از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه ۴۲۶
Update: 2025-11-23
117
Description
غزل نمره ۴۲۶
از خون دل نوشتم نزديک دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرک القيامه
دارم من از فراقش در ديده صد علامت
ليست دموع عيني هذا لنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
پرسيدم از طبيبی احوال دوست گفتا
في بعدها عذاب في قربها السلامه
گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم
و الله ما راينا حبا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شيرين
حتي يذوق منه کاسا من الکرامه
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel












یه لحظه خوشحال شدم حرف از ذی شعور بودن خدای اسپینوزا شد ولی بازم توضیحی راجبش داده نشد😪☹️
سلام ، استاد اون خانم محترم خال دار قهوه فروش رو کی رها کردید ؟!
وای غزل ۹۹:)))))))) دلم کباب شد:((( عزیزم... چه قدر فرزاد به سنش عاقل و سیاست مدار بوده🤣 پسر کوچولوی بامزه❤️🌹 دوستت دارم🍷❤️🌹
چقدر قشنگ و زیبا خوندین همراه خانم کی ناز❤️
پنجشنبه جمعه دوشنبه 👀 💬 😕
فرزآن جان ما که نمیخوایم بریم ماموریت شما داری مارو میفرستی به زووور
فرزآن جان دو هفته ی پیش ، غزل ۴۱۹ رو تو مسیر رسیدن به ایران با گوش جان میشنیدم و الان غزل ۴۲۶ تو راه ترک وطن چقد عجیبه این شوق دیدار سرزمین مادری چقد لبریز بودم اونموقع یه کامنت گذاشتم که کاش فرزآن و ببینم اما اما اما با اینکه ندیدمت چقد حضورت و تو ایران حس میکردم ، به عناوین مختلف نمیدونم بخاطر نوع نگاه خودم بود یا آدمها انقد عوض شده بودن تو این ۵ سال آه از دوری از سرزمین مادری
قرار شد دوشنبه ها هم تعطیل کنه فرزان عزیز الان یادم اومد
درود بر رواقیا فرزان عزیز من بعد از شنیدن غزل ۱۴۳ و ۱۴۴ که غزلهای سنگینی هم بودن خوابیدم و خوابت رو دیدم نمیییییدونی چه تجربه ی دلنشینی بود از اون تجربه هایی که به کلمه نمیشه گفت خییییییلی لذتبخش بود دوسِت دارم زیاد😊😊
وقتی راجب دوستتون حرف زدین یاد این جملهی نیچه افتادم:«این جا مردانگی کم است. از این رو زنانشان خود را مَردوار میآرایند. زیرا تنها آنکس زنانگی را در زن آزاد میکند که چندان که باید از مردی بهرهور باشد.»
من بچه مرودشت هستم واین حکایت رو نشنیده بودم.البته که خیلی خرسند شدم از اینکه اسم شهرم اومد ولی فکر نمیکردم در دوران سعدی اسم اینجا مرودشت بوده.چقدر باحال
09:30 این اهنگو وقتی منتشر شد، هیچ فهمی ازش نداشتم و دیگه هیچوقت گوشش ندادم، فک کنم به جای انسان کامل بود که یه کتاب دیگه میخواستیم بخونیم و این اهنگِ استقبالش بود، اونجا که شنیدم باهاش یاد اپرای مولوی افتادم(میگم کدوم قسمتش) اپرای مولوی هم یکی از چیزاییه که شنیده بودم اما سالها نفهمیده بودمش. الان ولی جز چیزهاییه که ثابت میشنوم و در ادامه بخشی ازش رو مینویسم جهت ترغیب همگی به شنیدنش. همایون شجریان، شمس رو میخونه و محمد معتمدی، مولانا رو..
جدا من خیلی دوست دارم در دایره دوستان شما باشم...
گفتی تجربه این عشق و برا همتون آرزو میکنم.. تو ذهنم اومد ازت بپرسم تو سی و اندی سالگی ام ممکنه؟ یهو صدا قطع شد اومدم گوشی و برداشتم و دیدم ساعت ۱۹:۱۹ و دلم قنج رفت🫠✨️
استاد زیبنده شماست زیبنده شماست چقدر زیبا ریشه یابی می کنید چقدر زیبا داستانش رو تعریف می کنید عالی مثل همیشه درود ب شما استاد استاد
سپاس بیکران 🕊️🤍✨☀️
ممنون فرزآن جان✨💖
09:30 ✨️ پی دیدار میگردم پریشانوار میگردم سخن مستانه میگویم ✨️
فرزآن❤️ ترکیب تو و کیناز خیلی گوشنواز بود🦋 از خونِ دل نوشتن... از فراق،صد علامت در دیده داشتن...❤️🩹 امروز با خودم میگفتم اگر حافظ بود و میشنید که اِلیت داره میسوزه، چی داشت بهمون بگه...؟☹️ الیت سوزان💔
خیلی ممنونم فرزان خان🙂