Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 1,042,132Played: 64,150,776
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
502 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانای روی ماه‌منظر تو نوبهار حسنخال و خط تو مرکز حسن و مدار حسندر چشم پرخمار تو پنهان فسون سحردر زلف بی‌قرار تو پيدا قرار حسنماهی نتافت همچو تو از برج نيکوییسروی نخاست چون قدت از جويبار حسنخرم شد از ملاحت تو عهد دلبریفرخ شد از لطافت تو روزگار حسناز دام زلف و دانه‌ی خال تو در جهانيک مرغ دل نماند نگشته شکار حسندايم به لطف دايه‌ی طبع از ميان جانمی‌پرورد به ناز تو را در کنار حسنگرد لبت بنفشه از آن تازه و تر استکآب حيات می‌خورد از جويبار حسنحافظ طمع بريد که بيند نظير توديار نيست جز رخت اندر ديار حسنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالودم به بد ديدن وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافری‌ست رنجيدن به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات بخواست جام می و گفت عيب پوشيدن مراد دل ز تماشای باغ عالم چيست به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن به می‌پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش‌خودپرستيدن به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن عنان به ميکده خواهيم تافت زين مجلس که وعظ بی‌عملان واجب است نشنيدن ز خط يار بياموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گرديدن مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسيدنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتندانی که چيست دولت؟ ديدار يار ديدن در کوی او گدایی بر خسروی گزيدن از جان طمع بريدن آسان بود وليکن از دوستان جانی مشکل توان بريدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ و آنجا به نيک‌نامی پيراهنی دريدن گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازی از بلبلان شنيدن بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار کآخر ملول گردی از دست و لب گزيدن فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن گویی برفت حافظ از ياد شاه يحیی يا رب به يادش آور درويش پروريدنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ايام نماند گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن مرغ کم‌حوصله را گو غم خود خور که بر او رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش اعتبار سخن عام چه خواهد بودن دست رنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن پير ميخانه همی خواند معمایی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزای من بدنام چه خواهد بودنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۰فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن مقدمش يا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش به جای خويشتن بود اين نشست خسروی تا نشيند هر کسی اکنون به جای خويشتن خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن تا ابد معمور باد اين خانه کز خاک درش هر نفس با بوی رحمان می‌وزد باد يمن شوکت پور پشنگ و تيغ عالمگير او در همه شهنامه‌ها شد داستان انجمن خنگ چوگانی چرخت رام شد در زير زين شهسوارا چون به ميدان آمدی گویی بزن جويبار ملک را آب روان شمشير توست تو درخت عدل بنشان بيخ بدخواهان بکن بعد از اين نشگفت اگر با نکهت خلق خوشت خيزد از صحرای ايذج نافه‌ی مشک ختن گوشه‌گيران انتظار جلوه‌ی خوش می‌کنند برشکن طرف کلاه و برقع از رخ بر فکن مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقيا می ده به قول مستشار موتمن ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد به منSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل چو گل هر دم به بويت جامه در تن کنم چاک از گريبان تا به دامن تنت را ديد گل گویی که در باغ چو مستان جامه را بدريد بر تن تنت در جامه چون در جام باده دلت در سينه چون در سيم آهن من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هيچ کس با دوست دشمندلم را مشکن و در پا مينداز که دارد در سر زلف تو مسکن مکن کز سينه‌ام آه جگرسوز برآيد همچو دود از راه روزن چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ بدين‌سان کار او در پا ميفکنببار ای شمع اشک از چشم خونين که شد سوز دلت بر خلق روشنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبهار و گل طرب‌انگيز گشت و توبه‌شکنبه شادی رخ گل بيخ غم ز دل برکنرسيد باد صبا، غنچه در هواداریز خود برون شد و بر خود دريد پيراهنطريق صدق بياموز از آب صافی‌‌دلبه راستی طلب آزادگی ز سرو چمنز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگرشکنج گيسوی سنبل ببين به روی سمنعروس غنچه رسيد از حرم به طالع سعدبه عينه دل و دين می‌برد به وجه حسنصفير بلبل شوريده و نفير هزاربرای وصل گل آمد برون ز بيت حزنحديث صحبت خوبان و جام باده بگوبه قول حافظ و فتوای پير صاحب فنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن شاه شمشادقدان خسرو شيرين‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شيرين‌سخنان تا کی از سيم و زرت کيسه تهی خواهد بود؟ بنده‌ی من شو و برخور ز همه سيم‌تنان کمتر از ذره نه‌ای پست شو و مهر بورز تا به عشرتگه خورشيد رسی چرخ‌زنان بر جهان تکيه مکن ور قدحی می داری شادی زهره‌جبينان خور و نازک‌بدنان پير پيمانه‌کش من که روانش خوش باد گفت پرهيز کن از صحبت پيمان‌شکنان دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتمکه شهيدان که‌اند اين همه خونين‌کفنان؟ گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه‌ايم از می لعل حکايت کن و شيرين‌دهنانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل خدا را کم نشين با خرقه‌پوشان رخ از رندان بی‌سامان مپوشان در اين خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می‌فروشان در اين صوفی‌وشان دردی نديدم که صافی باد عيش دردنوشان تو نازک‌طبعی و طاقت نياری گرانی‌های مشتی دلق‌پوشان چو مستم کرده‌ای مستور منشين چو نوشم داده‌ای زهرم منوشان بيا و از غبن اين سالوسيان بين صراحی خون‌دل و بربط خروشان ز دلگرمی حافظ بر حذر باش که دارد سينه‌ای چون ديگ جوشانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنيا رب آن آهوی مشکين به ختن باز رسانوان سهی‌سرو خرامان به چمن باز رساندل پژمرده‌ی ما را به نسيمی بنوازيعنی آن جان زتن‌رفته به تن باز رسانماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسنديار مه‌روی مرا نيز به من باز رسانسنگ و گل گشت عقیق از گذر گریه‌ی منيارب آن کوکب رخشان به يمن باز رسانبرو ای طاير ميمون همايون‌آثارپيش عنقا سخن زاغ و زغن باز رسانسخن اين است که ما بی تو نخواهيم حياتبشنو ای پيک خبرگير و سخن باز رسانآن که بودی وطنش ديده‌ی حافظ يا‌رببه مرادش ز غريبی به وطن باز رسانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنمی‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد يا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نمايد بر سبزخنگ گردون تا او به سر درآيد بر رخش پا بگردان مرغول را برافشان يعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان يغمای عقل و دين را بيرون خرام سرمست در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان ای نور چشم مستان در عين انتظارم چنگ حزين و جامی بنواز يا بگردان دوران همی‌نويسد بر عارضش خطی خوش يارب نوشته‌ی بد از يار ما بگردان حافظ ز خوبرويان بختت جز اين قدر نيست گر نيستت رضایی حکم قضا بگردانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۳مستفعلن‌فع مستفعلن‌فعچندان که گفتم غم با طبيبان درمان نکردند مسکين غريبان آن گل که هر دم در دست بادی‌ست گو شرم بادش از عندليبان يا رب امان ده تا بازبيند چشم محبان روی حبيبان درج محبت بر مهر خود نيست يا رب مبادا کام رقيبان ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشيم از بی‌نصيبان حافظ نگشتی رسوای عالمگر می‌شنيدی پند رفیقانما درد پنهان با یار گفتیمنتوان نهفتن درد از طبیبانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۲مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن فاتحه‌ی چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود گو نفسی که روح را می‌کنم از پی‌اش روان ای که طبيب خسته‌ای روی زبان من ببين کز دم و دود سينه‌ام بار دل است بر زبان گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان مرغ دلم چو خال تو هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان بازنشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين نبض مرا که می‌دهد هيچ ز زندگی نشان ای که مدام شيشه‌ام از پی عيش داده‌ای شيشه‌ام از چه می‌بری پيش طبيب هر زمان حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبيب کن بيا نسخه‌ی شربتم بخوانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۱فاعلاتن مفاعلن فعلنگر چه ما بندگان پادشهيم پادشاهان ملک صبحگهيم گنج در آستين و کيسه تهی جام گيتی‌نما و خاک رهيم هوشيار حضور و مست غرور بحر توحيد و غرقه‌ی گنهيم شاهد بخت چون کرشمه کند ماش آيينه‌ی رخ چو مهيم شاه بيداربخت را هر شب ما نگهبان افسر و کلهيم گو غنيمت شمار صحبت ما که تو در خواب و ما به ديده‌گهيم دشمنان را ز خون کفن سازيم