ازدیاد نور علم یا ازدیاد نار حسد؟! وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ! فَذُوقُوا فَلَنْ نَزيدَكُمْ إِلاَّ عَذاباً!INCREASE of the light of knowledge or the fire of envy?!«زید» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی می نویسند:«المَزَادَة: پوست يا مشك كه در آن آب نهند.»مزادة یعنی قلبی که باید در آن نوراعمال صالح قرار بگیرد نه نار حسادت!«و زاد و زاد: یعنی مطلب خوب برای من جا افتاد!»ازدیاد نور علم یا ازدیاد نار حسد؟! وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ! فَذُوقُوا فَلَنْ نَزيدَكُمْ إِلاَّ عَذاباً!+ «زود»لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌزيد:و زادَ و زادَ !سمعتُ العربَ تقول للرّجل يُخبِرُ عن أمرٍ أو يَستفْهم خَبَرا، فإذا أخبرَ حَقّقَ الخَبَرَ و قال له: و زادَ و زادَ ؛ كأنه يقول: زاد الأَمْرُ على ما وَصَفْتَ و أخبرَت.+ «قبض و بسط – ازدیاد علم و یقین»[اُفتاد الآن ؟! – مطالب علمی رو برای صاحبان نور جا می اندازند! اونم برای مخاطبینش جا میندازه!«و زاده بسطة فی العلم» ، « و زاده » در اینجا، های ضمیر به صاحب نور بر میگردد یعنی آل محمد ع معالم را برای او «زاد و زاد» خوب جا میندازن و اونم برای اهلش خوب جا میندازه بطوریکه طرف اقرار میکنه : آها الآن گرفتم چی خبره !!! اُفتاد الآن !!! ]و الناقةُ تتزيّد في سَيْرها: إذا تكلّفَتْ فوقَ قَدْرها.و الإنسانُ يتزيّد في حدِيثِه و كلامِه: إذا تَكلّف مجاوَزَة ما يَنبغِي؛دارم زیادی توضیح میدم تا معنی واژه «زید» رو خوب برای مستمع جا بندازم پس من دارم «اتزيّد» یعنی دارم مخاطب رو شیرفهم میکنم! صاحبان نور در دنیا از روی فضلشون به ما علم عنایت می کنن و «قبض و بسط» رو که همان فرایند نور الولایة است به ما یاد میدهند تا ما رو در مسئله نور ولایت خوب شیر فهم بنماید «وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ». این توضیح اضافی موجب رشد و نمو عقل میشه «الزِّيادة: النُّمُوّ». اینجوری قیمتت هم میره بالا «تَزايَدَ السِّعْرُ». میشی یک الماس درشت باارزش که نورش چشمها رو خیره میکنه! حالا به «مُزايَدَة» میگذارنت، خریداران یوسف ع صف میکشند اما کسی را توان خرید این الماس با ارزش نیست! اما خدای مهربان اونو رایگان در اختیار عده ای قرار میده! اهل یقین و اهل شک!+ «نفع» : النِّفْعَة : پوست دباغى شده كه در طرفین مزادة قرار گيرد.(المَزَادَة : پوست يا مشك كه در آن آب نهند.)مزادة یعنی قلبی که باید در آن نوراعمال صالح قرار بگیرد نه نار حسادت!+ « و زاده بسطة فی العلم و الجسم »پس «زید» از مزادة گرفته شده اشاره به صاحبان نور که سقای کربلا هستند و با مشک پر آب علومشان تشنگان اهل یقین را سیراب می نمایند.المَزَادَةلِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌمفهوم «الفضل بطور مطلق».«وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ … فِي الدُّنْيَا»:«يَزِيدُهُمْ … فِي الدُّنْيَا»:وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ الشَّفَاعَةَ لِمَنْ وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ مِمَّنْ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ فِي الدُّنْيَا.+ «بداء برای عدهای از معارین، که در عالم ذر به نور خود پشت کردهاند،اما در دنیا با نور خود آشنا شده و آن را باور کرده و به آن عمل نموده و از عبارت «یزیدهم فی الدنیا» بهرهمند شدهاند.»الزِّيَادَةُ: أن ينضمّ (۱+۱) إلى ما عليه الشيء في نفسه شيء آخر،الزِّيَادة: نمو و افزايش يعنى افزودن و ضميمه كردن چيزى به چيز ديگرى در همان حالى كه هست،يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌوَ الْحُسْنَى هِيَ الْجَنَّةُ وَ الزِّيَادَةُ هِيَ الدُّنْيَايا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا:اتَّقُوا رَبَّكُمْلِلَّذِينَ أَحْسَنُوا : (۱) الْحُسْنى وَ (۲) زِيادَةٌنعمت آشنایی با کتاب و معلم کتاب که در دنیا آشکار شدهاند، میشه «زِيادَةٌ»!صاحب نور همان «زِيادَةٌ» است! نعمت دنیایی آشکار شده برای مخاطبینش!در واقع هر کسی که حوادث رو آثار عیبش بدونه و به نور ولایت عمل کنه، باید عوضش، بهشت آخرتی « الْحُسْنى » باشه و در دنیا چیزی گیرش نیاد! اما چون نور ولایت خاصیتی داره و اونم اینه که سرریز داره! زیادی میاد و باید در دنیا هم از نعمت بهشتی بهرهمند بشیم! نکته قشنگش اینجاست تا در دنیا از نعمت معالم ربانی صاحبان نور بهرهمند هستی، بدان آخرتت هم تامینه! چون این زیادی اونه که دارن بهت میدن، اما کسی که این دنیا چیزی از زیادی اون دنیا گیرش نیاد (یعنی مشمول لبخند صاحبان نور نشه) بدونه که اون دنیا هم از بهشت خبری نیست! خلاصه برای اینکه بفهمیم اون دنیا اهل بهشتیم یا نه (منا اهل البیت ع هستیم یا نه) باید ببینیم این دنیا از سرریز بهشت چیزی گیرمون اومده یا نه، دقت کن منظور از لذت از معالم ربانی اینه که باید تورو به یاد بوسه بر آیات بندازه.+ «آیاتی و رسلی»یعنی زبانا قربون صدقۀ صاحبان نور شدن، غالبا دروغ از آب در میاد، اما کسی که حادثه رو آثار عیبش میدونه، و به اوامر نورانیاش عمل میکنه، حتما صاحب نورش رو دوست داره!پس اگه در دنیا عاشق آیات بودی، این رو بدون که از سرریز نعمت بهشت اخروی خودت داری بهرهمند میشی و اینو مدیون معالم ربانی صاحب نورت هستی که راهشو بهت یاد داد.«الزِّيَادَةُ هِيَ الدُّنْيَا»: ...
مالکیت نور، نتیجه کتابت نور در قلب سلیم! أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ!Connection process for light ownership!What the guardian angel writes on the page of your heart is to connect you to the source of light, and the concept of “connection” is inferred from the word “کتب”. And finally, you become the owner of light.outer world examples- inner world feeling… And verses from the Holy Quran#emotionallanguage #jealousy #connection #ownershipفرایند اتصال برای مالکیت نور!فرشته نگهبان، دالان ارتباطی قلب شما با منبع نور الهی است.فرشته نگهبان با قلم نورانی در قلب شما کتابت می کند و مطلبی علمی را به خاطر شما میآورد،آنهم در شرایطی که میرفت تا تاریکی حسادت، کار دستتان بدهد.پس آنچه فرشته نگهبان در صفحه قلب شما مینویسد«أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»،نتیجه اتصال قلب شما به منبع نور است و مفهوم “اتصال” از کلمه “کتب” استنباط میشود.«الْكَتْبُ: ضمّ أديم إلى أديم بالخياطة: قلب ضمیمه نور می شود!»و این تلاش فرشته نگهبان برای این است که سرانجام، شما صاحب و مالک نور شوید.«فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً».نقش مهم فرشته نگهبان در ملکوت قلب، همین تعلیم کتاب و حکمت است:«وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»و قلب سلیم بدنبال همین مکاتبات نورانی با فرشته نگهبان خویش است تا به «مُلک عظیم» دست یابد، اما قلب حسود فاقد این ارتباط حساس و حیاتی است، لذا خود را از این نعمت هدیه مقدس، یعنی هدایت نورانی ذات اقدس الهی محروم مینماید.مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی… و آیاتی از قرآن کریم# زبان احساسی # حسادت # اتصال # مالکیت«کتب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«کتبت القربة: تکهدوزی چرمی»«الْكَتْبُ: ضمّ أديم إلى أديم بالخياطة»کتب، فرایند ۱+۱ است!+ «وعی»+ «خلق»مشتقات «کتب» ۳۱۹ بار در آیات قرآن تکرار شده است.کتاب، نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشۀ آنهاست.«الْكِتَابُ الْإِمَامُ»امام، کتاب ناطق!«الم * ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ …»الْكِتَابُ الْإِمَامُامام صادق علیه السلام:أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُدْعَى كُلٌّ بِإِمَامِهِ الَّذِي مَاتَ فِي عَصْرِهِروز قیامت هرکس با امامی که در عصر و زمان آن امام (علیه السلام) مرده است محشور میشود،فَإِنْ أَثْبَتَهُ أُعْطِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِاگر امام (علیه السلام) او را تأیید کند، نامهاش را به دست راستش میدهند،لِقَوْلِهِ:همانطورکه خدا میفرماید:يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْوَ الْيَمِينُ إِثْبَاتُ الْإِمَامِو یمین یعنی تأیید امام (علیه السلام)؛لِأَنَّهُ كِتَابٌ لَهُ يَقْرَؤُهُزیرا او کتابی است که آن را میخوانند،لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُخداوند میفرماید:فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْإِلَى آخِرِ الْآيَاتِپس کسی که نامهی اعمالش را به دست راستش دهند [از شدّت شادی و مباهات] فریاد میزند که: «[ای اهل محشر]! نامهی اعمال مرا بگیرید و بخوانید!من یقین داشتم که [قیامتی در کار است و] به حساب اعمالم میرسم»!وَ الْكِتَابُ الْإِمَامُو کتاب یعنی امامفَمَنْ نَبَذَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ كَانَ كَمَا قَالَ:که هرکس او را به پشتسر خود بیندازد، به آن اهمیّتی ندهد و از آن اعراض کند،آنگونه که خدا میفرماید خواهد بود:فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْولی آنها، آن را پشتسر افکندند.وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُو هرکس که امام را انکار کند از اصحاب شمال است،کسانی که خداوند میفرماید:ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍإِلَى آخِرِ الْآيَاتِ.چه اصحاب شمالی [که نامهی اعمالشان به نشانهی جرمشان به دست چپ آنها داده میشود]!آنها در میان بادهای کشنده و آب سوزان قرار دارند، و در سایهی دودهای متراکم و آتشزا!تا آخر آیات.[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۷۰ الى ۷۲][سورة الحاقة (۶۹): الآيات ۱۱ الى ۲۴][سورة الانشقاق (۸۴): الآيات ۱ الى ۲۵]نسبت به این کتاب نورانی آشکار شده، مخاطبین، دو دسته میشن:اصحاب یمین و اصحاب شمال.[سورة الجاثية (۴۵): الآيات ۲۶ الى ۳۰]وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۸)و هر امّتى را به زانو در آمده مىبينى؛ هر امّتى به سوى كارنامه خود فراخوانده مىشود[و بديشان مىگويند:] «آنچه را مىكرديد امروز پاداش مىيابيد.هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۹)اين است كتابِ ما كه عليه شما به حق سخن مىگويد.ما از آنچه مىكرديد، نسخه برمىداشتيم.»امام، کتاب ناطق!امام صادق علیه السلام:عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ تَعَالَى:هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِقَالَ إِنَّ الْكِتَابَ لَا يَنْطِقُوَ لَكِنْ مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ ع هُمُ النَّاطِقُونَ بِالْكِتَابِ.
