«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۱مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتندوش از جناب آصف پيک بشارت آمد کز حضرت سليمان عشرت اشارت آمد خاک وجود ما را از آب (باده) ديده گل کن ويرانسرای دل را گاه عمارت آمد اين شرح بینهايت کز (حسن) زلف يار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد عيبم بپوش زنهار ای خرقهی میآلود کان پاک (یار) پاکدامن بهر زيارت آمد امروز جای هر کس پيدا شود ز خوبان کان ماه مجلسافروز اندر صدارت آمد بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد از چشم شوخش ای دل ايمان خود نگه دار کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد آلودهای تو حافظ فيضی ز شاه درخواه کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد درياست مجلس او درياب وقت و در ياب هان ای زيان رسيده وقت تجارت آمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۰مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلنزاهد (حافظ) خلوتنشين دوش به ميخانه شد از سر پيمان برفت با سر پيمانه شدصوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست باز به يک جرعه می عاقل و فرزانه شد شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پيرانه سر عاشق و ديوانه شد مغبچهای میگذشت راهزن دين و دل در پی آن آشنا از همه بيگانه شد آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت چهرهی خندان شمع آفت پروانه شد گريهی شام و سحر شکر که ضايع نگشت قطرهی باران ما گوهر يک دانه شد نرگس ساقی بخواند آيت افسونگریحلقهی اوراد ما مجلس افسانه شد منزل حافظ کنون (بارگه کبریاست) بزمگه پادشاست دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد؟دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟آب حيوان تيرهگون شد، خضر فرخپی کجاست؟خون چکيد از شاخ گل، باد بهاران را چه شد؟(گل بگشت از رنگ و بو...)کس نمیگويد که ياری داشت حق دوستیحقشناسان را چه حال افتاد؟ ياران را چه شد؟لعلی از کان مروت برنيامد سالهاستتابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد؟شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديارمهربانی کی سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟گوی توفيق و کرامت در ميان افکندهاندکس به ميدان در نمیآيد سواران را چه شد؟صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاستعندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد؟زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت؟کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد؟حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموشاز که میپرسی که دور روزگاران را چه شد؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانگداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختيم در اين آرزوی خام و نشدبه لابه (طنز) گفت شبی مير مجلس تو شومشدم به رغبت خويشش کمين غلام و نشدپيام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردیکشيم نام و نشدرواست در بر اگر میتپد کبوتر دلکه ديد در ره خود تاب و پيچ دام و نشدبدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعلچه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشدبه کوی عشق منه بیدليل راه قدمکه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشدفغان که در طلب گنجنامهی مقصودشدم خراب جهانی ز غم تمام و نشددريغ و درد که در جستوجوی گنج حضوربسی شدم به گدایی بر کرام و نشدهزار حيله برانگيخت حافظ از سر فکردر آن هوس که شود آن نگار رام و نشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانستارهای بدرخشيد و ماه مجلس شددل رميدهی ما را رفيق و مونس شدنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسالهآموز صد مدرس شدبه بوی او دل بيمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرين و چشم نرگس شدبه صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که مير مجلس شدخيال آب خضر بست و جام (کیخسرو) اسکندربه جرعهنوشی سلطان ابوالفوارس شدطربسرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی يار منش مهندس شدلب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شدکرشمهی تو شرابی به عاشقان (بنمود) پيمودکه علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شدچو زر عزيزوجود است نظم (شعر) من آریقبول دولتيان کيميای اين مس شدز راه ميکده ياران عنان بگردانيدچرا که حافظ از اين راه رفت و مفلس شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
برای پخش این صدا از مصاحب کسب اجازه شدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان روز هجران و شب فرقت يار آخر شد زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ايزد که به (بوی گل نوروزی باز) اقبال کلهگوشهی گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شدباورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز قصهی غصه که در دولت يار آخر شدآن پريشانی شبهای دراز و غم دل همه در سايهی گيسوی نگار آخر شدصبح اميد که (شد) بد معتکف پردهی غيب گو برون آی که کار شب تار آخر شدبعد از این نور به آفاق دهم از دل خویشکه به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را شکر کان محنت (بیرون ز شمار) بی حد و شمار آخر شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۵مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا مهر سيهچشمان ز سر بيرون نخواهد شد قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد رقيب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخيزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد (هر آن قسمت که رفت آنجا کم و افزون نخواهد شد)خدا را محتسب ما را به فرياد دف و نی بخش که ساز شرع از اين (اسباب) افسانه بیقانون نخواهد شد مجال من همين باشد که پنهان (مهر) عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گويم چون نخواهد شد شراب لعل و جای امن و يار مهربان ساقیدلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای ديده نقش غم ز لوح سينهی حافظ که زخم تيغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۴فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد عالم پير دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد این (زين) تطاول که کشيد از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعرهزنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مايهی نقد بقا را که ضمان خواهد شد ماه شعبان منه از دست قدح کاين خورشيد از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت که به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد (مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود چند گويی که چنين رفت و چنان خواهد شد) حافظ از بهر تو آمد سوی اقليم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۳مفعول و مفاعلن فعولن گل بی رخ يار خوش نباشدبی باده بهار خوش نباشدطرف چمن و طواف بستانبی لالهعذار خوش نباشدرقصيدن سرو و حالت گلبی صوت هزار خوش نباشدبا يار شکرلب گلاندامبی بوس و کنار خوش نباشد(باغ و گل و مل خوش است لیکنبی صحبت یار خوش نباشد)هر نقش که دست عقل بنددجز نقش نگار خوش نباشدجان نقد محقر است حافظاز بهر نثار خوش نباشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۲مفاعیلن مفاعیلن فعولنخوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد زمان خوشدلی درياب و دُر ياب که دايم در صدف گوهر نباشد غنيمت دان و می خور در گلستان که گل تا هفتهی ديگر نباشدايا پرلعل کرده جام زرين ببخشا بر کسی کش زر نباشدز من بنيوش و دل در شاهدی بند که حسنش بستهی زيور نباشد(به نام ایزد بتی سیمینتنم هستکه در بتخانهی آذر نباشد) بيا ای شيخ و از خمخانهی ما شرابی خور که در کوثر نباشد(عجب راهیست راه عشق کانجاکسی سر برکند کش سر نباشد) بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد کسی گيرد خطا بر نظم حافظ که هيچش لطف در گوهر نباشدشرابی بیخمارم بخش (ساقی) يا رب که با وی هيچ درد سر نباشدمن از جان بندهی سلطان اويسم اگر چه يادش از چاکر نباشد به تاج عالمآرايش که خورشيد چنين زيبندهی افسر نباشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۱مفعول و مفاعیلن مفعول و مفاعیلنکی شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد؟ يک نکته از اين معنی گفتيم و همين باشد از لعل تو گر يابم انگشتری زنهار صد ملک سليمانم در زير نگين باشد غمناک نبايد بود از طعن حسود ای دل شايد که چو وابينی خير تو در اين باشد هر کو نکند فهمی زين کلک خيالانگيز نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد جام می و خون دل هر يک به کسی دادند در دايرهی قسمت اوضاع چنين باشد در کار گلاب و گل حکم ازلی اين بود کاين شاهد بازاری وان پردهنشين باشد آن نيست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاين (کان) سابقهی پيشين تا روز پسين باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۶۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان خوش است خلوت اگر يار يار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگين سليمان به هيچ نستانم که گاهگاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدايا که در حريم وصال رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد همای گو مفکن سايهی شرف هرگز بر آن ديار که طوطی کم از زغن باشد بيان شوق چه حاجت که سوز (حال) آتش دل توان شناخت ز (شوری) سوزی که در سخن باشد هوای کوی تو از سر نمیرود (ما را) آری غريب را دل سرگشته با وطن باشد به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ چو غنچه پيش تواش مهر بر دهن باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که (شایسته) مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشدخط ساقی گر از اين گونه زند نقش بر آب ای بسا رخ که به خونابه منقش باشدناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شيوهی رندان بلاکش باشد خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان تا سيهروی شود هر که در او غش باشد غم دنیی دنی چند خوری؟ باده (بخواه) بخورحيف باشد دل دانا که مشوش باشد دلق و سجادهی حافظ ببرد بادهفروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان من و انکار شراب اين چه حکايت باشد؟غالبا اين قدرم عقل و کفايت باشد من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ اين زمان سر به ره آرم چه حکايت باشد تا به غايت ره ميخانه نمیدانستم ور نه مستوری ما تا به چه غايت باشد زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدايت باشد بندهی پير مغانم که ز جهلم برهاند پير ما هرچه کند عين عنايت (ولایت) باشد زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نياز تا تو را خود ز ميان با که عنايت باشد دوش از اين غصه نخفتم که (حکیمی) رفيقی میگفت حافظ ار مست بود جای شکايت باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از (اين) دايره بيرون ننهد تا باشد من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم داغ سودای توام سر سويدا باشد تو خود ای گوهر يک دانه کجایی آخر(تا کی ای گوهر یکدانه روا خواهی داشت) کز غمت ديدهی مردم همه دريا باشد از بن هر مژهام آب روان است بيا اگرت ميل لب جوی و تماشا باشد چون گل و می (چون دل من) دمی از پرده برون آی و درآیکه دگرباره ملاقات نه پيدا باشد ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندر اين سايه قرار دل شيدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند ميل آریسرگرانی صفت نرگس رعنا باشدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود meybaha@gmail.comبه حسنِ (و) خلق و وفا کس به يار ما نرسد تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسنفروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحت به يار ما نرسد به حق صحبت ديرين که هيچ محرم راز به يار يکجهت حقگزار ما نرسد هزار نقش برآيد ز کلک صنع و يکی به دلپذيری نقش نگار ما نرسد هزار نقد به بازار کائنات آرند يکی به سکهی صاحبعيار ما نرسد دريغ قافلهی عمر کان چنان رفتند که گردشان به هوای ديار ما نرسد دلا ز (طعن) رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر اميدوار ما نرسد چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد بسوخت حافظ و ترسم که شرح (غصه) قصهی او به سمع پادشه کامکار ما نرسدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود meybaha@gmail.comغزل نمره ۱۵۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاناگر روم ز پیاش فتنهها برانگيزدور از طلب بنشينم به کينه برخيزدوگر به رهگذری يک دم از (هواداری) وفاداریچو گرد در پیاش افتم چو باد بگريزدوگر کنم طلب (بوسهای هزار) نيم بوسه صد افسوسز حقهی دهنش چون شکر فروريزدمن آن فريب که در نرگس تو میبينمبس آبروی که (بر) با خاک ره برآميزدفراز و شيب بيابان عشق دام بلاستکجاست شيردلی کز بلا نپرهيزدتو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبدهبازهزار بازی از اين طرفهتر برانگيزدبر آستانهی تسليم سر بنه حافظکه گر ستيزه کنی روزگار بستيزدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۵۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنراهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با (آن) او رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد قد خميدهی ما سهلت نمايد اما بر چشم دشمنان تير از اين کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرار (عشق و مستی) عشقبازی جام می مغانه هم با مغان توان زد درويش را نباشد برگ سرای سلطان ماييم و کهنهدلقی کآتش در آن توان زد اهل نظر دو عالم در يک (ندب) نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد گر دولت وصالت(ش) خواهد دری گشودن سرها بدين تخيل بر آستان توان زد(با عقل و فهم و دانش داد سخن توان داد) عشق و شباب و رندی مجموعهی مراد است چون جمع شد معانی گوی بيان توان زد شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد حافظ به حق قرآن کز شيد و زرق بازآی باشد که گوی عيشی در اين (میان) جهان توان زدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Elham Dehghan
البته انقد واسم سنگین بود از اول اومدم گوش دادم😊
Elham Dehghan
من امروز اولین روز هست ک صفحه شما رو باز کردم و گوش میدم خیلی وقته ب این آگاهی رسیدم ک هر کسی بدست آوردن و رسیدن ی زمانی داره ومن امروز زمان شروع با شما بود و امروز روز اول هممسیری من باشماس
Maryam saedi
👌👌👌👌
Negin Esfandiar
🤍🤍🤍
Faezeh Pazooki
میدونم خیلی عقب هستم از پادکست ها اما آقای فرزین هر وقت این آهنگ پخش میشه از شجریان من بغض میکنم هیچ کسی نمیتونه اینجوری خدا رو تصور کنه اصلاً وقتی آهنگ میزارید حس میکنم خدا بالا سرم ایستاده