دوستان را قبای فتح دهيم رنگ تزوير پيش ما نبود شير سرخيم و افعی سيهيمشاه منصور واقف است که ما روی همت به هر کجا که نهيم وام حافظ بگو که بازدهند کرده‌ای اعتراف و ما گوهيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم که من دلشده اين ره نه به خود می‌پويم در پس آينه طوطی‌صفتم داشته‌اند آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گويم من اگر خارم و گر گل چمن‌آرایی هست که از آن دست که می‌پروردم می‌رويم دوستان عيب من بیدل حيران مکنيد گوهری دارم و صاحب‌نظری می‌جويم گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است مکنم عيب کز او رنگ ريا می‌شويم خنده و گريه‌ی عشاق ز جایی دگر است می‌سرايم به شب و وقت سحر می‌مويم حافظم گفت که خاک در ميخانه مبوی گو مکن عيب که من مشک ختن می‌بويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنسرم خوش است و به بانگ بلند می‌گويمکه من نسيم حيات از پياله می‌جويمعبوس زهد به وجه خمار ننشيندمريد حلقه‌ی دردی‌کشان خوش‌خويمشدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوستکشيد در خم چوگان خويش چون گويمگرم نه پير مغان در به روی بگشايدکدام در بزنم چاره از کجا جويم؟مکن در اين چمنم سرزنش به خودروییچنان که پرورشم می‌دهند می‌رويمتو خانقاه و خرابات در ميانه مبينخدا گواست که هر جا که هست با اويمغبار راهِ طلب کيميای بهروزی‌ستغلام دولت آن خاک عنبرين بويمز شوق نرگس مست بلندبالاییچو لاله با قدح افتاده بر لب جويمنصیحتم چه کنی ناصحا چو می‌دانیکه من نه معتقد مرد عافیت‌جویمبيار می که به فتوای حافظ از دل پاکغبار زرق به فيض قدح فروشويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم جامه‌ی کس سيه و دلق خود ازرق نکنيم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيمعيب درويش و توانگر به کم و بيش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم شاه اگر جرعه‌ی رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنيمآسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند تکيه آن به که بر اين بحر معلق نکنيم خوش برانيم جهان در نظر راهروان فکر اسب سيه و زين مغرق نکنيم گر بدی گفت حسودی و رفيقی رنجيد گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
نمایه‌ی این برنامه عکسیه که برای چرم‌دوز فرستاده‌م تا برای لولی لباس بدوزه«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما شبی دست برآريم و دعایی بکنيمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنيمدلِ بيمار شد از دست، رفيقان مددیتا طبيبش به سر آريم و دوایی بکنيمآن که بی‌جرم برنجيد و به تيغم زد و رفتبازش آريد خدا را که صفایی بکنيمخشک شد بيخ طرب راه خرابات کجاستتا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنيم؟در ره نفس کزو سینه‌ی ما بتکده بودتیر آهی بکشانیم و غزایی بکنیممدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نهکار صعب است مبادا که خطایی بکنيمسايه‌ی طاير کم‌حوصله کاری نکندطلب سايه‌ی ميمون همایی بکنيمدلم از پرده بشد حافظ خوش‌لهجه کجاستتا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنيم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۶ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم نيست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد چاره آن است که سجاده به می بفروشيم خوش هوایی‌ست فرح‌بخش خدايا بفرست نازنينی که به رويش می گلگون نوشيم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از اين غصه نناليم و چرا نخروشيم گل به جوش آمد و از می نزديمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشيم می‌کشيم از قدح لاله شرابی موهوم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشيم حافظ اين حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانيم که در موسم گل خاموشيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانصوفی بيا که خرقه‌ی سالوس برکشيموين نقش زرق را خط بطلان به سر کشيمنذر و فتوح صومعه در وجه می نهيمدلق ريا به آب خرابات برکشيمبيرون جهيم سرخوش و از بزم مدعیغارت کنيم باده و شاهد به بر کشيمعشرت کنيم ور نه به حسرت کشندمانروزی که رخت جان به جهانی دگر کشيمسر خدا که در تتق غيب منزوی‌ستمستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشيمفردا اگر نه روضه‌ی رضوان به ما دهندغلمان ز روضه و حور ز جنت به درکشيمکو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نوگوی سپهر در خم چوگان زر کشيمحافظ نه حد ماست چنين لاف‌ها زدنپای از گليم خويش چرا بيشتر کشيم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (137751)