قلبتو با نور اجاست کن! احصاء نورانی! وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ!نور یعنی همه چیز!حسود که پشت به نورش میکند، بیهمهچیز است!حسود با از دست دادن نورش، همه چیز رو از دست میده!حسود با از دست دادن هویّت خودش، همه چیزشو از دست میده!قلبی که نورشو نفهمه، بیهمهچیز است!وای به روزی که خدا نورشو پس بگیره!انگاری خدا وقتی نورشو پس میگیره، همه چیزشو پس میگیره!+ حدیث عبد العظیم حسنی!در حالیکه همه چیز یعنی نور «وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً»، «وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ»، حسود با تکذیب آیات، یعنی پشت کردن به این نور، چه اشتباه مرگباری رو مرتکب میشه و یهو، همه چیزشو از دست میده!LUMINOUS ADJUSTMENT!«حصی» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«أَحْصَيْتُ الشيءَ: عَلِمْتُهُ»«أَحْصَيْتُهُ: عَدَدْتُهُ»«أَحْصَيْتُهُ: أَطَقْتُهُ»قلبتو با نور اجاست کن! احصاء نورانی!«وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً»«وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ»وقتیکه همه چیز، خودشونو با کتاب نورانی و معلم این کتاب نورانی، در ملک و در ملکوت، اجاست میکنن🕓، پس چرا اهل حسادت تکذیب آیات میکنن؟!«وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً»+ «تحرّی»«أَحْصَيْتُ الشيءَ: عَلِمْتُهُ»«أَحْصَيْتُهُ: عَدَدْتُهُ»«أَحْصَيْتُهُ: أَطَقْتُهُ»مفهوم «الضبط علما و إحاطة»+ «فیء – یتفیوا ظلاله»: + «قبض و بسط»«أَحْصَيْتُ الشيءَ: عَلِمْتُهُ» یعنی از روی جنبش و حرکت سایۀ معالم ربانی در ملکوت قلبم فهمیدم ساعت چنده! و فهمیدم چکار باید بکنم! خودمو با اون «اجاست» کردم «adjust».+ «خطب – match»+ «عدل»خودمو با اون «سِت» کردم.خودمو با اون تنظیم کردم «رگیولیت».خودمو با اون چک کردم.آداپتاسیون.ارینتاسیون.ارنج «arrange»چک: «لطفا خودتونو چک کنین!»+ «ایوالله»«مانیتورینگ»همین میشه فرایند اصلاح و تربیت.»«آنالیز»رمز موفقیت همینه که مدام خودتو با نور علوم ربانی اندازه بگیری! «التّر تر حمران»«ثقف»واژۀ زیبای انگلیسی «adjust» + قبض و بسطعکسهای زیبای اجاست!+ عکس (+/-): در واقع قبض و بسط یه جور اجاست کردنه!قلبتو با نور امام ع اجاست کن!«معرفة الامام بالنّورانیّة!»قلب ویژگی اجاستبل دارد! + «تحری»+ «وفق و توفیق الهلال همینه»+ «طبق و مطابقت همینه»+ «سویت و نفخت همینه»+ «وزن و میزان کردن همینه»+ «عدل و تعدیل کردن همینه»+ «بعض»این میشه مفهوم زیبای واژه حصی وقتی واژه فیء رو با مثال زیبای ساعت آفتابی متوجه شدیم.با این دانستن به شیوۀ فهم قبض و بسط نور قلب، حکیم میشی، لذا دهان رو میبندی و این نور علم است که مانع باز شدن دهان میشود و این میشه حکمت «حصوته أى منعته» پس حصی مترادف نور حکمت است و …«حصی» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل نور یقین با استعمال اندیشه نورانی آنها در دل شرایط سخت امتحانات زندگی «حَصأ الصبىُّ من اللبن»، اعمال صالحشان شمارش میشود «احصایی»! + « پیدا – آشکار» + «حسب» + «عدد» …[حصی – بعث] :مادری که پستانش رگ میکنه و پرشیر میشه، خودش میفهمه که برای شیر دادن به بچهاش برانگیخته شده «بعث»، و گرنه این همه شیر توی پستان او چکار میکنه؟! این پستان که تا دیروز خشک و بدون شیر بود، چی شده امروز اینقدر پر از شیر شده و شیر داره از پستان میچکد! کافیه صدای گریه بچۀ گرسنهشو بشنوه! ای وای، سراسیمه چنان خودشو به اون میرسونه و پستانشو در دهان اون میذاره که در مسیرش اصلا متوجه نمیشه به در و دیوار میخوره یا نه! + «ضرع – تضرع»داستان تکراری اقتباس و اخذ نور علم صاحبان نور از آل محمد ع.قلوب دو گروه «حزبین» با این علوم آل محمد ع آشنا می شود!«ثُمَ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى»«بَعَثْناهُمْ» یعنی به صاحبان نور ماموریت داده میشود که این قلوب ناآرام رو برای آنها فرمت کن و قلبشونو توی آب زمزم علم ما آل محمد ع خیس کن «نقع» تا این داروی شفابخش بر قلوب حسود آنها اثر نموده «انقعت الدواء – انکحه الدواء» و این قلوب را رام و آرام نماید و مقدمات فهم نور و علم و حکمت آل محمد ع را برایشان آماده نما، باشد تا این قلوب با فهم کلام مافوق خود در دل شرایط «یتفیوا ظلاله» و عمل به این دستورات، تولید کنندگان عمل صالح و مروجین اندیشه آل محمد ع باشند و این راه و مسیر نورانی، همچنان استمرار داشته و دارد و خواهد داشت، ان شاء الله تعالی.«ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً».«وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ» + سوره طلاققلب مثل آچار فرانسه میمونه و با فهمی که از نور ولایت مافوقش داره مدام خودشو با هر پیچی اجاست میکنه و این توانایی قلب، اونو شاهکار خلقت کرده!+ «حرب – آفتاب پرست»قلب، دکمۀ اجاست ماست!با قبض و بسط متوجه میشیم باید خودمونو چجوری با ملکوت، اجاست کنیم!این همون دگرگونی بزرگ است.+ «حول»+ «جذع الیمانی»یه چشمت به جنبش سایه نورانی صاحبان نور است و چشم دیگه به قلب خودت که مدام اینو با اون تنظیم کنی «شطر» این کار مهم قلب است یعنی تفقه نور ولایت و فهم امر و نهی مافوق و اطاعت و آمادهباش برای آنبهآن تنظیم شدن با عالم بالا.پس قلب مدام در تقلب و تلاش و تکاپوست و یک نقطه ثابت بیتحرک نیست.مدام خودشو با شرایط، طبق الگویی که ازش تقلید میکنه، سازگار مینماید.چه آداپتاسیونی!این میشه همون تحری!+ «کوک کردن، همز»خلاصه قلب تا زنده است، تحت تعمیر است «عمر – عمران – بیت المعمور».این اجاست کردن کار دقیق و مهم و پرزحمتیه، اونجوری الکی هم نیست.لطفا مدام خودتونو چک کنین! به این میگن محاسبه نفس!
[سورة الأنعام (۶): الآيات ۳۳ الى ۳۴]قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (۳۳)امام حسن علیه السلام:لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْقُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیفَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ هَذَا إِنَّمَا یُرِیدُ أَنْ یَرْفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِقَالُوهَا حَسَداً وَ بُغْضاً لِأَهْلِ بَیْتِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله)فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَیأَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِباًفَإِنْ یَشَإِ اللهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَوَ لَا تَعْتَدَّ هَذِهِ الْمَقَالَ وَ لَا یَشُقَّ عَلَیْکَ مَا قَالُوا قَبْلُ مِنْفَإِنَّ اللَّهَ یَمْحُو الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِإِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِفَشَقَّ ذَلِکَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ حَزَنَ عَلَی مَا قَالُواوَ عَلِمَ أَنَّ الْقَوْمَ غَیْرُ تَارِکِینَ الْحَسَدَ وَ الْبَغْضَاءَفَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْقَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ.هنگامیکه این آیه:بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم]». نازل شد، گروهی از مردم گفتند:«این را خداوند نازل نکرده است.او میخواهد دست پسر عمویش را بالا ببرد [و جانشین خود معرفی کند]».این سخن را از روی حسادت و دشمنی با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند؛پس خدای تعالی نازل فرمود:آیا میگویند: «او بر خدا دروغ بسته است»؟!درحالیکه اگر خدا بخواهد بر قلب تو مُهر مینهد.[ای پیامبر]! به این سخنان توجّه نکن و آنچه پیش از این گفتند، بر تو سخت نیاید.همانا خداوند باطل را محو میکند و حقّ را به فرمانش پابرجا میسازدچرا که او از آنچه درون سینههاست آگاه است.پس آن (سخنان منافقان) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخت آمد و از آنچه گفتند غمگین شد و دانست که قوم، حسادت و دشمنی را رها نمیکنند؛در نتیجه این آیه نازل شد:قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُون.امام صادق علیه السلام:فِی قَوْلِهِ تَعَالَیفَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَقَالَلَا یَسْتَطِیعُونَ إِبْطَالَ قَوْلِکَ.نمیتوانند سخن تو را باطل کنند.امام علی علیه السلام:بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ کَذَّبُوهُ أَشَدَّ التَّکْذِیبِوَ لَکِنَّهَا مُخَفَّفَهًٌْ لا یُکَذِّبُونَکَلَا یَأْتُونَ بِبَاطِلٍ یُکَذِّبُونَ بِهِ حَقَّکَ.بله، به خدا سوگند به شدّت او را تکذیب کردندولکن آن [کلمه در این آیه] بدون تشدید است:لا یُکْذِبُونَکَ؛[یعنی] باطلی را نمیآورند که بهوسیلهی آن [دعوت] حقّ تو را تکذیب کنند.امام صادق علیه السلام:یَا حَفْصُعَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَفَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) فَأَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِفَصَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَتَّی نَالُوهُ بِالْعَظَائِمِ وَ رَمَوْهُ بِهَافَضَاقَ صدْرُهُفَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِوَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَثُمَّ کَذَّبُوهُ وَ رَمَوْهُفَحَزِنَ لِذَلِکَفَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّقَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَوَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنافَأَلْزَمَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) نَفْسَهُ الصَّبْرَ.ای حفص!بر تو باد که در همهی کارهایت صبر کنی؛چون خدای عزّوجلّ، محمّد (صلی الله علیه و آله) را مبعوث فرمود و به او دستور داد صبر و مدارا کند؛ پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صبر نمود تا اینکه امور بزرگی [مانند سحر و جنون و دروغ] را به او نسبت دادند و او را بدانها متّهم کردند؛پس سینهی او تنگ شد.سپس خدای عزّوجلّ بر او نازل فرمود:وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ؛ما میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود [و تو را سخت ناراحت میکنند].[برای دفع ناراحتی آنان] پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجدهکنندگان باش! سپس او را تکذیب کردند و متّهم ساختندو به خاطر این غمگین شدو خدای عزّوجلّ نازل فرمود:قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَوَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا؛پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود را به صبرکردن ملزم نمود.امام صادق علیه السلام:فَذَکَرَ مِنْ فَضْلِ وَصِیِّهِ ذِکْراًفَوَقَعَ النِّفَاقُ فِی قُلُوبِهِمْفَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ذَلِکَ وَ مَا یَقُولُونَفَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُیا محمد (صلی الله علیه و آله)وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صدْرُکَ بِما یَقُولُونَفَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَوَ لَکِنَّهُمْ یَجْحَدُونَ بِغَیْرِ حُجَّهًٍْ لَهُمْ.[پیامبر (صلی الله علیه و آله)] اندکی از فضیلت وصیّش را بیان فرمود؛پس در قلب آنها (عرب) نفاق افتادو رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن [نفاق] و گفتار آنها را دانست.
