بارها گفتهام و بار دگر میگویم ۳۸۰
Update: 2025-09-20
76
Description
غزل نمره ۳۸۰
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بارها گفتهام و بار دگر میگويم
که من دلشده اين ره نه به خود میپويم
در پس آينه طوطیصفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگويم
من اگر خارم و گر گل چمنآرایی هست
که از آن دست که میپروردم میرويم
دوستان عيب من بیدل حيران مکنيد
گوهری دارم و صاحبنظری میجويم
گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است
مکنم عيب کز او رنگ ريا میشويم
خنده و گريهی عشاق ز جایی دگر است
میسرايم به شب و وقت سحر میمويم
حافظم گفت که خاک در ميخانه مبوی
گو مکن عيب که من مشک ختن میبويم
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel
فرزان عزیز، شاید براتون حس خوشایندی باشه اگر بشنوین من صبح بابرساخته بیدار شدم و چون مامانم پیشم بود، به خودم گفتم برم زودتر کافه تا خودم رو آروم کنم، اومدم کافه صحبتهای شما رو شنیدم…و چقدر قدردانم بابتش…نمیدونم در این جنگ باصلح و آرامش با برساختهام چقدر موفق هستم، اما با تمام وجودم میشنومتون، و همیشه قدردان مهر و محبت بیدریغتون هستم....🍷
تند خوراک خوردن دست تو نیست پس دست کیه،،درمان شوپنهاور ما دست خودمون نیست نداریم تونی به بانی گفت;)
سلام شبانگاهی به زیگموند فروید کسی که خودرا بیش از حد پاک نشان می دهد گرفتارسرکوب های آلوده تری است از حالا به بعدتون بخیر ۰۴،۰۶،۲۹ بارها گفته ام و باردگر می گوییم ،،، خداوندا نیروی عطا کن که فیلم بازی نکنیم خودمون رو عاری ازخطا نشون بدیم درحالیکه اینطور نیست بارالها قوتی به رفتارهامون عطا کن تاخودمون رو ارائه بدیم🌿🌿🌷🌷
چقد به حرفات نیاز داشتم فرزان ممنونم بخاطر همه چیز
12:50 فرزان عزیز منو بردین حیاط باصفا و آفتابی خونه مادربزرگ، اونجا که دوچرخه پدربزرگ به دیوار تکیه خورده، و مادر بزرگ کنار حوض داره گوجه ها رو روی صافی له میکنه، که بریم سینی های رب رو بذاریم توی پشت بام آفتاب بخوره…پدربزرگم آسمونی شدن، ولی دلم پر کشید برای مادربزرگم همین لحظه که مطمئنم هنوز پایه است رب درست کنیم🍷♥️
مرسی رفیق که امروز بیشتر در مورد برساخته ها حرف زدی . همیشه یادآوری مون کن لطفا
راوی خودتی فرزان جان🥰🌹🙏🏻
درود بر تو فرزان جان. عجب تصویر دلنشین و پر از جزئیاتی از ظرف شستنت ساختی.آنقدر صمیمی و زنده بود که انگار منم همینجا، تو آشپزخونت، کنارت ایستاده بودم... بوی آب و کف، صدای برخورد ظرفها، نور پنجره... حتی حالِ خوبتو تو پس زمینه میشد حس کرد. انگار زندگی، همینجا، بین همین ظرفای تمیز شده جاری بود... دست مریزاد واقعاً❤️
فرزان جان من خودم دهه هفتادی ام و هر سال رب درست میکنم. سر صبحی هم که میشنیدمت همسرم رفته بود گوجه بهره بیاره😊
ممنون که دوباره به این موضوع اشاره کردین✨
چقدددد به حرفات راجع به منِ برساخته بیشتر از همیشه نیاز داشتم 🥲 مرسی فرزان 🫂❤️
به به فرزان جان روزمونو زیباتر کردی ❤️
ممنون فرزان جان❤️ خیلی برنامه امروزو دوست داشتم 💖✨
عزیزالدین وقتی میگه ای درویش خیلی به دل میشینه 🫀🪬
ای درویش! در درون تو حقیقتی یگانه نهفته است؛ حقیقتی که چون انرژی نور میدرخشد و جانت را روشن میکند. عارفان برای این نور نامهای گوناگون نهادهاند: یکی آن را «نفس» گفته، دیگری «روح»، آن یکی «قلب» و آن دیگر «عقل». اما همهی این نامها در اصل یک چیز را میگویند: گوهر واحد انسان. همان سرچشمهی زندهای که اگر به آن توجه کنی، راه تو را روشن میسازد و تو را در مسیر بیداری یاری میدهد.
واقعا تمرین میکنم ذهنمو خاموش کنم، من برساخته مو از بین ببرم، ولی یه وقتایی نمیدونم باید باهاش چیکار کنم. گاهی مرز بین بیخیالی و بی عملی برام کمرنگ میشه. حرف خوبی زدی، مثل کشتی گرفتن میمونه، نفس آدمو میگیره انقدر که همه جا هست و تو همه چی دخالت میکنه. جمله ی جادوییِ “همه چیز را همون طور که هست به درون راه دادن” خیلی شِکَر کننده ست.
آفرین بهت خیلی ممنونم که نظر مارو پرسیدی برای آهنگ فردا،تروخدا میشه من ازت یه آهنگ درخواستی بخوام فال حافظ گرفتم چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد با سر زلف گره گشای تو بست عهد نشکن باشه؟!
به به، راوی چه دموکرات شده ، نظر مارو میپرسه ! قدیما می گفت برنامه خودمه دوست دارم شیخ عزیزالدین بذارم😂
ی سوال دوستان : اگه انتخاب کردیم بیاییم توی ساحت نقطه و زندگی کنیم ، چرا پس تلاش می کنیم ازش خارج شیم؟
تو ناجی من شدی تقدیم به خودت فرزآن جان 🌻 🍃🍃🍃 پ.ن جهت اطلاع دوستان نظرسنجی امروز پیج رواق