شب ۱۲۱- حکایت ملکنعمان و فرزندانش
Update: 2025-07-10
3
Description
«از مادرم شنیدم دخترعمم پیش از آنکه بمیرد به او وصیت کرده بود که هر وقت پسرت قصد رفتن آن مکان کند که عادت اوست، به او بگو هنگام بازگشتن از آن مکان بگوید که وفا نکو و مکر قبیح است...»
در میانۀ قصۀ ملکنعمان حکایت تاجالملوک را شروع کردیم و در میانۀ آن به حکایت عزیز و عزیزه رسیدیم. شنیدیم که عزیز عاشق دلیلۀ محتاله شد و به دخترعمویش عزیزه خیانت کرد و عزیزه هم از غصه دق کرد و مرد، اما وصیت کرد که عزیز به دختر بگوید «وفا ملیح و مکر قبیح است». وقتی عزیز این جمله را به معشوقهاش گفت، دختر به گریه افتاد و عزیزه را دعا کرد. ادامۀ قصه را با صدای فاطمه سالاروند بشنویم.
بعضی واژههای دشوار شب ۱۲۱:
دلالت: راهنمایی
بدره: کیسه
تصدق: صدقه دادن
رقعه: نامه
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Comments
In Channel