شب ۱۲۹- حکایت ملکنعمان و فرزندانش
Description
«سیده دنیا چون آفتاب از افق دریچه به در آمد. چون او را بدیدم عقلم برفت و او را آرزومند گشتم، مانند آرزومندی تشنگان به فرات.»
در دل حکایت ملکنعمان و فرزندانش شنیدیم که تاجالملوک، شاهزادۀ سرزمین خضرا، به شکار رفت و با جوانی عاشقپیشه به نام عزیز روبهرو شد. عزیز پارچهای نفیس و زربفت با نگارهای از دو غزال داشت که بافندۀ آن شاهدختی به نام دنیا، دختر ملک شهرمان، بود. در شب ۱۲۹ ببینیم که مواجهۀ تاجالملوک با قصۀ عزیز چیست.
بعضی واژههای دشوار شب ۱۲۹:
مضایقه: سختگیری، کمکاری
رحیل: سفر، کوچ
مایحتاج: لوازم زندگی
▪️قصهخوان: فاطمه سالاروند
▪️ضمایم و تعلیقات: علیرضا فتاح
▪️نگارگر: حمید قدسی (استودیو سواد)
▪️رژیسور: فاطمه مهربان
▪️طرح و تهیه: امید مهدینژاد
▪️تهیهشده در: استودیو سهنقطه
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.