اشتباه مرگبار تکذیب آیات! وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً!The Light is DENIED!!!This is the same fatal and deadly mistake of misguided leaders!Misguided leaders make significant mistakes that have a considerable negative impact on their followers.نور تکذیب میشود!!!این همان اشتباه مهلک و مرگبار لیدرهای سوء است!لیدرهای سوء، اشتباهات مهمی مرتکب میشوندکه تأثیر منفی قابل توجهی بر روی فالوئرهایشان میگذارد.داستان تکراری لیدرهای سوء و فالوئرهای حسودش:وقتی که نور برای این اهل حسادت آشکار میشه، نور رو تکذیب میکنن!به این میگن تکذیب آیات!اشتباه مرگبار تکذیب آیات! الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا!تکذیب آیات میشه قطع ارتباط با مأوی و خانۀ نورانی! میشه صدّ سبیل!انگاری لیدر سوء با دروغی که به صاحبان نور نسبت میده (تهمت)،خودشو و همۀ فالوئرهاشو، خانهخراب میکنه!نتیجۀ این اشتباه مرگبار، حتما خلود در آتش ابدی جهنم است.ویژگی «کبر» که ریشۀ آن همان «حسد» است این بلا را بر سر این اهل حسادت می آورد، یعنی تکبر و خودبرتر بینی و خودبهتر بینی حسود از صاحبان و اهل نور، مثل ابلیس که گفت: انا خیر منه! لیدر سوء متکبر خودشو از صاحب نور، برتر میبینه! برای همینه که نسبت به صاحب نور دروغ میگه و به او تهمت میزنه تا اونو از چشم همه بندازه!به این میگن تجنی حسود متکبر نسبت به صاحبان نور!این داستان تکراری کسانی است که از آیات خدا رویگردان میشوند! آیاتی که برای هدایت دنیای قلب آنها، برایشان آشکار شد، اما قدرش را ندانستند!+ «صدف»+ «اعراض»+ «کذب»داستان بلعم باعورا، داستان یکی از لیدرهای سوئی است که مرتکب اشتباه مرگبار تکذیب آیات شد!این عده در دنیا، پس از ارتکاب اشتباه مرگبار، مشمول سنت استدراج الهی میشوند و «بالنعم عند المعاصی»، در همین دنیا با آنها تسویه حساب میشود تا هیچ طلبی از خدا نداشته باشند!مَنْ کَذَّبَ بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ نَبَذَ الْإِسْلَامَ وَرَاءَ ظَهْرِهِوَ هُوَ الْمُکَذِّبُ بِجَمِیعِ الْقُرْآنِ وَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ!امام أبو الحسن علیه السلام:عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِیرَةِ قَالَ:قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلامإِنَّ لِی جَارَیْنِ أَحَدُهُمَا نَاصِبٌ وَ الْآخَرُ زَیْدِیٌّوَ لَا بُدَّ مِنْ مُعَاشَرَتِهِمَافَمَنْ أُعَاشِرُفَقَالَهُمَا سِیَّانِمَنْ کَذَّبَ بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ نَبَذَ الْإِسْلَامَ وَرَاءَ ظَهْرِهِوَ هُوَ الْمُکَذِّبُ بِجَمِیعِ الْقُرْآنِ وَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَقَالَ ثُمَّ قَالَإِنَّ هَذَا نَصَبَ لَکَ وَ هَذَا الزَّیْدِیُّ نَصَبَ لَنَا.عبد اللَّه بن مغِيره گفت:به حضرت امام أبو الحسن علیه السلام عرض كردم:من دو همسايه دارم يكى ناصبى و ديگرى زيدىو من ناگزيرم با آنها رفت و آمد داشته باشم.با كدام يك آمد و شد كنم؟!امام علیه السلام فرمودند:هر دو بد هستند،هر كه آيهاى از كتاب خدا را تكذيب كند اسلام را پشت سر خويش رها كرده استو همه قرآن و انبيا و پيامبران را تكذيب نموده.امام علیه السلام سپس فرمودند:اين ناصبى دشمن تو است و آن زيدى دشمن ما.عبارت ترکیبی [کذب&اوی] ۴۷ بار در آیات قرآن تکرار شده است:[سورة البقرة (۲): آية ۳۹]وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (۳۹)امام عسکری علیه السلام:کَذَّبُوا بِآیاتِنا الدَّالَّاتِ عَلَی صِدْقِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) عَلَی مَا جَاءَ بِهِ مِنْ أَخْبَارِ الْقُرُونِ السَّالِفَهًِْ وَ عَلَی مَا أَدَّاهُ إِلَی عِبَادِ اللَّهِ مِنْ ذِکْرِ تَفْضِیلِهِ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ (علیهم السلام) خَیْرِ الْفَاضِلِینَ وَ الْفَاضِلَاتِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) سَیِّدِ الْبَرِیَّاتِأُولئِکَ الدَّافِعُونَ لِصِدْقِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) فِی أَنْبَائِهِ وَ الْمُکَذِّبُونَ لَهُ فِی تَصْدِیقِهِ لِأَوْلِیَائِهِ عَلِیٍّ (علیه السلام) سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ وَ الْمُنْتَجَبِینَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.[منظور از «آیات» در عبارت وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا، نشانههای هدایتکنندهای است که بر راستگویی محمّد ص در خبرهایی که از قرنهای پیشین آورده نشان دارد و بر درستی آنچه که دربارهی علی (علیه السلام) و خاندان پاکش برای بندگان خدا بیان نموده و ایشان را برتری بخشید، دلالت میکند. آنان که پس از محمّد ص سرور تمامی آفریدگان بوده و زن و مردشان برترین ارجمندان هستند. مصادیق این آیه، کسانی هستند که راستگویی محمّد ص را در خبرهایی که آورده انکار میکنند و درستی او را در گماشتن اولیاء خود، یعنی علی (علیه السلام) سرور همهی اوصیا و دیگر بزرگزادگان خاندان پاکش بر مردم نپذیرفته و او را در اینباره تکذیب میکنند.امام باقر علیه السلام:کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا فِی بَطْنِ الْقُرْآنِ أَنْ کَذَّبُوا بِالْأَوْصِیَاءِ کُلِّهِم.تمام آیات ما را که درون قرآن است، تکذیبکردند؛ بدین معنی است که تمام اوصیاء ما را انکار کردند.امام کاظم علیه السلام:لَا یُخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ إِلَّا أَهْلَ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الشِّرْک.خدا کسی را در آتش دوزخ مخلّد و جاوید نمیکند مگر کسانیکه اهل کفر، جحود، ضلالت و شرک باشند.[سورة آلعمران (۳): آية ۱۱]كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ (۱۱)علیّبنابراهیم رحمة الله علیه:کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَأَیْ فِعْلِ آلِ فِرْعَوْنَ.یعنی عمل خاندان فرعون.
آيَتَيْنِ!آيَةَ اللَّيْلِ – آيَةَ النَّهارِدو نشانه!قبض و بسط – نور و ظلمتخالق این دو آیت و این دو نشانه در دنیای قلب ما خدای مهربان است!وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِفَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِوَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً«نشانههای متقاعدکننده!»قلب با درک نور و ظلمت، صاحب علم میشود و این علم است که حسادت را محو میکند«محو آیات متشابه!»و قلب با پرستش این نور، به وظیفۀ خودش در قبال تقدیرات، بصیر و بینا میگردد.«اثبات آیات محکم!»[سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۹ الى ۱۲]إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُوَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً (۹)قطعاً اين قرآن به [آيينى] كه خود پايدارتر است راه مىنمايد،و به آن مؤمنانى كه كارهاى شايسته مىكنند، مژده مىدهد كه پاداشى بزرگ برايشان خواهد بود.وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (۱۰)و اينكه براى كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند عذابى پر درد آماده كردهايم.وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِوَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (۱۱)و انسان [همان گونه كه] خير را فرا مىخواند، [پيشامد] بد را مىخواندو انسان همواره شتابزده است.وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِفَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِوَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةًلِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَوَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلاً (۱۲)و شب و روز را دو نشانه قرار داديم.نشانه شب را تيرهگون و نشانه روز را روشنىبخش گردانيديمتا [در آن،] فضلى از پروردگارتان بجوييد،و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها] را بدانيدو هر چيزى را به روشنى باز نموديم.نشانههای متقاعدکننده نورانی و رحمانی!نشانههای به اشتباه اندازنده ظلمانی و شیطانی!آیا نشانههای متقاعدکننده دنیای درون قلبها یعنی «قبض و بسط نور»، و همچنین تکلمات شیطانی درون قلبها حقیقت دارد؟«پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين،كه واقعاً او حقّ است همان گونه كه خود شما سخن مىگوييد:فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ».عبارت «همانگونه که خود شما سخن می گویید» جای تامل و تدبر فراوان دارد.این کلام آنلاین نورانی اهل بهشت است که همزمان با تکلمات آنلاین شیطانی درون قلب شنیده می شود و ما حالا باید بتوانیم دوست و دشمن خود را تشخیص و تفکیک و تمییز دهیم.«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَپرهيزگاران در باغها و چشمه سارانند.آنچه را پروردگارشان عطا فرموده مىگيرند،زيرا كه آنها پيش از اين نيكوكار بودند.»«وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»«وَ فِي أَنْفُسِكُمْ آياتٌ»: + «اوی – آیت»يُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِ!خدای مهربان، با آیات و نشانههایی که با قلب سلیم درک میشود، شناخته میگردد!امام رضا علیه السلام:فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِمردى از جاى حركت كرده گفت يا بن رسول اللَّهصِفْ لَنَا رَبَّكَخدايت را براى ما توصيف فرمافَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا عَلَيْنَامردم محلّه ما در اين مورد باختلاف سخن ميگويند.فَقَالَ الرِّضَا عحضرت رضا عليه السّلام:إِنَّهُ مَنْ يَصِفُ رَبَّهُ بِالْقِيَاسِ فَإِنَّهُ لَا يَزَالُ الدَّهْرَ فِي الِالْتِبَاسِمَائِلًا عَنِ الْمِنْهَاجِ طَاعِناً فِي الِاعْوِجَاجِ ضَالًّا عَنِ السَّبِيلِ قَائِلًا غَيْرَ الْجَمِيلِهر كس خدا را با مقايسه موجودات توصيف كند پيوسته تا ابد در اشتباه استو گمراه و از واقعيت منحرف است و اعتقاد خوبى نداردثُمَّ قَالَسپس فرمودأُعَرِّفُهُ بِمَا عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُمن خدا را ميستايم بهمان طور كه خود را معرفى نمودهأُعَرِّفُهُ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍبىآنكه او را در انديشه خود تصور نمايم و او را توصيف ميكنموَ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُبهمان نحوى كه خود را توصيف نموده او را توصيف ميكنمأَصِفُهُ مِنْ غَيْرِ صُورَةٍبىآنكه صورتى برايش قائل شوملَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِبا حواس درك نميشود با مردم مقايسه نميگردد.مَعْرُوفٌ بِالْآيَاتِبوسيله آيات و نشانههاى خلقت شناخته مىشودبَعِيدٌ بِغَيْرِ تَشْبِيهٍ وَ مُتَدَانٍ فِي بُعْدِهِ بِلَا نَظِيرٍبعيد است نه با تشبيه نزديك است در حال فاصلهاى كه دارد اما شبيه نزديكى موجودات با يك ديگر نيستلَا يُتَوَهَّمُ دَيْمُومَتُهُدوام و پايداريش به وهم نمىگنجدوَ لَا يُمَثَّلُ بِخَلِيقَتِهِو نميتوان مثالى در ذات برايش تعيين نمودوَ لَا يَجُوزُ فِي قَضِيَّتِهِو در داورى ستم روا نميداردالْخَلْقُ إِلَى مَا عَلِمَ مِنْهُمْ مُنْقَادُونَآفرينش بسوى برنامهاى كه معين شده براى آنها مطيعندوَ عَلَى مَا سَطَرَ فِي الْمَكْنُونِ مِنْ كِتَابِهِ مَاضُونَو بجانب آنچه در تقدير پنهانش براى آنها معين كرده رهسپارندلَا يَعْمَلُونَ بِخِلَافِ مَا عَلِمَ مِنْهُمْ وَ لَا غَيْرَهُ يُرِيدُونَبر خلاف آنچه براى آنها معين كرده عمل نميكند و اراده ديگرى ندارندفَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَزِقٍوَ بَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّاو نزديك است نه بطورى كه بچسبدو دور است نه آن طور كه فاصله مكانى داشته باشديُحَقَّقُ وَ لَا يُمَثَّلُوَ يُوَحَّدُ وَ لَا يُبَعَّضُو به يگانگى او اعتراف مىشود بىآنكه تجزيه پذير باشديُعْرَفُ بِالْآيَاتِ وَ يُثْبَتُ بِالْعَلَامَاتِبا آيات شناخته مىشود و با علامات اثبات ميگردد.
