«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۶۲فعلاتن مفاعلن فعلنحال خونيندلان که گويد باز؟وز فلک خون خم که جويد باز؟شرمش از چشم میپرستان بادنرگس مست اگر برويد بازجز فلاطون خمنشين شرابسر حکمت به ما که گويد باز؟هر که چون لاله کاسهگردان (بود) شدزين جفا رخ به خون بشويد بازنگشايد دلم چو غنچه اگرساغری از لبش نبويد بازبس که در پرده چنگ گفت سخنببرش موی تا نمويد بازگرد بيتالحرام خم حافظگر نميرد به سر بپويد بازSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🎉میبهـا🎉»»»»»غزل نمره ۲۶۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلندرآ که در دل خسته توان درآيد بازبيا که در تن مرده روان درآيد بازبيا که فرقت تو چشم من چنان دربستکه فتح باب وصالت مگر گشايد بازغمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفتز خيل شادی روم رخت زدايد بازبه پيش آينهی دل هر آن چه میدارمبجز خيال جمالت نمینمايد بازبدان مثل که شب آبستن است (دور) روز از توستاره میشمرم تا که شب چه زايد بازبيا که بلبل مطبوع خاطر حافظبه بوی گلبن وصل تو میسرايد بازSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۶۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای سروناز حسن که خوش میروی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نيازفرخنده باد طلعت (نازت) خوبت که در ازل ببريدهاند بر قد سروت قبای ناز دل کز طواف کعبهی کويت وقوف يافت از شوق آن حريم ندارد سر حجاز آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست چون عود گو بر آتش (سوزان) سودا بسوز و ساز پروانه را ز شمع بود سوز دل ولیبی شمع عارض تو دلم را بود گداز از طعنهی رقيب نگردد عيار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز هر دم به خون ديده چه حاجت وضو (که) چو نيست بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش بشکست عهد چون در ميخانه ديد بازچون باده باز بر سر خم رفت کف زنان حافظ که دوش از لب (ساغر) ساقی شنيد رازSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن منم که ديده به ديدار دوست کردم باز؟ چه شکر گويمت ای کارساز بندهنواز؟ نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوی که کيميای مراد است خاک کوی نياز ز مشکلات طريقت عنان (مپیچ) متاب ای دل که مرد راه نينديشد از نشيب و فراز طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نيست نماز در اين مقام مجازی بجز پياله مگير در اين سراچهی بازيچه غير عشق مباز به نيم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی که کيد دشمنت از جان و جسم دارد بازامید قد تو میداشتم ز بخت بلندنسیم زلف تو میخواستم ز عمر درازبه هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوستچو کعبه یافتم آیم ز بتپرستی بازفکند زمزمهی عشق در (عراق و) حجاز و عراق نوای بانگ غزلهای حافظ از شيرازSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن هزار شکر که ديدم به کام خويشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طريقت ره بلا سپرند رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز غم حبيب نهان به ز (جستجوی) گفت و گوی رقيب که نيست سينهی ارباب کينه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غير مستغنیست من آن نيم که از اين عشقبازی آيم باز چه گويمت که ز سوز درون چه میبينم ز اشک پرس حکايت که من نيم غماز چه فتنه بود که مشاطهی قضا انگيخت که کرد نرگس مستش سیه به سرمهی ناز(که گِرد نرگس شوخش کشید سرمهی ناز) بدين سپاس که مجلس منور است به دوست گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمهی حسن است ور نه حاجت نيست جمال دولت محمود را به زلف اياز غزلسرایی ناهيد صرفهای نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آوازSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن روی بنمای و مرا گو که ز جان دل برگير پيش شمع آتش پروانه به جان گو درگير در لب تشنهی ما بين و مدار آب دريغ بر سر کشتهی خويش آی و ز خاکش برگير ترک درويش (مکن) مگير ار نبود سيم و زرش در غمت سيم شمار اشک و رخش را زر گير چنگ بنواز و بساز ار نبود عود (منال) چه باک آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گير در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص ور نه با گوشه رو و خرقهی ما بر سر گير صوف برکش ز سر و بادهی صافی درکش سيم درباز و به زر سيمبری در بر گير دوست گو يار شو و هر دو (که) جهان دشمن باش (از هر که جهان باز آمد) بخت گو پشت (کن و) مکن روی زمين لشکر گير ميل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گير رفته گير از برم و ز آتش و آب دل و چشم گونهام زرد و لبم خشک و کنارم تر گير حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را که ببين مجلسم و ترک سر منبر گيرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۵فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور (شمسالدین محمد جوینی)کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور ای (این) دل غمديده حالت (حالش) به شود دل بد مکن وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در (بر) سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما (نبود، نگشت) نرفت دايما يکسان نباشد حال (کار) دوران غم مخور هان مشو نوميد چون واقف نه ای از سر غيب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور ای دل ار سيل (بلا) فنا بنياد هستی برکند چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور در بيابان گر به (ز) شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغيلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد هيچ راهی نيست کان را نيست پايان غم مخور حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخورSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بیدل شيدا مکن غرور از دست غيبت تو شکايت نمیکنم تا نيست غيبتی نبود لذت حضور گر ديگران به عيش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مايه سرور زاهد اگر به حور و قصور است اميدوار ما را شرابخانه قصور است و يار حور می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی گويد تو را که باده مخور گو هوالغفور حافظ شکايت از غم هجران چه میکنی؟ در هجر وصل باشد و در ظلمت است نورSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای خرم/ از فروغ/ رخت لاله/زار عمر بازآ که ريخت بی گل رويت بهار عمر از ديده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر اين يک دو دم که (دولت) مهلت ديدار ممکن است درياب کار ما که نه پيداست کار عمر تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد؟ هشيار گرد هان که گذشت اختيار عمر دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد بيچاره دل که هيچ نديد از گذار عمر انديشه از محيط فنا نيست هر که را بر نقطهی دهان تو باشد مدار عمر در هر طرف ز خيل حوادث کمينگهیست زان رو عنانگسسته دواند سوار عمر بیعمر زندهام من و زين بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان اين نقش ماند از قلمت يادگار عمرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر بود عمر (و) به ميخانه (روم) رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با ديدهی گريان بروم تا زنم آب در ميکده يک بار دگر معرفت نيست در اين قوم (خدایا) خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خريدار دگر يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت حاش لله که روم من ز پی يار دگر گر مساعد شودم دايرهی چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر عافيت میطلبد خاطرم ار بگذارند غمزهی شوخش و آن طرهی طرار دگر راز سربستهی ما بين که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ريش به آزار دگر باز گويم نه در اين واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در اين باديه بسيار دگرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلشب وصل (قدر) است و طی شد نامهی هجر سلامٌ فيهِ حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابتقدم باش که در اين ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذَيتَنی بالهَجر و الحَجر برآی ای صبح روشندل خدا را که بس تاريک میبينم شب هجر دلم رفت و