر باشه تو زندگی مثل حافظ رند باشم تو مسلکم درویشی گنجوندی روزها بود که پی ات در کافه های شهر گشتم تا پیدات کنم سخت به آغوش بکشمت و بهت بگم تو زنانگی زندگی کردن و بهم آموختی گفتی مثل آب روان شوم و جاری باشم گفتی وظیفه ام مسبت به بیرون درک و مهربونیه نسبت به خودم تغییر در فکرم که اگر روزی دیدمت چطور میتونم ازین همه عشقی که برام و در وجودم ساختی تشکر کنم فرزان عزیزم پاینده باشی و برایت شادی و آرامش مستمر رو آرزو میکنم 🤲❤️🤲 واقعا دست مریزاد
سلام فرزان عزیزم دلی مینویسم ؛ سالها دنبال سره کلاف زندگیم بودم و متحیر و سرگردان ،تا اینکه یک شب دوستی تو رو بهم پیشنهاد کرد تویی که تو خیلی مدیونتم با شروع اپیزودهات در پوست خودم نمیگونجیدم تازه فهمیدم که خیلی از حرف ها و درد هام تو زندگی حرف و درد مشترکه با وسعته دنیا وقتی که برامون از اروین یالوم خوندی و فهمیدم رنج های دنیا برای همه است چند سالی باهات پیش رفتم و هر شب پایه ثابت زندگیم شدی بهم فهموندی و رهنمون شدی که منم خراب کنم ، آبرو برام از وجود اصیل بالاتر نباشه٫
استوری قشنگتون فرخنده باد💎
Thursday 💔
هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت✨️ گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایهی دولت بر این کنج خراب انداختی💫 وجودت از جنس شراب و بادهست🦋 فرزآن-بلامیسر❤️ گفتی سهم هر کس در ارتباط با تو یک چیزه، برای من تو یک "نشانهای" ⭐️
سلام و عرض ادب جناب فرزان خوب هستین من هنوز اپیزود یا غزل ۱۶۰ هستم فک کنم از یه زمان دیگه هستم از گذشته اومدم در مورد تفکر زن بود با هوش مصنوعی درخواست کمک کردم خیلی شیک شمارو و زن بودن از منظر شمارو برام توضیح داد یعنی یه جورایی شمارو بدام تفسیر کرد.