نشانههای متقاعدکننده: نورانی و ظلمانی! آیات محکم و آیات متشابه! وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً! آياتُ اللَّه!Convincing luminous signs!Are the convincing signs of the world within hearts,Is “taking light and giving light” true?Is it true that God speaks to our hearts ?!I swear by the Lord of the heavens and the earth that it is true,as we speak, God also speaks to us!How to Make Decisions?Decisions based on Signs!Signs that show me the right way!Signs that lead me to mistakes!Luminous signs – signs of darkness«اوی – آیة» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.ممدوح: «جَنَّةُ الْمَأْوى»: ماوای اهل نور!مذموم: «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ: ۸ بار در قرآن تکرار شده.»: ماوای اهل حسد!در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«المَأْوَى [أوي]: جا و مكان زندگى»«أَوَى البيتَ و الى البيتِ: به آن خانه درآمد.»+ «بیت»: «الْبَيْتِ: مأوى الإنسان بالليل»+ مفهوم جفت شدن«أَوَى: نازل شدن، منضم شدن»«أَوَيْتُ منزلى و اليه: نزلته»«أَوَى إلى كذا: انضمّ الي»«آیاتی و رسلی» همان جفت اهل نور یقین هستند.+ فرمول زندگی [۱+۱]مشتقات ریشۀ «اوی» ۴۱۸ بار در آیات قرآن تکرار شده است.ابتدا، دلنوشتۀ این مقاله را بخوانید و بعدا ادامه این مقاله …دلنوشتههای واژۀ «اوی»!این خونه با ما خیلی حرف داره!حرفهای او با ما تمومی نداره!نور ولایت، فرایند مکان یابی است !!!اهل نور، هر آیت را موقعیت دفع عیب خویش میدانند!محل و مکان و جای دفع سیئه حسادت همین فرصت آیات است!وقت دفع سیئه است! جای دفع سیئه است!+ «غوط»این آیت همون چیزیه که من میتونم باهاش متوجه عیب حسادتم بشمو بذارمش کنار ان شاء الله تعالی! اینجا خونه منه! اینجاست که به آرامش میرسم! اینجا همانجایی است که سالها آرزوشو داشتم! اینجا سرزمین منای من است!+ «منی – تمنا»آرزوی من باید این باشه که روزی برسه که من حسادتمو بذارم کنار و با نور آرامش ولایت زندگی زیبای جاودانه رو در همین دنیا شروع کنم، ان شاء الله تعالی.این زندگی جاودانه دنیا به زندگی جاودانه در بهشت منتهی خواهد شد و لذا «الموتة الاولی» در این دنیا مرحله آغاز زندگی جاویدان در بهشت خواهد بود ان شاء الله تعالی.+ «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»راضیة بالولایة مهم است تا مرضیة بالثواب حاصل گردد و راضیة بالولایة یعنی عدم استعمال حسد نسبت به تقدیراتی که خدا برای اصلاح و تربیت ما رقم می زند.پس زمان و مکان دفع سیئه حسدتو خوب پیدا کن! این چیزی نیست جز همین آیتی که باهاش روبرو شدی! و واژه زیبای «آیت» اشاره به همین فرایند نور ولایت داره، یعنی ۱+۱ یعنی اوی یعنی بیت یعنی هزار واژه مترادف نور ولایت.[اوی – کفی]:مگه نمیخوای کمکم صاحب یک کلبه آسمانی بشی؟[اوی – آیت – کلبه آسمانی – هلم]:+ «هلم»بیایید به کلبه آسمانی آل محمد ع، که بطور اختصاصی و ویژه، از شما دعوت بعمل آمده است!ای گروه ویآیپی، بر شما بشارت باد!هر کلبه سبز یک آیاتی و رسلی است و هر عبور موفق یک ایوالله دارد تا به غایة و خط پایان در همین دنیا برسی ان شاء الله تعالی.اوی: هر وقت آیتی عرضه میشه انگاری یه خونه رو به تو پیشنهاد میکنن!نور ولایت فرایند خانهدار شدن است!نور ولایت فرایند صاحبخانه شدن است!نور ولایت فرایند صاحب اسم و معنی شدن است!نور ولایت تو را + اسم الله می کند!نور ولایت، همان بسم الله است!هر کسی به درجات خودش میتونه با عمل به نور ولایت، صاحب خونه بشه! صاحب اسم الله بشه! مالک اسم اعظم بشود، ان شاء الله تعالی.میگن بیا این خونه زیبا از آنِ تو باشه!این خانه توست، به این خونه رو کن،این قبله توست، روتو بکن به سمت خونه خودت،روتو از این خونه برنگردان،این قبله و وجه توست،نمیخوای صاحب این خونه زیبا باشی «مالک الملک»،چرا الآن این خونه به تو پیشنهاد شد؟چون اگه خوب به خونه قلبت نگاه کنی، پشت به نورت کردی و رو به حسدت کردی [استعمال حسادت در دل شرایط]، مگه قلبت تاریک نیست؟ همین علامت پشت به نور ولایت بودنه دیگه،پس چون مربی تو دوستت داره و متوجه شده تو به خونه خودت، به خونه امن خودت [حرما آمنا]، پشت کردی، لذا با یک آیت (یعنی علامت) این مطلب رو بهت تذکر میده چرا از پناهگاه امن خودت رویگردان شدی؟ میدونی اگه از خانه خودت رویگردان بشی دچار چه مشکلاتی خواهی شد؟هیچ جایی خونه خود آدم نمیشه!هیچ جایی بیت نورانی ولایت آل محمد ع نمیشه،هیچ خونهای یاد معالم ربانی منا اهل البیت ع نمیشه،خونه، خونه آل محمد ع!بیت، فقط بیت الله!هر آیت، دو دستی خانهای زیبا به تو پیشنهاد میکنن،خونهای به زیبایی و آرامش و دنجی و خلوتی و امنیتی بینظیر که لنگه آن در دنیا پیدا نمیشه!گرچه در نگاه اول همه این خونه رو آتشین میبینن [نار آیت]، اما در واقع خانهای نورانی است اگه قبله و جهت دیدتو عوض کنی!اگه خودتو از همه بالاتر و بهتر ندونی که به خودت اجازه بدی به آیات مقدر شده، اعتراض کنی و اینو با استعمال حسد نسبت به دیگران نشون میدی.[حسود راضی به تقدیرات الهی نیست و حسود از خدا راضی نیست و خدا هم از حسود راضی نیست]اگه عجب نگیردت! اگه قبول کنی هر حادثه و آیت همچون خونه ای، اومده که تو رو به آرامش درونش دعوت کنه! اومده بگه اگه اول که منو می بینی و ناآرام میشی، این اشکال از درون خودته! درونت رو به من نیست! رو به معالم ربانی منا اهل البیت ع در این لحظه نیست! رو به خدا نیست! بیا از درون بچرخ و جهتتو عوض کن! بیا، من اومدم بهت بگم اگه با این درون و جهت نامناسبی که فقط خدا میدونه چه عاقبت بدی در پیشت خواهد بود اگه بمیری بیچاره ای «عذاب قبر»!
تاریکی دروغ! الّذین کذّبوا بآیاتنا!The darkness of lies!be careful!Do not fall victim to the darkness of the liar!«کذب» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«كَذَبَ لَبنُ الناقة: أَي ذهَبَ: إذا ظنّ أن يدوم مدّة فلم يدم،وقتى است كه گمان شود شير آن شتر مدتى ادامه دارد، ولى ادامه نيابد.»مفهوم «قطع و ادامه پیدا نکردن»پروسه و روند شیردهی، قطع شد! در حالیکه میبایستی طبق روال، ادامه میداشت!مفهوم «قطع»: «discontinuance»+ «دوم – دوام – تداوم»+ «صدق»: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»«وَ اَلصِّدْقُ وَ ضِدَّهُ اَلْكَذِبَ»:+ «حدیث جنود عقل و جهل!»+ «صدف»+ «کفر»+ «جحد»+ «نفر»+ «افک»+ «ردد – مرتدّین»+ «عند – عنید»نور ولایت فرایندی است که تداوم دارد! با دوام است! قطع نمیشود! «continuing»اما ولایت باطل غیر آل محمد ع، که همان حسادت است، تداوم ندارد «discontinuance»+ «بتر»شنیدی میگن: چی شد که شیر مادر نوزاد خشک شد؟ قرار بود حالا حالاها به بچه شیر بده!وقتی که رابطه با نور قطع میشه، به این میگن کذب!الذین کذبوا بآیاتنا، یعنی اهل حسادت که با نور، ادامه ندادند، به نور پشت کردند، نور رو فدای تمناهای خودشون کردند، و این قطع رابطه با نور، شد اشتباه مرگبار آنها!رانندگی با توجه به علائم، میشه صادق!اما رانندگی خودسرانه، بدون توجه به علائم، میشه کاذب!«کذب» یکی از هزار واژه مترادف حسد است.امام حسن عسكرى عليه السلام:مَا تَرَكَ الْحَقَّ عَزِيزٌ إِلَّا ذَلَّوَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِيلٌ إِلَّا عَزَّ.هيچ عزيزى حق را ترك نكرد، مگر اين كه ذليل شدو هيچ ذليلى به حق عمل نكرد مگر اين كه عزيز شد.[کذب – فشل]:مفهوم واژه «کذب» به شدت با مفهوم واژه «فشل» و داستان «جنگ احد» نزدیک و مترادف است و با هم، فهم دنیای قلب «اهل حسادت» رو توضیح میدهند.«كَذَبَ لبنُ الناقة: إذا ظنّ أن يدوم مدّة فلم يدم» = «تَفَشَّلَ الماء»اینکه دوستی حسود، دوامی نداره و یهو جا میزنه و بمحض دیدن چیزی که ته دلش اونو میخواد، یعنی تمناهاش، و نه آل محمد ع، لذا این همان لحظۀ فروش یوسف ع به درهمی ناچیز است و همیشه حسودان این اقدام مشابه و تکراری رو در هر زمان انجام میدهند.معارین حسودی که خیال میکنی، دوست هستند و دوستیشون دوام داره، یهو دشمن از آب در میان و دوستیشون قطع میشه و ادامهدار نمیشه، لذا مفهوم واژه «کذب»، دنیای قلب معارین رو معنا میکنه که نسبت به نور ولایت چجوری خیانت میکنن و رابطۀ خودشونو بخاطر چسبیدن به تمناهاشون و حب دنیا، قطع میکنن! خیال میکنی چه دوستان فوق العادهای باشند، اما یهو توزرد از آب در میان و آیات دستشونو به اینکه دشمن هستند و نه دوست، رو میکنند.دوستیهایی که از روی حسد است، نه از روی نور و رضایت به تقدیرات!«کذب» نام زیبایی برای لیدرهای سوء و آیات متشابه موید اندیشه آنهاست که اهل شک حسود در دل شرایط با استعمال اندیشه این تاجداران جهنمی، دستشون، به اینکه رابطه اونها با آل محمد ع دوامی ندارد «فشل – جنگ احد» برملا میشود و باطن دروغگویشان رو میشود «کذب».مفهوم «قطع رابطه» در این واژه.اهل شک، اهل تکذیب آیاتی و رسلی هستند «وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى»!حسود خیال میکند که با چاپلوسی، تا ابد در این راه نورانی باقی میماند و خیال میکند که از آنها محکمتر و مطمئنتر و پایدارتر در این راه، کسی نیست و اکثرا نیز به حال اونها غبطه میخورند «داستان تکراری قارون و گنج قارون»! اما بالاخره آیات دستشونو رو میکنن که اونا قلبا متعلق به این راه نیستند و یه روزی میذارن میرن و دروغشون در میاد «كَذَب لبنُ الناقة»!این قطع رابطه، میشه معنا و مفهوم بسیار مهم واژۀ «کذب»!«كَذَب الرَّأْيُ: امر را بر خلاف آنچه كه هست پنداشت.»«كَذَبتِ الْعَيْنُ: دچار خطاى باصره شد.»«ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى»:اهل نور یقین که جنبش سایه نورانی معالم ربانی صاحبان نور خود را در ملکوت قلبش میفهمد،هرگز این کلام نورانی را تکذیب نمینماید و قطع رابطه با این نور نمینماید و این علوم نورانی را به هدر نمیدهد «شکّ»، بلکه تصدیق میکند که با یادآوری معالم ربانی در دل شرایط بحرانی تقدیرات، نورِ معرفت، به قلبش الهام میشود و این آرامشی که در اعمال صالح او میبینی، حاصل همین استعمال کلام نورانی صاحبان نور در دل این شرایط است.[تصدیق – تکذیب] – [آیاتی و رسلی]«صدق – کذب» + «آشکار – پنهان»:اهل یقین، اهل صدق و آشکار نمودن آثار عمل به اندیشه صاحبان نور هستند!به میگن «صدقه دادن»!به این میگن نشر علوم آل محمد ع!به این میگن مانکن باعرضه!به این میگن تداوم و استمرار نور در ملک و ملکوت!صدقه دهندۀ واقعی کسی است که جواب بدی دیگرانو با خوبی میده،و از نور خودش به اونها قرض و صدقه میده!اهل شک، اهل کذب هستند و هرگز نتیجه آشنایی خودشان با صاحب نورشان را بصورت عمل به اندیشه آنها و تولید نور آرامش عمل صالح، آشکار نمینمایند و همۀ زحمات چندین ساله صاحبان نور را به هدر میدهند و به این عدم تداوم رابطه با نور که منجر به هدر دادن علوم آل محمد ع و عمل نکردن به علم آل محمد ع و خواهان آشکار نشدن نام و معانی شیرین نور ولایت برای همۀ اهل عالَم منتهی میشود، میگن کذب و تکذیب، و کاری که معارین و اهل شک و لیدرهای سوء انجام میدن همین تکذیب است.+ «صدّ سبیل»انگاری وقتی میگیم اهل شک حسود، صاحبان نور رو تکذیب کردند، یعنی به رابطۀ خودشون با نورشون ادامه ندادند.قطع رابطه قلبی خودشون با نورشون رو عملا آشکار نمودند و برای همه دروغگو بودنشان رو شد.«أَكْذَبَهُ: دروغ او را آشكار كرد.»تاریکی دروغ!إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ!تاریکی دروغ!«راست و دروغ»!«راستگو» – «دروغگو»!دروغگو و قربانیان دروغ!کسی که واقعیت را کتمان می کند!و کسانی که قربانی کتمان واقعیت توسط شخص دروغگو می شوند!
با اکانت نورت، لاگین کن! با نور، به کارهات رسیدگی کن! حساب نورانی! حَسْبُنَا اللَّهُ!Log in to your Luminous account!This is Your Heritage!How Do You Honor Your Ancestors?Family greatness is what comes from the honors of the ancestors.وارد اکانت نورانی خود شوید!این میراث شماست!چگونه به اجداد خود احترام میگذارید؟عظمت خانواده، آن چیزی است که از افتخارات نیاکان ناشی میشود.«حسب» در معنای ممدوح یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.مذموم: «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ» – ممدوح: «حَسْبُنَا اللَّهُ»در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«الحَسَب: الشرف الثابت في الآباء،بزرگى خانوادگى، آنچه از افتخارات پدران باشد.»«رجل كريم الحَسَب»«الحَاسِب: دانشمند»«الحَسِيب– ج حُسَبَاء: مرد صاحب حسب يا بخشنده و كريم.»«حسب نورانی!»+ «اسم الله!»+ «نورتو باید بشناسی! لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ!»«حَسَبْتُ الْمَالَ: أَحْصَيْتُهُ عَدَداً»: پولها رو شمارش کردم.»مشتقات ریشۀ «حسب» ۱۰۹ بار در آیات قرآن تکرار شده است.Ancestral honor!عبارت “Ancestral honor” به معنای “افتخار نیاکان” یا “شرف اجدادی” است و به مفهومی اشاره دارد که احترام، شأن، و افتخار یک خانواده یا نسل از نیاکان یا اجداد آن خانواده به ارث رسیده باشد.این عبارت نشاندهندهی ارزشها، سنتها و دستاوردهایی است که از نسلهای پیشین به نسلهای بعدی منتقل شده و به نوعی بخشی از هویت خانوادگی به حساب میآید.“Ancestral honor” معمولاً به میراث فرهنگی یا معنویای اشاره دارد که به دلیل کارها یا دستاوردهای بزرگ نیاکان، مورد احترام قرار گرفته است. این مفهوم میتواند شامل ویژگیهای اخلاقی، شجاعت، فداکاری، یا دستاوردهای خاص تاریخی باشد که باعث شده است یک خانواده یا نسل به عنوان نمونهای از عظمت و افتخار شناخته شود.این عبارت در زمینههایی مانند تاریخ، فرهنگ، جامعهشناسی، و حتی ادبیات مورد استفاده قرار میگیرد تا به ارزشهایی که به وسیلهٔ نسلهای قبلی ایجاد شده و به نسلهای بعدی منتقل میشود، اشاره کند.با نور، به کارهات رسیدگی کن!با اکانت نورت لاگین کن! حساب نورانی!«Log in to your luminous account»To your account : به حساب شمابا اکانت خدا، نه با اکانت خودت!به حساب خدا، نه به حساب خودت![اکانت خدا «نور الولایة» – اکانت خودت «حسادت»][حساب ممدوح: نور – حساب مذموم: حسد]اینکه خدایا «بغیر حساب» ما رو ببخش! یعنی چی؟!یعنی باید کارهات بغیر حساب و بغیر اکانت خودت باشه،بلکه با اکانت و حساب نور خدا باشه!اینجوری بغیر حساب بخشیده میشی! این میشه حسبنا الله …+ «برند استاندارد» …پلاک شناسایی سربازی:(گردنبند پلاک سربازی):پلاک جنگی: (Dog tag): «قلادة هوية»پلاک جنگی، پلاک هویت، قطعهای از جنس هر نوع فلز ضد زنگ است که برای شناسایی هویت افراد زخمی یا کشته شده در جنگ مورد استفاده قرار میگیرد.که شامل اطلاعاتی همچون نام و نام خانوادگی، گروه خونی و کد کشوری فردی میباشد.این پلاکها برای پرسنل نظامی و سربازان استفاده میشود.حسب:«حَسَبْتُ الْمَالَ: أَحْصَيْتُهُ عَدَداً»«Personnel No – Personnel ID»:+ «کارت شناسایی خدا»+ «ضیف»شمارۀ پرسنلی: مثلا: ۶۲۷۷۶۹این یک عدد است که در سازمان مربوطه معنادار است و شماره یکی از پرسنل رسمی این سازمان است.«حَسَبْتُ الْمَالَ: أَحْصَيْتُهُ عَدَداً»عددی که، به حساب میاد!محسوب میشه!یک اکانت هست برای خودش!این شماره پرسنلی رو سازمان به این کارمند و مستخدمش اختصاص میده!این کد با شماره شناسنامه خودش که مال خودشه فرق میکنه!این یک مثال برای فهم واژۀ حسب در فرم (ممدوح و مذموم) است.میخوایم بگیم همه با حسد، یعنی حسب مذموم به دنیا میایم،و باید با نور ولایت یعنی حسب ممدوح از دنیا بریم، ان شاء الله تعالی.همه باید بعنوان یک کارمند رسمی و با شماره پرسنلی اختصاصی، از دنیا بریم!+ «خیمه و بیت»اللهم انی احتسب عندک نفسی!با نورت، به همۀ اموراتت، رسیدگی کن!به این میگن احتساب نفس!امام حسن علیهالسلام:امام حسن علیهالسلام قبل از شهادت دستور داد بستر او را به صحن منزل ببرند،آنگاه سرش را به سوی آسمان بلند نموده و فرمود:قال علیهالسلام:اللهم انی احتسب عندک نفسیفانها اعز الأنفس علیّ لم أصب بمثلهااللهم ارحم صرعتی و آنس فی القبر وحدتی.خداوندا، جان خود را به تو میسپارم،زیرا آن عزیزترین جانها پیش من است؛ که همانند آن هرگز نخواهم یافت.پروردگارا! مرا در لغزشهایم دریاب و در تنهایی قبر، برایم همدم باش.فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُيا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَبه حساب خدا!به حساب آل محمد علیهم السلام!به حساب صاحبان نور!… به حساب اهل نور!+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»«كسانى از مؤمنان كه پيرو تواَند!»+ «اله – پرستش نور!»+ «اخذ نور علم با رعایت سلسله مراتب نورانی!»فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُيا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَاى پيامبر!يارى خدا براى تو بس است.و یاری كسانى از مؤمنان كه پيرو تواَند، تو را بس است.صاحبان نور! صاحبان و حاملان علم!صاحبان آبرو!صاحبان توکِن نورانی!صاحبان نور بدونِ آلترناتیو!+ «پیروان نور!»+ «فالوئر نور باش!»«حَسَبْتُ الْمَالَ: أَحْصَيْتُهُ عَدَداً»مفهوم: الإشراف و الاطّلاع بقصد الاختبار،و النظر و الدقّة بقصد السبر و الطلب،و يعبّر عنه بالفارسيّة بكلمة (رسيدگى).+ «عدد»+ «حصی»+ «عبر»با نور، به کارهات رسیدگی کن!با اکانت صاحب نورت کاراتو انجام بده!«account»: این مثال بینظیر است!+ «به نیابت از نور!»+ «به تقلید از نور!»+ «قدو»+ «اسو»+ «کفو»الحجاب، الحساب، النّور الولایة!با اکانت صاحب نورت کاراتو انجام بده! «account»دلنوشته: ...
سوسوی نورِ امید! نورِ رجاء! مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ! حسود به نورش امیدوار نیست! الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا!Edge of the light of hope!The flickering light of hope!«رجا – رجو» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«رَجَا البئرِ: لبهى چاه»«رَجَا السماءِ: جانبها، كرانه آسمان»مشتقات ریشه «رجو» ۲۸ بار در قرآن تکرار شده است.+ «شفا البئر»«رجء: تاخیر»+ «خوف، نورِ محافظ! خائِفاً يَتَرَقَّبُ!»«آفرینگویانِ نورآفرین!»«همسو، با سوسویِ نورِ روشنگر!»«سوسوی نورِ امید!»«لبۀ نورِ امید!»اهل نور، هیچوقت امیدشونو از دست نمیدهند!همیشه در گوشه دلشون، نور امیدی سوسو میزنه و اونا رو به سمت خودش فرامیخونه!+ مقاله «پیروی از صاحبان نور حقیقت!»«از هزار واژه مترادف «نور»، مفهوم «امید» استنباط میشود.اینو واژه «رجا» به ما یاد میده!»به نورت امیدوار باش!به صاحب نورت امیدوار باش!به علوم نورانی آل محمد ع امیدوار باش!به خدای مهربانت امیدوار باش!حسود نورشو باور نداره که بهش امیدوار باشه!حسود صاحب نورشو باور نداره و بهش امیدوار نیست و این آیت آشکار شده رو تکذیب میکنه!حسود در اصل با خود خدا مشکل داره و راضی به تقدیرات خدا نیست:«الحاسد جاحد لانه لم یرض بقضاء الله»حسود به حساب و کتاب و لقاء الله و قبر و قیامت و آخرت و … باور نداره!حسود قبض و بسط نورشو باور نداره که اینها رو باور داشته باشه!حسود با نورش مشکل داره! پشت به نورش میکنه، چون نمیخواد دست از تمناهاش برداره!پس: «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ» یعنی اهل نور!و «الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا» یعنی اهل حسادت!اَلْخَوْفُ و اَلرَّجَاءُ+ «تلاش نورانی!»فهم خوف و رجا، برای رسیدن به «لبهی نور امید!»«اَلْخَوْفُ رَقِيبُ اَلْقَلْبِ وَ اَلرَّجَاءُ شَفِيعُ اَلنَّفْسِ»امام صادق علیه السلام:اَلْخَوْفُ رَقِيبُ اَلْقَلْبِ وَ اَلرَّجَاءُ شَفِيعُ اَلنَّفْسِوَ مَنْ كَانَ بِاللَّهِ عَارِفاًكَانَ مِنَ اَللَّهِ خَائِفاً وَ إِلَيْهِ رَاجِياًوَ هُمَا جَنَاحَا اَلْإِيمَانِيَطِيرُ اَلْعَبْدُ اَلْمُحَقِّقُ بِهِمَا إِلَى رِضْوَانِ اَللَّهِوَ عَيْنَا عَقْلِهِيُبْصِرُ بِهِمَا إِلَى وَعْدِ اَللَّهِ وَ وَعِيدِهِوَ اَلْخَوْفُ طَالِعُ عَدْلِ اَللَّهِ نَاهِي وَعِيدِهِوَ اَلرَّجَاءُ دَاعِي فَضْلِ اَللَّهِ وَ هُوَ يُحْيِي اَلْقَلْبَ وَ اَلْخَوْفُ يُمِيتُ اَلنَّفْسَ.خوف از خدا رقيب و نگهبان دل است (دل را از هواهاى نامشروع مصون ميدارد)و رجاء و اميد شفيع و واسطه كمال نفس انسان است.و آن كس كه خدا را بشناسدحتما داراى خوف از خدا و رجاء از او خواهد بودو اين دو صفت مانند دو بالى است كهبنده متصف به اين دو صفت پرواز كرده و به مقام رضوان خدا نائل ميگرددو موجب بينائى عقل و چشمى است براى خرد كهوعده و وعيد الهى را مىبيند.و خوف نشانگر عدل الهى و باز دارنده از موارد وعيد و نهى خدا استو رجاء و اميد موجب فضل و عنايت الهى است و مايه زنده بودن دل استو خوف الهى نفس اماره را میميراند.امام صادق علیه السلام:… فَقَالَ يَا بُنَيَّلَوِ اُسْتُخْرِجَ قَلْبُ اَلْمُؤْمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فِيهِ نُورَانِنُورٌ لِلْخَوْفِ وَ نُورٌ لِلرَّجَاءِلَوْ وُزِنَا مَا رَجَحَ أَحَدُهُمَا عَلَى اَلْآخَرِ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ لقمان فرمود: فرزندم،اگر قلب مؤمن را بشكافى دو دريچه نور را در آن مىبينى كه نور خوف و نور رجا هستندو هيچيك فزونتر از ديگرى نيست.«نُورٌ لِلْخَوْفِ وَ نُورٌ لِلرَّجَاءِ»:+ «الله نور»+ «الله یقبض و یبصط»+ «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»«نُورٌ لِلْخَوْفِ وَ نُورٌ لِلرَّجَاءِ»«اخم و لبخند»«اخم، قبض نور است و لبخند، بسط نور»«اخم، نور خوف است و لبخند، نور رجا»اخم و لبخند، هر دو فرامین نورانی الهی برای هدایت قلب سلیم است.اخم، مفهومش اینه که: اشتباه کردی، تغییر روش بده!پس اخم، برای هدایت قلب و آشکار کردن اشتباهات، بسیار مفید و لازم است.+ «سبح، تلاش نورانی»رغم انف هم میکنه! میگه «اوکی»! میگه آفرین! درسته!منِ حسود، تهِ این چاه تاریک حسادتم گیر کردم و همهی چشم امید من به اون لبۀ نورانی بالای سرم است که یه روزی دستم به اون لبۀ چاه برسه و از این تاریکی مخوف حسادت خودم نجات پیدا کنم.+ «نور، آرامِ جانم!»+ ورکلایف حضرت یونس ع:«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِفَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَفَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ»داستان نور و ظلمت در ورکلایف حضرت یونس ع: «ذَا النُّونِ … فِي الظُّلُماتِ»
جهنم، جزای حسادت! وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها! بهشت، جزای عمل به نور ولایت! هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ!Good Deeds With Unlimited Rewards!Bad Deeds With Unlimited Rewards!«جزی» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«الجُزْأَة: دستۀ چاقو»«الجِزَاء: پاداش يا جزاى هر چيزى.»«المُجَازَاة: پاداش بر چيزى، كيفر.»بهشت، مجازات ممدوح اهل نور، و جهنم، مجازات مذموم اهل حسادت است!+ «عمل – عَامِلَةُ الرُّمح: بن نیزه»+ «فعل – فِعالُ الفأسِ: دسته تيشه»+ «صلی – دومی نورت باش!»+ «فوج: دسته و سردسته!»+ «خودباختگان!»جزء:الجُزْأَة: دستۀ چاقو!«جَزَأَ الإبل: اكتفى بالبقل عن شرب الماء،شتر تنها به خوردن گياه اكتفاء كرد و از خوردن آب امتناع ورزيد.»+ «عین شکری»اینکه دنبال علف بره و دنبال آب نره! علف رو فالو میکنه! به اون اکتفا میکنه! به اون اقتدا میکنه! اونو میخواد! پس جزئی از اون میشه! دومی اون میشه «ثنی»، «صلی»! لذا فالوئرها جزئی از لیدر میشن! این همون منا اهل البیت ع شدن است «ممدوح»!اهل نور، جزئی از بهشت!و همچنین در اندیشه باطل نیز فالوئرِ لیدر سوء، جزئی از او میشه که دیگه نمیتونه ازش جدا بشه «مذموم».حسود، جزئی از جهنم!+ «وسق – اتسق»[چاقو – دسته چاقو]:[جزء – اسپانسر دانا «حجج»] :« الجُزْأَة : چوب دو شاخهاى كه با آن درخت را از زمين بلند كنند.»:+ «رجب»: عرب به ستونی که زیر شاخه درخت میزنه میگه «رُجْبَةِ»!+ «أزر»:«تازیر الحائط: سازه نگهبان»: «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»این خیلی زیباست و مفهوم لیدر رو برای فالوئرها میرسونه.انگاری هرکسی رو با اسپانسر علمی خودش جمع میکنن و این جمع دیگه تجزیه بشو نیست!انگاری چاقو و دسته چاقو با هم هستند! با هم هم عقیدهاند! با هم، همسو هستند! با هم، همسرنوشتند! چاقو میشه لیدر و دسته چاقو میشه فالوئر! دسته چاقو دیگه جزئی از چاقو شده!«knife bunch»:نِصَابُ السِّكِّينِ: مَا يُقْبَضُ عَلَيْهِچاقو و دسته چاقو چه رابطهای با هم دارن؟ این میشه مفهوم واژه جزأ.همون تلو است.هر جایی چاقو بره دستشو هم بدنبال خودش میبره!«مفهوم اطاعت و پیروی کردن»، «تبع»«الجُزْأَةُ: نِصابُ السِّكين»«أَنْصَبَ السِّكّينَ: براى چاقو دسته ساخت.»+ «نصب»«الجُزْأَةُ: نِصاب الإشْفَى و المِخْصَفِ.»«و قد أجزأتُهُ: جعلت له نِصَاباً.»الجُزْأَة: نِصَاب السِّكِّين،و قد أجزَأتُها إِجزاء إِذا جعلْتَ لها جُزأةً.الجُزْأَةُ: نصابُ السِّكِّين و الإِشْفى و المِخْصَفِ و المِيثَرةِ، و هي الحَدِيدةُ التي يُؤْثَرُ بها أَسْفَلُ خُفِّ البعير.و قد أَجْزَأَها و جَزَّأَها و أَنْصَبها: جعل لها نِصاباً و جُزْأَةً، و هما عَجُزُ السِّكِّين.الجُزْأَةُ لا تكون للسيف و لا للخَنْجَر و لكن للمِيثَرةِ التي يُوسَم بها أَخْفافُ الإبل و السكين، و هي المَقْبِضْ.[عجز – جزء]:عرب به پشت انسان، به این دلیل که دستش بهش نمیرسه بخاروندش میگه «عَجُز».پس مفهوم زیبای غیر قابل دسترس در این واژه عجز زیباست!عرب به دسته چاقو میگه «عجز السکین»، انگاری چاقو، دستش به دستۀ خودش نمیرسه و این همون ضرب المثل زیبای فارسی است که: چاقو دستۀ خودشو نمیبره!حسد، جزئی از جهنم!جهنم، جزای حسادت!وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها!بهشت، جزای عمل به نور ولایت!هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ![در واقع نیاز ما از آل محمد ع، با اخذ معالم ربانی برطرف میشود و نقش صاحبان نور برای ما «جازِينا» مِن آل محمد ع بوده و ما را در آموزش نور علم ولایت، کفایت نموده و بینیاز از غیر آل محمد ع مینماید! «جزى: قيام الشئ مَقامَ غيره و مكافأتُه إياه».(جزئی از کل): معلم نورانی، نقش آموزش نور ولایت و نحوه رفتار صحیح در تقدیرات روزمره بمنظور دسترسی به آرامش را دارد. این عملکرد برای ما، جزئی از کل محسوب شده و این جزء به برکت وصل به کل، مفهوم کم بودن و جزئی بودن نیست، بلکه مفهوم از کل بودن و منا اهل البیت ع بودن است.+ «بقیت الله».پس واژه «جزی» نیز برای ما معنایش در معالم ربانی و فرایند نور الولایة تحقق عینی پیدا میکند.در واقع آل محمد ع شرایط بهرهمندی ما از علم خود را با نمایاندن صاحبان نور «ظهر – قرای ظاهرة» فراهم مینمایند و این مطلب از واژه «جزی» استنباط میشود.آموزش روش زندگی به سبک آل محمد ع با اخذ معالم ربانی!اهل نور این روش را میبینند و میپسندند و یاد میگیرند «أهل الجزء» و ان شاء الله در مواجهه با آیات با عمل به این روش آموخته شده از معلم نورانی، [مواجهه با آیات به نیابت از صاحبان نور!]، تولید اعمال صالح مینمایند.در دعای جوشن کبیر: «يَا شَرِيفَ الْجَزَاءِ»[كَفَى بِاللَّهِ مُجَازِياً]:+ «مجاز: جوز»به این میگن تعمیرگاه و نمایندگی مجاز آل محمد ع، برای قلوب مضطرب و تاریک:«كَفَى بِاللَّهِ مُجَازِياً»عبارت مجازیا با عنایت به مفهوم زیبای «جوز» در این حدیث، بسیار پرمعنا و کاربردی است.+ «دلو – سلسله مراتب نورانی!»نقش رشتۀ نورانی علم، فقط رساندن علم است و عمل به این علوم نقش قلوب مخاطبینی است که این علوم را میشنوند و اگر باور داشته باشند، به آن عمل می کنند و اگر باور نداشته باشند، به آن عمل نخواهد نمود و این میشه همون عبارتی قرآنی که مدام توی مقاله ها بصورت عبارت «سمعنا و اطعنا» و «سمعنا و عصینا» می آوریم.در تعمیرگاه مجاز آل محمد ع، تعمیرکار وارد، با دیدن عیب بیمار، او را متوجه درمانش میکند، اما خوردن یا نخوردن دارو با خود اوست و اگر دارو را بیمار خوب مصرف نکند و درمان نشود، خودش را ملامت و سرزنش میکند نه طبیب دلسوز را!
نورتو بِچِش! نورتو تجربه کن!Taste the Light!Experience the taste of your light!«ذوق» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«ذُقْتُ الشَّىءَ: جَرَّبْتُهُ»«ذَاقَ فُلَانٌ الْبَأْسَ: إِذَا عَرَفَهُ بِنُزُولِهِ بِهِ»«ذَاقَ الرجُلُ عُسَيْلَةَ الْمَرْأَةِ و ذَاقَتْ عُسَيلَتهُ: إذَا حَصَلَ لَهُمَا حَلَاوَةُ الخِلَاطِ و لذَّةُ الْمُبَاشِرَةِ بالإيلَاجِ»شنیدی میگن: به دهنش خورده! به دهنش مزه کرده! چشیده!میفهمه یعنی چی! او دیگه ولکن نیست!«ذَاقَتْ عُسَيلَتهُ» یعنی وقتی از همدیگه کام گرفتند!مفهوم «تجربه» از این واژه و از هزار واژۀ مترادف نور الولایة استنباط میشود.+ «بلو»+ «بور»«آیاتی و رسلی» را تست کن! + «فتن – آزمودن»شیرینی آیات رو تجربه کن!نور آیات و تقدیرات رو تجربه کن!قبض و بسط رو تجربه کن!کیفیت امر و نهی خدای مهربان رو تجربه کن!نور ولایت رو بفهم و عمل کن و پرواز کن!یکتاپرستی رو معنا کن!«وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا»نورتو بِچِش! نورتو تجربه کن!هر حسدی، با چشیدن نور ولایت، درناژ خواهد شد. اگه فرصت تموم نشده باشه!«کل نفس ذائقة الموت؛ الموت، النّور الولایة»كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِحسود، پیامدهای اشتباه مرگبار خودشو خواهد چشید!«ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ» + «ذاقُوا بَأْسَنا»«فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ»«فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها»«لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ»+ «ذنب»خنثی کردن بمب حسادت با نور! برداً و سلاماً!DEACTIVATION!Deactivate the Jealousy bomb With the light!Jealousy bomb disposal!«برد» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«بَرَدَ الشَّيء: أى دام و تثبت»«بَرَدَ الإنسان: مات»«عيش بَارِدٌ، أي: طيّب»«زندگى خوب و پاك با غیرفعال کردن نار حسد»«أَبْرَدَهُ المرضُ: بيمارى او را ناتوان كرد.»یا نار کونی نورا!نار آیت، برای اهل نور، تغییر ماهیّت میدهد و تبدیل به نور میشود!نمکی که دیگه شور نیست و شیرین شده!آتشی که دیگر نمیسوزاند!این یک معجزه است!قلبی که نور و ظلمتشو میفهمه، برای این قلب معجزهای رخ داده، که اینجوری شده!قلب با فهم قبض و بسط نورش، کاری میتونه بکنه که فقط اسمشو میشه معجزه گذاشت!انگاری همه از انجام این کار عاجزند جز خود خدا و الراسخون فی العلم! انگاری با فهم نور و ظلمت قلبت، در علم خدا رسوخ کردهای!و این یعنی یک معجزۀ بزرگ الهی!+ «عجز»+ «رسخ»+ «نار و نور»:«حسود، نور رو زشت میبینه! نار و نور!»«چرا از موفقیت دیگران رنج می بریم؟! نار و نور!»«گرایش به نور! گرایش به نار! حلاوت نور! حلاوت نار!»«از نار، نور بگیر! زایمان بیدرد نورانی!»«اطفاءِ نار – اطفاءِ نور!»«فَوَرانِ نور! فَوَرانِ نار!»«غربالگری نار آیات! اسکرینینگ نورانی!»«با حسادت خود کنار نیایید! اعتماد به نور، اعتماد به نفس است!»یا نار کونی بردا و سلاماای حسد! باش! اما غیرفعال و بیتاثیر باش!حسد که غیرفعال میشه، سلامتی قلب هم حاصل میشه!+ «صوم»: حسادت پلی نشه! پاوز بشه!«فریز شدن حسد! میشه برداً»«غیرفعال شدن، بیاثر شدن، بیخاصیت شدن!با نور، حسدتو از کار بنداز!«bomb disposal»: خنثی کردن بمب!ای نار آیت، با نور ولایت، برداً و سلاماً باش!+ «وری – درناژ حسادت!»قالُوا حَرِّقُوهُ …!قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ!به فرمودۀ نور، ای حسد، باش، اما غیرفعال شو!«يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً»راه دسترسی به قلب سلیم فقط همینه و بس!هر چند که اهل حسادت تلاش میکنن برای فعال کردن عامل حسد دنیای قلب اهل نور که استارت آتش جهنم است! «قالُوا حَرِّقُوهُ»آبشخور نورانی! نورِ گوارا بنوش! قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ!Luminous Watering Hole!«شرب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«المشربة: الموضع الّذي يشرب منه الناس»«الشَّرَبَة: ماءٌ يجمع حول النَّخلة يكون منها شُربها، و الجمع شَرَبٌ»+ «اجل»«الشُّرْبَة: مقدار آب براى آبيارى كشت»«أَشْرَبْتُ البعير: شددت حبلا في عنقه، طناب را به گردنش محكم بستم.»+ «اخو»(∞ =۱+۱)«تَشَرَّبَ الثوبُ العَرَقَ»«شَرَّبَ قصبُ الزَّرْعِ: آب درون نهالهاى كشت روان شد.»«اشرب فلان حبّ فلان: إذا خالط قلبه»«وافق الأمرُ مَشْرَبَهُ: امر موافق طبع و ميل شد.»«الشوارب: مجاري الماء في الحلق»«شرب ما القي عليه إذا فهمه»+ «قدس – نور مقدّس – ارض مقدّس»+ «السَّلَامُ عَلَى مَشَاكِي نُورِ اللَّهِ!سلام بر مشکهای پر از نور خدای مهربان!»سلام بر مشربة و مشکاة!از مشربۀ نورانی شیرین و خوشگوار علوم صاحبان نور بنوش!و از کلام شور و تلخ لیدرهای سوء شیطانی بپرهیز و اجتناب کن!أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا مِنْهُوَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُواهبوط علم!+ «بدنبال نور علم! بدنبال معلّم نورانی!»الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ!در پناه نور یا در پناه آتش؟! وَلِيٌّ حَمِيمٌ یا عَذابِ الْحَمِيمِ؟!PROTECTORATE!Under the protection of Lightorunder the protection of Fire?!«حمم» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«حَمَمْتُ التنّور: إذا سجرته، تنور را گرم كردم.»«الِاسْتِحْمَامُ: طلب الماء الساخن الحارّ»«حَمَّام: گرمابه»«حَمِيم: يعنى دوست خونگرم و مشفق و مهربان،گوئى كه از دوستانش به سختى و گرمى و با تعصّب حمايت مىكند.»«عن ابن الأعرابي: الحَميمُ: القرابةُ، يُقالُ: مُحِمٌ مُقرِبٌ.»
توقفی کوتاه و اجباری در منزلگاه و کاروانسرای بینراهی بنام دنیا! إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَليلاً!A short and mandatory stopat a temporary caravanseraicalled Dunya!«لبث» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«اللَّبْثُ: المُكْثُ»«لبث بالمكان: أقام»«حالة ماكثا فيها قهرا»:توقف کوتاه و اجباری!«لَبِثَ بالمكان: در آنجا ماند و اقامت كرد.»«اللَّابِث بالمكان: آنكه در جائى مقيم باشد.»«اللُّبْثَة: توقف كوتاه، درنگ كردن»کاروانسرا به عربی میشه: الخان!توقف اجباری (توفیق اجباری!):وقوف در عرفات!توفیق وقوف اجباری در عرفات برای درک معنای روز عرفه،یعنی آشنایی با صاحبان نور و معرفت به معالم ربانی آنها!+ «مکث»: «pause»: به اندازه مکث یک پرنده روی شاخه درخت!***از عالم ذر، یکراست همه باید میرفتن به بهشت یا جهنم!بر اساس اقرار یا عدم اقرار (حسادت) به نور ولایت آل محمد ع!اما رحمت خداوند بر غضبش برای اهل نار پیشی گرفت، لذا کاروانسرایی موقت بنام دنیا رو خلق کرد تا همه مکث کوتاهی در اون داشته باشند و یک بار دیگر اسباب آشنایی با معالم ربانی صاحبان و حاملان نور رو براشون فراهم نمود تا اهل حسادت، طعم شیرین نور ولایتی که به اون اقرار نکردند رو درک کنند و به یقین برسند و عاقبت به خیر شوند «+ قعد» اما آمار نشان داده که جز عده بسیار قلیلی که براشون بداء حاصل می شود، هر که در عالم ذر اقرار نکرده، مجددا حتی با شناخت صاحبان نور در دنیا، باز هم اقرار نخواهند نمود.اما قصه مقرین به نور ولایت در عالم ذر اینگونه است که وقتی در دنیا با صاحبان نور آشنا میشوند او را به یقین و باور تمام قبول دارند و کاروانسرای موقتی دنیا، مهلتی برای ترفیع درجاتشون خواهد بود.پس این مکث و توقف اجباری برای همه، توفیق اجباری آل محمد ع برای تغییر بینش و روش و عاقبت به خیری، خیلی با ارزش است، لذا «وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا» یعنی تا میتوانی حال کسی را که یقین دارد توقفی کوتاه و اجباری در دنیا دارد را درک کن و خود را مشغول سرگرمیهای پوچ دنیا ننما و هیچ علاقهای در دنیا جز عشق به صاحبان نور و علوم آل محمد ع برای داشتن توفیق انجام عمل صالح که برایت ماندگار خواهد بود را نداشته باش!حال آمادهباش سربازی که لباس و کفش پوشیده، و منتظر دستور حرکت از سوی مافوقش میباشد [عرجة: + «معراج»: «أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ» کمتر لفتش بده!]دیدی بعضی ها در انجام یک کار چقدر لفتش میدن؟ طولش میدن؟لنگ میزنن و حال رفتنو ندارند!در رسیدن به دلخواههای دنیایی مبادا خیلی به اون آب و تاب بدی و جوری مشغول بشی که حال رفتن رو نداشته باشی تا اینکه یهویی بزور ببرنت!در حد اکل میتة از هر چیز دنیایی رفع حاجت کن!اگه راست میگی و میخوای آب و تابش رو زیاد کنی، مطالعه رو طولش بده!اونیکه به دردت بخوره مطالعه و مجاهده و مداراست!که همه در سایه توجه به معالم ربانی برات حاصل میشه!وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَاالَّذِینَ مَعَهُ … شِیعَتِنَا …وَ یُخْرِجُهُمْ لِلْغَایَهًِْ الَّتِی أَخَذَ عَلَیْهَا مِیثَاقَهُمْ فِی الْخَلْقِ… فَازُوا بِهَذِهِ الْأَشْیَاءِ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ وَ فَضَلُوا النَّاسَ بِمَا فَضَلُواداستان تکراری ماموریت صاحبان و حاملان علوم نورانی آل محمد ع!همان داستان تکراری ملاقات آنها با مستقرین و معارین عالم ذرّ «فِي الْخَلْقِ الْأَوَّلِ» است.«مِنْهُ مُسْتَقِرّاً … وَ عَوَارِيَّ»+ «بداء»کسانی که با او یعنی (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ) هستند، شیعیان ما هستند.و برای هدفی که از آنها بر آن پیمان گرفته شده، به میان خلق میآیند.بوسیلۀ این چیزها رستگار شدهاند.از قبل، وعدهای از سوی خدا به آنها داده شد.و بر مردم برتری یافتند، به آنچه برتری یافتند. (برتری علمی)حسادت، مانع بزرگ دسترسی به نور ولایت! لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً!BIG BLOCK ENVY!«حقب» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«الحقب: حبل يشدّ به رحل البعير الى بطنه.»«حقب بول البعير: إذا احتبس.»«حقب المطر: تأخّر»«ما يمتدّ و يداوم من زمان أو مكان أو أمر آخر»«احْتَقَبَ الشيءَ: آن چيز را در عقب پالان بست.»«حقب» از هزار واژه متضاد نور ولایت است و مفهوم «منع الاحسان» دارد:«حقبَ المطرُ: باران بند آمد.»«حقبَ العامُ: در آن سال باران نيامد.»«حقبَ الأَمرُ: آن كار تباه شد.»«حقبَ المعدنُ: معدن به ته كشيد و چيزى در آن نماند.»«حقبَ نائلُ فلانٍ: كرم و بخشندگى فلانى كم شد و قطع گرديد.»[حقن – حقب]:«کتاب فقه اللغه: الحَاقِنُ للبول: كالحَاقِب للغائط»+ «بخل»+ «شحّ»+ «صدّ سبیل!»+ «کذب»ظاهرا تا نور علی نور شدن، یعنی رسیدن به «مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ»، زمان به کندی میگذرد!«حقب» یعنی طول میکشه!الفبای سیر، سی سال!ترجمه زیبا و دقیق استاد فولادوند از این واژه در آیۀ مربوطه:«سالهاىِ سال»درناژ حسادت طول میکشه!و باید خیلی با حوصله، وظایف مطالعه و مجاهدۀ قلبی و مدارا را انجام داد!تا فرج، در ملک و در ملکوت، فرا برسد.«حقب بول البعير: إذا احتبس.»«retention»مثل بزرگ شدن پروستات که باعث احتباس ادراری میشه و ادرار چکهچکه میاد و طول میکشه! رشد الماس، درون محفظه رشد، تحت فشار و گرما، فرایندی زمانبر است و طول میکشد، تا الماسی دانهدرشت، چون دُرّی یگانه، در دامان آل محمد ع پرورش یابد «یتم».
دور برگردان نورانی! حُسْنُ الْمَآبِ!U-Turn!«اوب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«آب من سفره: رَجَعَ، از مسافرت برگشت.»+ «توبة»: «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ»دور برگردان نورانی! حُسْنُ الْمَآبِ!«U-turn»قلب پشیمان، اوّلین دوربرگردان، به سمت نورش برمیگرده!وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ!+ «نوب»:نحل (زنبور عسل) بخاطر همین برگشت مکررش به کندو، پس از پروازهای متعدد به اطراف کندو، مجددا به خانه برمیگردد.واژه اوب میخواد بگه بخاطر نقطه ضعف حسادتیکه در قلب همۀ ماها وجود داره «عهد»، مرتکب اشتباه شدن و ایجاد نا آرامی و دور شدن از منبع نور ولایت، امری حتمی است، لذا دائما نیازمند چیزی هستیم که ما رو به خانه آرامشمون برگردونه و دعوتمون کنه و این همون واژه دعو «فراخوان» است و این همون واژه ذکر «فذکرهم بایام الله» است و این نقش ضروری اخذ معالم ربانی در ملکوت قلب ماست که اگه این باور و یقین نسبت به توانایی نور علم، در دستگیری علمی از ما نباشه و این اقرار به فضیلت و مزیت نوری که منتخب آل محمد ع است و برای آموزش این امر مهم است- یعنی تفسیر نور الولایة و همچنین حسادت- نباشه، هرگز امید دسترسی «اکسس» به آرامش نباید داشته باشیم، لذا معنای تمامی اسماء الله الحسنایی که یادآوری این اسامی، قراره به آرامش قلب ما منجر و منتهی گردد، معنای این هزار اسم دعای جوشن کبیر برای ما، وجود مقدس نورانی آل محمد ع است و علوم گفته شدۀ آنها و نوشته شده و اقتباس شده از دست و زبان آنها که به ما رسیده، و همهاش از منبع نور مقدس آل محمد ع نشات گرفته است، میباشد و تا این باور در قلب شکل نگیرد و این شبح و تمثال نورانی در فضای روحانی قلب، درک و شناخته و احراز هویت نگردد، راهی به سمت آرامش وجود نخواهد داشت، پس باید قدر این آشنایی بغیر حساب با نور سرراهی «لقط» را دانست «اکرمی مثواه» و فرصتهای مهم و طلایی «آیاتی و رسلی» که تقدیرات ذات اقدس الهی برای امر خطیر اصلاح و تربیت قلب معیوب حسودمان را از دست نداد، که معلوم نیست آیا هر فرصت، آخرین فرصت عمل به نور ولایت باشد یا فرصت دیگری نیز وجود داشته باشد!«come back»:اصطلاح فوتبالیها!وقتی تیمی که بازی سه صفر باخته رو، چهار سه میبره، گزارشگر فوتبال بارها این عبارت کام بک رویایی رو با آب و تاب میگه و گزارششو جذابتر میکنه!کام بک رویایی شخص حسود به مرجع نور خودش «ریاستارت»، اونم از محیط تاریک و نا امن حسادتی که میرفت در دل شرایط، این استعمال حسد، کار دستش بده و یک المشنگهای بپا کنه، به این «یخرجهم من الظلمات الی النور» میگن توبه و چون این فرایند مکررا در قلب سلیم باید بدنبال هر استعمال حسدی، رخ بدهد، بهش میگن اوبه.وقتی قلبت با استعمال بدجنسی حسادت، میره به سمت تاریکی گناه، و پشت به نور ولایت میکنه، صاحب نور، تابلو به بدست، بهت اشارات علمی میکنه «نصب – تناصیب»، «دلل» و تو رو از انجام معصیت، نهی میکنه و تابلوهای ملکوتی علوم خودشو، به خاطر قلبت میاره، تا مطالب علمی یادت بیاد، مثلا اونیکه قبول ذلت کوچک نکنه چجوری به ذلت بزرگ می افته،و همین یاد آوری مطلب علمی و این حدیث کلیدی امام صادق ع برای مرازم و مصادف ، خودش باعث میشه پاهات برای گام برداشتن به سمت درگیری با نمودار، سست بشه و اینجاست که صلوات «صلی» یعنی گرم شدن به نور علوم صاحبان نور، بهت کمک میکنه تا از سقوط در ورطه هلاکت استعمال حسد «باتلاق حسادت» نجات پیدا کنی، ان شاء الله تعالی، و این رفتن به سمت تاریکی و آتش، جای خودشو به برگشتن به سمت نور میده و این در آغوش گرفته شدن توسط صاحب نور در ملکوت قلب، آنهم زمانی که قلب نا آرام میخواست دست به هر جرم و جنایتی بزنه، چقدر شیرین و گوارا «مرء» و زیبا و فراموش نشدنی است و این لحظات ۱+۱ شدنهای زندگی، هیچوقت از یادت نمیره که در فلان پیشامد «وُرکلایفها»، وقتی به یاد حرفهای زیبای نورم افتادم، چه نتیجه خوبی حاصل شد و هدف از خلقت هم همین است که:«اراد ان یکونوا علی آداب رفیعه و اخلاق شریفه»و رسیدن به این ادب و اخلاق مورد پسند آل محمد ع،شرطش، احراز هویت نور در مُلک و ملکوت قلب است!و این همان موقف معرفة الامام بالنورانیة است، برای قلب سلیمی که مدام نور ملکوتشو زیر نظر داره و حواسش به امر و نهی عالَم بالا هست و این همان مقام حکمت است که کنترل خشم و غیظ و غضب قلبی خودشو که بعلت تحریک سیئه حسادت پیش میاد، رو مدام داره مواظبت میکنه:+ «رقب – المراقبة»در این آیه مهم، ارتباط واژه «رجع» و «قبض و بسط» قلبی رو دقت کن:[سورة البقرة (۲): آية ۲۴۵]:مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةًوَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (۲۴۵)این داستان «اقرضهم من عرضک» اهل نور ولایتی است که از صاحبان نور و علم، مفهوم دقیق و عملی نور ولایت را آموخته و حالا عملا در دل شرایطی که مقدر شده، و با یتیم بداخلاق روبرو شده، داره عملا نور الولایة رو معنا میکنه و مقابله به مثل نمیکنه و تلافی جویانه رفتار نمیکنه و اینجوری مانکن با عرضه ای میشه که به او نور ولایت رو نشون میده و قلبش بصورت آنلاین با معرفت به نور ولایتی که با تمام وجودش اونو درک کرده، لحظه به لحظه کنترل قلبشو با این نور بدست گرفته و حسادتشو مهار و کنترل کرده و نمیذاره اندیشه باطل، توی قلبش جولان بده و اینجوری از معنای زیبای این آیۀ منحصر به فرد «قبض و بسط» بهرهمند میگردد، ان شاء الله تعالی.اوب – توب – رجع – ثوب – …انگاری عبارت « آب من سفره » رو اینجوری بگیم تا خوب یاد بگیریم:« آب من حسده » یا « تاب من حسده »مثل واژه «صوم» که از « صامَتِ الرِّيحُ : إذا رَكَدَتْ » گرفته شده و برای یاد گیری این واژه گفتیم «صام الحسد» یعنی حسدش غیر فعال شد و رفت توی قرنطینه!
