با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ۴۳۵
Update: 2025-12-07
118
Description
غزل نمره ۴۳۵
مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن
با مدعی مگوييد اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بميرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيد
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سياهی چندين درازدستی؟
در گوشهی سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گويد رموز مستی
آن روز ديده بودم اين فتنهها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از اين کشاکش پنداشتی که جستی
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel









قلبم…
غدد فوق کلیوی باعث ترشح هورمونهای تعادل و کنترل شادی و غم در بخش هیپوتالاموس مغز میشوند شاید ملک آنها برای همین در گرده است
خیلی مرسی🙏🙏💫و قشنگ خونده بودین🥰✨❤️
نفس منم بند اومد .خسته نباشی قشنگ معلوم بود داری اذیت میشی و خیلی انرژی میزاری. خیلی مرسی
عالی
عاشقتم،خیلی خوب بود، باید هی مرتب یادآوری کنیم به همدیگه که عاشقی را یادتون نره و چه خوب بود این اپیزود که مرا عاشق تر کرد، عالی بودید
فوق العاده بود خیلی لذت بردم و چندبار هی زدم عقب و گوش کردم ...
خدا قوت🌙
عجب توضیحاتی برای این غزل دادید برای درک عمیق آن
دقت کردید چندبار صادقانه قسم خوردید در این قسمت؟
اینطوری هم میشه دیدش که از همون بیت اول انگار حافظ داره با خودش حرف میزنه؟ . [از عزلهای قبل] که رفت عمر و هنوز هم دماغ پُر ز هواست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید» . بعد به خودش میگه(یا بهش گفتن) باید عاشق بشی تا پی به اسرار مستی و نقش مقصود ببری (چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..) . بعد هم حرف صنم رو به یاد میاره که مثل همیشه در حال سرزنش و چزوندن حافظه.. «با کافران چه کارت؟ گر بت نمیپرستی» یعنی خودت رو میپرستی(مدعی هستی)
22آذر:)
عجب غزلی بود. ولی دستخوش فرزان عزیز. خوب از پسش بر اومدید
سلام و خدا قوت عجب غزلی و عجب انرژی، عالی بودی عزیزم دست مریزاد
فرزآن ♥️زیبآ🙏 گویی جاودانگی، هدیهایست که هستی تنها به آنان میبخشد که یکبار شجاعانه تن را وا مینهند و سبکبار، به سوی روشنایی میروند.»
چقدر این برنامه خوب بود🌸🦋
چقد منت گذاشتی سر ما فرزان جان 🤪درد وبلا از جونت دور باشه الهی🤲🏻
ممنون فرزآن جان💖 وای چقدر خوب بود این برنامه 👌🏻
داشتم یادداشت های روزانهی دو سال پیشم رو میخوندم، متوجه شدم چند ماه قبل از اینکه صدای سخن عشق شروع بشه چند بیت از مولانا در ذهنم تکرار میشد،«دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت،آمدم نهره مزن جامه مدر هیچ مگو/من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت، سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو» بله جهان مجیکال تر از این حرفهاست، و من به این محفل دعوت شده بودم :)
..و قسمت بود لینک خواننده ی مورد علاقم رو اینجا بذارم: این قطعه با صدای فرامرز اصلانی: https://ts18.tarafdari.com/contents/user793304/content-sound/4_5823580731133136441.mp3 ..و تنها صداست که می ماند..روحش شاد