Discover1001 شبشب ۱۲۲- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش
شب ۱۲۲- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش

شب ۱۲۲- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش

Update: 2025-07-103
Share

Description

«من به مستی در همان کوی می‌رفتم که ناگاه پیرزنی پدید شد که به دستی شمع روشن داشت و به دست دیگر رقعه‌ای پیچیده...»


شنیدیم که عزیز بی‌وفا دخترعمویش عزیزه را دق‌مرگ کرد و شب و روز با معشوقه‌اش از سر می‌گذراند. شبی به سوی باغ معشوقه می‌رفت که با پیرزنی مواجه شد. ماجرا را در شب ۱۲۲ بشنوید.


بعضی واژه‌های دشوار شب ۱۲۲:

عجوز: پیرزن

احباب: دوستان

لغت عجمیان: زبان بیگانه

نظارگیان: بینندگان

عِقد: گردن‌بند

مکلل: جواهرنشان

غنج‌ودلال: ناز و عشوه



Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

شب ۱۲۲- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش

شب ۱۲۲- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش