لبش میبوسم و درمیکشم می ۴۳۱
Update: 2025-12-01
158
Description
غزل نمره ۴۳۱
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
لبش میبوسم و درمیکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم ديد با وی
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبيند و گل میکند خوی
بده جام می و از جم مکن ياد
که میداند که جم کی بود و کی کی؟
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به ياد لعلش ای ساقی بده می
نجويد جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت درکش ای حافظ زمانی
حديث بیزبانان بشنو از نی
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel








یک کتاب راهنما میخواد
مرحوم ایرج میرزا هم آب حیاط را یافته بودندی
فرزان جان ... من یه درخت دارم ،البته که تو کوچه است اما یه شاخه ی خیلی بلند داره درست تا پنجره اتاق من... امروز که نگاهش کردم برای اولین بار دیدم خزون زده بهش .... پاییز مبارک... خیلی ممنون
امروز بعد مدتها یکی از اپیزودهای رواق رو گوش دادم البته در حد دو سه دقیقه اش رو . اصلا باورم نمیشه این دوتا پادکست رو یک نفر ساخته. چقدر اونجا متفاوتین. اونجا چقدر جدی و خشن و مردونه و اینجا چقدر لطیف و رها...البته بگم که اون موقع که رواق رو گوش میدادم خیلی خیلی ازش لذت میبردم. ولی صدای سخن عشق اصلا یه حال دیگه ایه
فرزان نمیبخشم مثل مهراب چون اومدم ببخشم بلاک کردی پیام هات یادم نرفته الکی خودت رو گول میزنی میگذره وقتی موقع عصبانی تصمیم گرفتی نمیتونم ببخشمت
سلام مگه قرار نبود دوشنبه بریم ماموریت!!!! سوپرایز کردی؟؟؟!!!
چه زیباست🥰
اين غزل هم با اجراى گروه اوهام هست كه مثل بقيه كارهاشون بسيار شنيدنيه👌
تو رو خدا نه با محراب با هیچ کودکی این کار و نکنید ما درمانگران معتقدیم که این طور رفتارها ترس از دست دادن به کودک میده و همیشه با این برساخته درگیره که آدمهای مهم زندگیش و بی دلیل از دست میده.
شاید شغل پدر دختر کوچولوی همبازیتون نگهبانی بوده و تو دنیای اون همه پدرها و شوهرها نگهبانی میدادن پدرها اولین قهرمان دخترها هستن و از اینکه شوهرشون شبیه پدرشون باشه احساس امنیت میکنن
سلام اینجا منظور حضرت سعدی از زن منظور اهل تصوف از زن انسانی هست که محرم راز نباشه راز آدم رو به همه بگه.... پشت آدم حرف بزنه و خلاصه نشه بهش اعتماد کرد انسان ضعیف منظورش هست وگرنه اصلا منظور حضرت سعدی خانوم ها نبوده. شماهم متاسفانه این رو درست متوجه نشدی
7:20 وارد جهان مجیکال نی شدیم و حافظ جانمان گفت ... زبانت درکش ای حافظ زمانی حديث بیزبانان بشنو از نی
سلام آقا چرا زود دلخور میشی حداقل این بوده که اون دختر تبریزی اینقدر تو رو توانمند میدیده که میتونسته بهت اعتماد کنه در مراقبت و محافظت از خودش این هم پاسخ اون بیرحمه!!!!
ع وا ببینا من یه امروز ماموریت راستکی رفتم به خیالم شماها ام همه پی ماموریتین نگو همه تون خونه بودین جمع تونم جمع 😕 فرزان داداش یه خداحافظی با بچه بکن شوک نشه صبح پاشه ببینه عمو نیست 🖐
فرزان عزيزم من دوشنبه ها قرار بود برم سفر كه تا عيد باهامون باشى، پس جرا نمونديم سر قرارمون؟
ساعت 9 شبه و موسیقی ببار ای بارون ببار پخش میشه و اولین بارون پاییزی تهران هم بارید ، آیندگان بدانند پاییز بی بارونی بو ولی شب پخش این اپیزود بارون بارید!!! magical. 😳😳😳😎( به جای آهنگ معین، باید همینو موسیقی دعای باران بگذاریم. این جواب میده....)
اصلا از سعدی جان، همچین انتظاری نداشتم. این مردای قدیمی هم با وجود خردمندی بسیار باز هم ضد زن بودنااااااااااا.... حالا تو هر برههای.... همشم تاثیر خرافات ناشی از نفهمیدن درست دینه. همین غزالی گفته زن فقط یه حیوانه که موهاش بلنده. افلاطونم یه همچین چیزایی گفته..... جهان از ازل مرد سالار بوده و تا ابد هم همین میمونه.... فقط مدلش فرق میکنه...
لحظاتی که داشتم این اپیزود رو میشنیدم و رسید به ببار ای بارون و گفتی هنوز بارون نداشتیم تو این پائیز، اولین بارون پائیزیِ تهران بالاخره بارید، آره فرزآن جان، اینبار دنیا مجیکالتر از چیزیه که تو فکر میکنی.(((:🧿
هرروز که صبح نعمت بیداری برامون خلق میشه برگی از عمر همراه با واکنش به اتفاقات پیش رو برامون سیاه میشه حالا چقدرمختاریم وچقدرجبر به قول اسپینوزا درانتخابات محدود پیش رو درهرصورت یکبار اتفاق می افته اتفاق روزمره هرروز توبدبختی این که چیزی نیست من ازتوبدبخت ترم انگار نه خودخورم نه دیگری نه رازش می توانم گفت باکس نه کس رامی توانم دید باوی سلام شبانگاهی به رهروان حضرت حافظ خداوندا سپاسگزارم یکبار دیگه نعمت زندگی روتجربه کردم بارلها نیروی عطا کن امشبمان درپناه تو وفردا رو با نام تواغاز کنیم ۰۴،۰۹،۱۰❤
دلم گرفته از آفتاب.... دلم چند ماه باران پی در پی میخواهد...