شب ۱۲۷- حکایت ملکنعمان و فرزندانش
Description
«ای پسرعم، بدان که من خون خود بر تو حلال کردم و امیدوارم که میانۀ تو و محبوبهات سازگار آید، لکن هروقت که ترا از دختر دلیلۀ محتاله آسیبی رسد دیگر به سوی او و به سوی دیگری باز مگرد و بر محنت شکیبا شو...»
در شبهای گذشته شنیدیم که عزیز پس از خیانت به دخترعمویش عزیزه، مشغول عیاشی با دلیلۀ محتاله بود که دختری ثروتمند او را اسیر کرد و مجبورش کرد که با او ازدواج کند. یک سال در خانۀ دختر بود تا اینکه به باغ دلیله رفت. دلیله خشمگین از غیبت و خیانت یکسالۀ او تصمیم داشت او را بکشد، اما به خاطر وصیت عزیزه، از قتلش گذشت و نرینگی او را قطع کرد. عزیز به نزد همسرش برگشت، اما او نیز عزیز را از خانه بیرون انداخت. ادامۀ ماجرای عزیز را در شب ۱۲۷ بشنوید.
بعضی واژههای دشوار شب ۱۲۷:
ودیعت: امانتی
اجل: مرگ
تپانچه: سیلی
رقعه: نامه
تفریط (چیزی): نابود و ضایع کردن آن
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.