غزل هشتاد و یکم - تمنّای دوست

غزل هشتاد و یکم - تمنّای دوست

Update: 2023-08-216
Share

Description

تمنّای دوست


غزل شماره 511


هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی


دیوانۀ عشقت را جایی نظر افتاده‌ست

کآنجا نتواند رفت اندیشۀ دانایی


امّید تو بیرون برد از دل همه امّیدی

سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی


زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش

آن کِش نظری باشد با قامت زیبایی


گویند رفیقانم در عشق چه سر داری؟

گویم که سری دارم درباخته در پایی


در پارس که تا بوده‌ست از ولوله آسوده‌ست

بیم است که برخیزد از حُسن تو غوغایی


من دست نخواهم برد الّا به سر زلفت

گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی


گویند تمنّایی از دوست بکن سعدی

جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنّایی

Comments 
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

غزل هشتاد و یکم - تمنّای دوست

غزل هشتاد و یکم - تمنّای دوست