سیاهخان (رمانخوانی) قسمت ۷ - زندان
Description
«رمان سیاهخان»
نوشته زندهیاد امیر عشیری
رمانخوانی با قاسم یوردخانی در پادکست رادیو جنایی
قسمت ۷ - زندان
خداکرم که در منزل سیاهخان مخفی شده تا او را بهدام بیندازد، توسط سیاهخان و طارق غافلگیر میشود و با نقشهایی توسط سیاهخان آزاد شده تا روانه پاسگاه شود.
طارق متعجب از تصمیم سیاهخان در مورد مقصد بعدی که گفته بود: «قصد رفتن به گرگان را دارد»، تازه متوجه میشود که قصد سیاهخان فریب خدا کرم و مامورین دولت بودهست.
سیاهخان قبل از اینکه با جمیله ملاقات کند، قصد دیدار گلچهره را دارد، ولی اتفاقاتی که رخ میدهد باعث میشود: دیدار با گلچهره را به زمانی دیگر موکول کند.
دو دوست دیرینه یعنی سیاهخان و طارق اکنون به کاظمآباد حوالی مشهد رسیدهاند و لحظه خداحافظی سیاهخان با طارق و پنج تیر و اسبش فرا رسیده؛ این لحظهایست غمانگیز برای آندو.
سیاهخان تنها راهی شاهرود میشود. پس از ورود به شاهرود در مسافرخانهای اتاقی میگیرد. چند روزی در شاهرود و در همان مسافرخانه زمان را سپری میکند تا برای رفتن به تهران خودش را آماده کند.
سیاهخان روز چهارم به قصد تهران از مسافرخانه خارج میشود و از بخت بد، مامور پلیسی، او را به جرم حمل سلاح بدون پروانه بازداشت میکند.
در بازجویی اولیه، سیاهخان خود را محمد طارق و از اهالی شیروان معرفی میکند. وقتی افسر نگهبان از او پروانه حمل اسلحه کمری را مطالبه میکند؛ سیاهخان متوجه میشود که جرمش حمل اسلحه بدون پروانه بوده
بعد از ضبط اسلحه و تکمیل بازجویی، او برای اولینبار در عمرش گرفتار زندان میشود.
درون سلول، سیاه خان با خودش فکر میکند: چون هویت اصلیش لو نرفته باید راهی برای خلاصی از زندان پیدا کند. او با طرح نقشهای حساب شده بعد از جلب اعتماد مامور سلول در یک فرصت مناسب موفق میشود نگهبان را خلع سلاح کرده و با غافلگیر کردن ماموران برج مراقبت زندان، با درایت خودش و موفقیت در اجرای نقشه ای که کشیده بود از زندان فرار کند و به دنیای خارج، همان دنیایی که چند روز او را از آن جدایش کرده بودند برگردد.
اکنون باید قبل از آنکه ردی از او پیدا کنند، خودش را از شاهرود بیرون بکشد و مخفی شود.
























بی نهایت عااالیه و ممنونم ازتون تو روخدا زودتر بقیه شو بذارید
سلام و سپاس از شما مشتاقانه منتظر ادامه ی این داستان هستم🙏🌹