شب ۱۲۳- حکایت ملکنعمان و فرزندانش
Update: 2025-07-10
2
Description
«چون دختر قمرمنظر مرا در میان خانۀ دربسته دید، پیش آمده مرا به کنار گرفت و بر زمینم انداخت و بر سینۀ من بنشست و شکم مرا چنگل همیگرفت و همیفشرد...»
عزیزه از عشق عزیز دق کرد و مرد، اما عزیز هیچ از او یاد نمیکرد و یک سال و اندی با معشوقهاش به شادکامی میگذراند تا آنکه شبی در میان کویی به پیرزنی برخورد که از او خواست به خانهاش بیاید و برایش نامهای بخواند. عزیز بیآنکه بداند چه در پیش رو دارد، پذیرفت. امشب ببینیم عزیز چه سرنوشتی در پیش دارد.
بعضی واژههای دشوار شب ۱۲۳:
چنگل: نیشگون
رخام: مرمر
بدیع الجمال: زیبا
عدول: جمعِ عادل
ذمت: ذمه، عهده
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Comments
In Channel