نديدم روی دلدار فغان از اين تطاول آه از اين زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظ فان الرَّبحَ و الخَسرانَ فی التَّجرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنروی بنمای و وجود خودم از ياد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببرما چو داديم دل و ديده به طوفان بلاگو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببرسينه گو شعلهی آتشکده فارس بکشديده گو آب رخ دجلهی بغداد ببرزلف چون عنبر خامش که ببويد هيهاتای دل خامطمع اين (هوس) سخن از ياد ببردولت پير مغان باد که باقی سهل استديگری گو برو و نام من از ياد ببرسعی نابرده در اين راه به جایی نرسیمزد اگر میطلبی طاعت استاد ببرروز مرگم نفسی وعدهی ديدار بدهوان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببردوش میگفت به مژگان درازت بکشميا رب از خاطرش انديشهی بيداد ببرحافظ انديشه کن از نازکی خاطر ياربرو از درگهش اين ناله و فرياد ببرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنای صبا نکهتی از خاک ره يار بيارببر اندوه دل و مژدهی (دیدار) دلدار بيارنکتهای روحفزا از دهن (یار) دوست بگونامهای خوشخبر از عالم اسرار بيارتا معطر کنم از لطف نسيم تو مشامشمهای از نفحات نفس يار بياربه وفای تو که خاک ره آن يار عزيزبی غباری که پديد آيد از اغيار بيارگردی از رهگذر دوست به کوری رقيببهر آسايش اين ديدهی خونبار بيارخامی و سادهدلی شيوهی جانبازان نيستخبری از بر آن دلبر عيار بيارشکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمنبه اسيران قفس مژدهی گلزار بيارکام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوستعشوهای زان لب شيرين شکربار بيارروزگاریست که دل چهرهی مقصود نديدساقيا آن قدح آينهکردار بياردلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگين کنوانگهش مست و خراب از سر بازار بيارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای صبا نکهتی از کوی فلانی (۶) به من آر زار و بيمار غمم راحت جانی به من آر قلب بیحاصل ما را بزن اکسير مراد يعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است ز ابرو و غمزهی او تير و کمانی به من آر در غريبی و فراق و غم دل پير شدم ساغری می ز کف تازهجوانی به من آر منکران را هم از اين می دو سه ساغر بچشان وگر ايشان نستانند روانی به من آر ساقيا عشرت امروز به فردا مفکن يا ز ديوان قضا خط امانی به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـااااااااا»»»»»غزل نمره ۲۴۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صبا (۱۲۴) ز منزل جانان گذر دريغ مدار وز او به عاشق بیدل خبر دريغ مدار به شکر آن که شکفتی به کام (دل) بخت ای گل نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودیکنون که ماه تمامی نظر دريغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهل معرفت اين مختصر دريغ مدار کنون که چشمهی قند است لعل نوشينت سخن بگوی و ز طوطی شکر دريغ مدار مکارم تو به آفاق میبرد شاعر از او وظيفه و زاد سفر دريغ مدار چو ذکر خير طلب میکنی سخن اين است که در بهای سخن سيم و زر دريغ مدار غبار غم برود حال (به) خوش شود حافظ تو آب ديده از اين رهگذر دريغ مدارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان عيد است و آخر گل و ياران در انتظار ساقی به روی (یار) شاه ببين ماه و می بيارگر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزهگشا طالبان يار دل برگرفته بودم از ايام گل ولی کاری (نکرد) بکرد همت پاکان روزهدارجز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نيز بر کرشمه ساقی کنم نثار؟خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کريم يا رب ز چشمزخم زمانش نگاه دارمی خور به شعر بنده که زيبی دگر دهد جام مرصع تو بدين در شاهواردل در جهان مبند و به مستی سوال کن از فيض جام (و) قصه جمشيد کامکار زان جا که پردهپوشی عفو کريم توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعيار ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح (ما) شيخ و خرقهی رند شرابخوار حافظ چو رفت روزه و (شیطان ز بند جست) گل نيز میرود ناچار باده نوش که از دست رفت کارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۵مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلالا ای طوطی گويای اسرارمبادا خاليت شکر ز منقارسخن سربسته گفتی با حريفانخدا را زين معما پرده برداربه روی ما زن از ساغر گلابیکه خوابآلودهايم ای بخت بيدارچه ره بود اين که زد در پرده مطربکه میرقصند با هم مست و هشياراز آن افيون که ساقی در می افکندحريفان را نه سر ماند (و) نه دستارخرد هرچند نقش (نقد) کائنات استچه سنجد پیش عشق (نقش) کیمیاکارسرت سبز و دلت خوش باد جاويدکه خوش نقشی نمودی از خط ياربت چينی عدوی دين و (ما مست) دلهاستخداوندا دل و دينم نگه دارسکندر را نمیبخشند آبیبه زور و زر ميسر نيست اين کاربيا و حال اهل درد بشنوبه لفظ اندک و معنی بسياربه مستوران مگو اسرار مستیحديث جان (مپرس از) مگو با نقش ديواربه يمن (رایت) دولت منصور شاهیعلم شد حافظ اندر نظم اشعارخداوندی به جای بندگان کردخداوندا ز آفاتش نگه دارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبی خوش است بدين (وصله) قصهاش دراز کنيد حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد رباب و چنگ به بانگ بلند میگويند که گوش هوش به پيغام اهل راز کنيد به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنيد ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد نخست موعظه پير صحبت اين حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنيد هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد وگر طلب کند انعامی از شما حافظ حوالتش به لب يار دلنواز کنيدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانبوی خوش تو هر که ز باد صبا شنيداز يار آشنا (خبر، نفس) سخن آشنا شنيدای شاه حسن (سایه ز درویش برمگیر) چشم به حال گدا فکنکاين گوش بس حکايت شاه و گدا شنيدخوش میکنم به بادهی مشکين مشام جانکز دلقپوش صومعه بوی ريا شنيدسر خدا که عارف سالک به کس نگفتدر حيرتم که بادهفروش از کجا شنيديا رب کجاست محرم رازی که يک زماندل شرح آن دهد که چه (دید) گفت و چهها شنيداينش سزا نبود دل حقگزار منکز غمگسار خود سخن ناسزا شنيدمحروم اگر شدم ز سر کوی او چه شداز گلشن زمانه که بوی وفا شنيدساقی بيا که عشق ندا میکند بلندکان کس که گفت قصهی ما هم ز ما شنيدما باده زير خرقه نه امروز (میکشیم) میخوريمصد بار پير ميکده اين ماجرا شنيدما می به بانگ چنگ نه امروز (میخوریم) میکشيمبس دور شد که گنبد چرخ اين صدا شنيدپند حکيم عین صواب است و محض خيرفرخنده (بخت آن) (آن کسی) که به سمع رضا شنيدحافظ وظيفهی تو دعا گفتن است و بسدربند آن مباش که نشنيد يا شنيدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبيا که رايت منصور پادشاه رسيدنويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيدجمال بخت ز روی ظفر نقاب انداختکمال عدل به فرياد دادخواه رسيدسپهر دور خوش اکنون (زند) کند که ماه آمدجهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسيدز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمنقوافل دل و دانش که مرد راه رسيدعزيز مصر به رغم برادران غيورز قعر چاه برآمد به اوج (جاه، گاه) ماه رسيدکجاست صوفی دجالفعل ملحدشکلبگو بسوز که مهدی دينپناه رسيدصبا بگو که چه ها بر سرم در اين غم عشقز آتش دل سوزان و دود آه رسيدز شوق روی تو شاها بدين اسير فراقهمان رسيد کز آتش به (روی) برگ کاه رسيدمرو به خواب که حافظ به بارگاه قبولز ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
Sari.a
زاد روزت زیبا و عاشقانه!
anahita yazdani
تولدت مبارک فرزان جان 😍بمونی برامون ❤️تولد صدای سخن عشق در دل ما هم مبارک 🪷
zhaklin
آقای رنجبر با توجه به پادکست ۱۵۱ چطور میشه که یه آدم یک زندگی رو انتخاب کنه که از بچگی از نعمت بینایی یا شنوایی محرومه یا اینکه در سراسر زندگیش از دردی مزمن یا معلولیت خاصی رنج میبره. چطور میتونیم بگیم که خودش زندگیای رو انتخاب کرده که در نهایت انقدررررر ازش ناراضیه که دست به خودکشی میزنه؟!
Romina Rezvani
یعنی من عاشق دیونه بازی هاتم کرم رو خوردی منم دلم خواست تجربه کیوت و باحالی بود😆😆😁
Melika Zare
زن بودن، عجب دستبندی