سکوت
Description
هر روز شب از راه میرسد
هر بار دوباره خاک سرد میشود
هر شب این دل برایت تنگ میشود
صورتت را به زمین بچسبان ببین آرام میشود؟
آری چنین میشود
جان که لبریز میشود چشم پر از اشک میشود
خورشید که ناپدید میشود
زمین با تاریکی همنوا میشود
...
لابد دلسرد میشود
حتما سرد میشود
چرا نشود؟
مگر با نبود سایه مشکلی حل میشود؟
تازه دلگیرتر هم میشود
با خود خلوتی کن ببین نتیجه سکوت چه میشود
یواشکی در گوشم نتیجه فردا چه میشود
صبح قسمت که میشود؟
جای خالی با چه پر میشود
...
وقتی زمین به خورشید پشت میکند
خورشید تازه ماه را میفرستد که پادرمیانی کند
عاشق راستین راستی چنین میکند
جز یاد معشوق نمیکند
جز در باغ معشوق خنده نمیکند
جز برای معشوق موهایش را رنگ نمیکند
خود را باد نمیکند
بیهوا خود را رها نمیکند
خواهش نمیکند
تمنا نمیکند
حتی شکوه هم نمیکند
تنها سکوت میکند
تنها سکوت
چون نیاز نمیکند
...
حال تو به من بگو
تو خورشیدی یا زمین!؟
و سکوت با تو چه میکند؟