Farzan

خوش به حال محراب...

Oct 8th
Reply

سهیلا

🌻✨چهارشنبه تون عالی و بینظیر 🍁✨هر روزتان پراز معجزه 🌻✨روزگارتون پربرکت 🍁✨سرنوشتتون روشن 🌻✨خـانـه دلتـون سبـز 🍁✨و دست مهربون خـدا 🌻✨هـمیشـه یـاورتــون بـاشـه💖

Oct 8th
Reply

ziba sanaei

وارمر مباررک🔥 و سفر بخیر و با پسر برادرتون خوش بگذره

Oct 8th
Reply

Who are you ?

ممنون

Oct 8th
Reply

Mehdi

در تفسیر بیت پنجم این بنظر بنده اومد: شاید منظور از هنر یک معنای کلی تر باشه، یعنی کلا هر چیزی که ساخته دست بشر (artificial) باشه نه دست طبیعت(natural)، و حافظ میخواد بگه که روزگار سرانجام دیر یا زود هرچه که ساخته دست بشر باشه را در خود حل میکنه(از بین میبره)، پس بهتر آنکه خیلی روی اون چیزهایی که ماندنی نیستن حساب نکنیم

Oct 8th
Reply

Shiva

ولی به نظر من همون خوک هم که بچه ها گوگولی میبینن هم برساخته کارتون هایی که توش خوک‌ها با مزه ان.مثال پپا پیگ

Oct 8th
Reply (1)

Zorvan

اینم واسه اینکه تلخی روزای ماموریتو بشوره ببره🥰 https://dl.ir-song.com/Music/1403/11/Lia/Lia%20-%20Shekare%20Sepid.mp3

Oct 8th
Reply

Fatima

درود جناب رنجبر دیشب خواب دیدم تبدیل به زن بیولوژیک شدید..

Oct 8th
Reply (2)

Fatima

درود جناب رنجبر دیشب خواب دیدم تبدیل به زن بیولوژیک شدید..

Oct 8th
Reply

tut min

🔆

Oct 8th
Reply

ziba sanaei

سلام و صبح همگی بخیر ⚘️ ⚘️ ⚘️ ⚘️ ⚘️

Oct 8th
Reply

سارا

سلام صبح بخیر عزیزان 🍷❤️🌹

Oct 8th
Reply

احمد

سلام صبح بخیر عزیزان دل 😍😍😍😍

Oct 8th
Reply

احمد

سلام صبح بخیر دوست های دوست داشتنی ❤❤❤❤

Oct 8th
Reply

احمد

سلام صبح بخیر خدمت مردم عزیز و شریف ایران قهرمان امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید عزیز ان دل🌹🌹🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷🌷❤❤❤❤❤❤❤❤❤🙏🙏🙏🙏🙏🙏

Oct 8th
Reply

احمد

سلام صبح بخیر دوستان عزیز و گرامی 🤩🤩🤩🤩

Oct 8th
Reply

Mehdi

اقوال نیک اعمال نیک اخلاق نیک یا همون گفتار نیک پندار نیک کردار نیک

Oct 8th
Reply

Toki Zafer

به رسم پیش مطالعه میدان۱۳ هفته اینده زهد از میدان یقطنت میدان زهد زاید. قوله تعالی: «بقیة اللّه خیر لکم». زهد در سه چیزست: اول در دنیا، دوم در خلق، سیم در خود. هر که دولت این جهانرا از دشمن خود دریغ ندارد، درین جهان او زاهد باشد. و هر که او آزرم خلق ویرا در حق مداهن نکند، در خلق زاهدست. و هرکه بچشم پسند در خود ننگرد، در خود زاهدست. نشان زهد در دنیا سه چیز است: یاد مرگ، و قناعت بقوت، و صحبت با درویشان. و زهد در خلق را سه نشانست: دیدن سبق حکم، و استقامت قدر، و عجز خلق. و نشان زهد در خود سه چیزست

Oct 8th
Reply (1)

Toki Zafer

تکمیلی میدان یقظت 🙏خدایا شکرت، در میدان یقظت به ما نور بیداری هدیه فرمودی. 🙏خدایا ما در غفلت، جهل، و ناآگاهی به‌سر می‌بردیم. ما در خود‌بزرگ‌بینی بودیم. ما نعمت‌های تو را ندیدیم. همچنین آزمایشات را هم ندیدیم. 🙏خدایا ما به اندازه‌ی کافی شکرگزاری نکردیم؛ چون خواب بودیم، آگاه نبودیم. 👈اگر بیدار می‌بودیم، می‌فهمیدیم؛ 👈اما در غفلت و ناآگاهی بودیم. 🙏خدایا بابت تک‌تک لحظه‌هایی که در غفلت و ناآگاهی به‌سر می‌بردیم؛ توبه می‌کنیم. 🙏خدایا بابت تمام نعمت‌هایی که در زندگی ما بود و ندیدیم؛ توبه می‌کنیم.

Oct 8th
Reply

Toki Zafer

یاهو میدان ۱۲ صدمیدان پیر میخانه خواجه عبدالله انصاری یقظت (بیداری) قسمت ۵ "و آخر(عیار روزگار خود از زیادت و نقصان شناختن ،دائم از جمله مکر ترسیدن) بسه چیز توان یافت: بدگمانی بخود، و بریدن از علایق، و تعظیم حق." به نوعی در رکن سوم هر دو رکن قبلی با هم ترکیب می‌شوند : " بدگمانی به خود " به خود شک داشته باشم یعنی روی دارایی معنوی خود حساب نکنیم. "بریدن از علائق" وابستگی های خود (بندهای) مال، فرزند ومقام ‌... را باید رها کنیم. "تعظیم حق " تنها خدا را کاره ای ببینیم همه چیز را از پرودگار ببینیم .

Oct 8th
Reply