طغیان حسادت! سونامی حسادت! أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ!The outburst of jealousy!A heart that is not satisfied with its destinyrebels against the command of lightand destroys everything,like a flood that destroys everything.outer world examples- inner world feeling… And verses from the Holy Quran#emotionallanguage #jealousy «طغی» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«طغی الماء»+ «مدفون در گل سجّین حسادت!»طغیان حسادت!قلبی که به سرنوشت خود راضی نیست در برابر فرامین نورانی، شورش و طغیان میکندو همه چیز را نابود میکند، مانند سیلی که همه چیز را نابود میکند.«طَغَى الْماءُ: آب موج زد و بالا رفت.»«طَغَى البحر: هاجت أمواجُه»+ فیلمهای مستند سونامی « tsunami».سونامی میشه طغیان دریا!ببین چجوری دریا دیوانهوار همه چیزو پوشش میده!+ «جنن»طغیان و جنون دریا!همه چیزو میبلعه!همین بلا رو استعمال حسد بر سر حسودانی میاره که چشم دیدن آیاتی و رسلی را ندارند، ان شاء الله تعالی.+ «جنون قدرت»جنون قدرت و جنون حسادت میشه همان طغیان حسد.«أَطْغَیهُ المالُ: مال و دارائى، وي را طاغي و خودكامه كرد.»طغی + بغی + زنی + غصب + ۱۰۰۰ واژه مترادف حسادت و متضاد ولایت.+ «احتکار»طغيان: اعتراض به تقديرات، اعتراض به رای صاحبان نور، ادعای ربوبیت+ «الرضا بالقضا و التسلیم لامر الله»طاغوت: خودكامه (استیناف) نقطه شروع، میخواد اولی باشه، نه دومی برای اولی!«أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ»السِّلْمُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عقلبی که هیچ اعتراضی به رای نورانی ندارد!« وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً »اما قلبی که به رای نورانی اعتراض دارد یعنی نسبت به معالم ربانی «فِي الْمِيزانِ» طغیان «أَلَّا تَطْغَوْا» نموده است قلب حسود است.[جاوَزَ القَدْرَ ، مجاوَزَة الحدِّ في العِصيان]لا تطغوا : لا تتعدوا حدود الله [اعتراض – تعدي – طغيان – تجاوز – شكايت]الطغيان = الذنوبطغيان و تجاوز: (بطر، البغى، تعدى، العصيان، أبى، أطغاه)يَطْغَوْا وَ يَبْطَرُواطغي ≠ عدل ، اقسط ، انصفقيل: « طغي و بغي و تجبّر و تكبّر ، و لم يعدل ساعة »الطغيان ≠ العدل ، العدالة ، القسط ، الاقساط ، الانصافالطاغي ≠ العادل ، المقسط ، المنصف«إِنَّمَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي … أَنْ … يَظْهَرَ فِيهِمُ الْمَالُ حَتَّى يَطْغَوْا وَ يَبْطَرُوا وَ … الْمَخْرَجَ مِنْ ذَلِكَ … شُكْرُ النِّعْمَةِ وَ أَدَاءُ حَقِّهِ»أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَکسانی که هوای نفسشان طغیان نموده و غالب بر عقلشان گشته است «قَوْمٌ طاغُونَ» و ادعای ربوبیت نموده اند!یک عاملی «یکی از جنود جهل» انسان را به طغیان وادار میکند که همان ادعای ربوبیت است، منشا طغیان در اصل، حسد نفس است.فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوىطغیان هوای نفس «مَنْ طَغى» برای رسیدن به انتخاب هوای نفس [دنیا] «آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا» است.[احتکار- طغیان]:حَكْر:الحَكْر: الظلم في النقص و سوء المعاشرة.حَكَرَ الشَّيءَ : جَمَعَهُ، و حَبَسَهُ، و أَمسَكَهُ ؛ ظلَمَهُمحتکر با احتکارش، در حق آل محمد ع ظلم میکند و در رابطه خود با آنها اختلال بوجود میآورد!معاشرت صحیح با آل محمد ع ملاک سعادت است پس چرا غیر آل محمد ع را برای معاشرت انتخاب میکنی و اینگونه در حق خودت و آن بزرگواران ظلم و ستم روا میداری؟ مگر نمیدانی «الْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ الْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ» با رابطه با معالم ربانی «الْجَالِبُ» رزق آل محمد ع برایت خواهد رسید «مَرْزُوقٌ» و اگر در معاشرت با معالم ربانی صاحبان نور بدی نمایی «احتکار»، از رحمت ذات اقدس الهی رانده خواهی شد «الْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ».در واژه حکر و احتکار مفهوم حبس و «به خود اختصاص دادن» و «استئثار» وجود دارد و این عیب حسد است که محتکر همه چیز را برای خود میخواهد و خود را برتر و لایقتر از دیگران برای این امر میداند «انا خیر منه»، و مدعی ربوبیت، محتکر است.محتکر کالا را حبس میکند تا در روز موعود آن را رو کند و گران بفروشد.محتکر با حبس کالا از بازار، میخواهد آن را برای خودش منوپل کند و همه را به خودش نیازمند کند!دقیقا مدعیان ربوبیت را میبینیم که با بدست گرفتن امر نور الولایة و منع صاحبان امر منا اهل البیت ع از این وظیفه و اختیار خدادادی به آنها، همه را به خود میخوانند و کاری میکنند که همه محتاج آنها باشند و این نیاز آنها به او، او را مافوق بقیه گرداند و این فرد، یعنی لیدر سوء، ذریۀ ابلیس است که اینجوری عملکردی مشابه ابلیس دارد «صدّ سبیل».محتکرین، معارینی هستند که درب خانه صاحبان نور را پلمپ میکنند تا مردم برای کسب علم به سراغ غیر آل محمد ع، یعنی لیدرهای سوء بروند و اینگونه راه عبودیت خدا را مسدود نمودند.غافل از اینکه درب خانۀ خدای مهربان، مسدودشدنی نیست!و علم آل محمد ع با تمثالی نورانی در ملکوت قلبها، مجسم جلوی دیدگان دوستداران واقعیاش بدون وقفه، آیه و حدیث و مطلب میگوید که نمیتوان این همه عنایات نورانی را جمع نمود.الحمد لله الذی هدانا لهذا!حالا معنی محتکر و احتکار کردن کاملا مشخص میشه که اهل حسادتی که این کار رو کردن، چه هدفی رو دنبال میکردن و حسادت خودشونو با احتکار نشون دادن.[الحَكَرُ: القليلُ المجتمِعُ من الماءِ، و القليلُ من الطَّعامِ و الَّلبَنِ؛ فَعَلٌ بمعنى مَفْعُولٍ؛ كأَنَّه احْتُكِرَ لقلّتِهِ.]غافل از اینکه در واژه احتکار معنی قلیل و کم و کوچکی نهفته است «الحَكَرُ: القليلُ» و اشاره به این دارد که علم آل محمد ع و معالم ربانی عظیمتر از این حرفهاست که بتوان احتکارش نمود!چیز کم رو میشه احتکار کرد «كأَنَّه احْتُكِرَ لقلّتِهِ».
پشتوانۀ نورانی! وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً!Bankroll!funds!«رصد» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«رصید الذّهب: الذَّهَبُ الضامِنُ لإِصدار الأَوراق النقدية»«gold reserve»: «احتياطي الذهب»«funds»رصد در معنای ممدوح: «وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»رصد در معنای مذموم: «إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً»رَسُولٍ … مِنْ خَلْفِهِ رَصَداًپشتوانۀ نورانی! به حساب نور! «fund»:تنخواه، از جنس علوم نورانی!سرمایهگذاری و تامین بودجهبا اخذ وجوه علمی از صندوق نور علم آل محمد ع!دوازده چشمه، پشتوانۀ علوم نورانی، برای صاحبان نور! 🕓رَسُولٍ … مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً[سورة الجن (۷۲): الآيات ۲۱ الى ۲۸]قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (۲۱)بگو: «من براى شما اختيار زيان و هدايتى را ندارم.»قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (۲۲)بگو: «هرگز كسى مرا در برابر خدا پناه نمىدهد و هرگز پناهگاهى غير از او نمىيابم.إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً (۲۳)[وظيفه من] تنها ابلاغى از خدا و [رساندن] پيامهاى اوست.»و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعاً آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند.حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (۲۴)[باش] تا آنچه را وعده داده مىشوند ببينند،آنگاه دريابند كه ياورِ چه كسى ضعيفتر و كدام يك شمارهاش كمتر است.قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً (۲۵)بگو: «نمىدانم آنچه را كه وعده داده شدهايد نزديك است يا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است؟»عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (۲۶)داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند،إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (۲۷)جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد،كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت،لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً (۲۸)تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيدهاند؛و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است.الرَّصَدُ، التَّعْلِيمُ، النّور الولایة!امام صادق علیه السلام:قَالَ اللَّهُفَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداًقَالَفِي قَلْبِهِ الْعِلْمُوَ مِنْ خَلْفِهِ الرَّصَدُ يُعَلِّمُهُ وَ يَزُقُّهُ الْعِلْمَ زَقّاًوَ يُعَلِّمُهُ اللَّهُ إِلْهَاماًوَ الرَّصَدُ التَّعْلِيمُ مِنَ النَّبِيِّ صلِيَعْلَمَ النَّبِيُّ أَنْ قَدْ أَبْلَغَ رِسَالاتِ رَبِّهِوَ أَحَاطَ عَلِيٌّ بِمَا لَدَى الرَّسُولِ مِنَ الْعِلْمِ.خداوند میفرماید:فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا،گوید:در قلبش علم و در پشت سرش نگهبانان است،او را آموزش میدهد و علم را به درون او میافکندو خداوند او را به طریق الهام تعلیم میدهد؛و «رصد» تعلیمی است که [امام علی (علیه السلام)] از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله) میبیندتا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاندو او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد.رصید الذهب!رصید الذهب: طلایی که پشتوانۀ پول است و از ارزش پول مراقبت مینماید.این واژه خیلی زیباست![المطر الرَّصَدُ]:+ «رقب»+ «عهد»: نور ولایت پوشاننده نقطه ضعف حسادت!+«الولی و الوسمی و العهاد»کتاب لغت الغريب المصنف:بَابُ الْمَطَرِ بَعْدَ الْمَطَرِ:من أسماء المطر الرَّصَدُ، واحدتها رَصَدَةٌ،و هي الْمَطْرَةُ تقع أَوَّلًا لما يأتي بعضها.يقال: قد كان قبْلَ هذا المطر له رَصَدَةٌ.+ «آتو»نور ولایت فرآیندی که خودش، خودشو معرفی میکنه! «سلفی»رصَيدُ الذَّهَب (في الاقتصاد السياسي):الذَّهَبُ الضامِنُ لإصَدار الأَوراق النقديةالذَّهَبُ الْمُعْتَمَدُ و الضَّامِنُ لإِصْدارِ العُمْلَةِ النَّقْدِيَّةِ.[ترجمه – رصد]:+ «شطر»:با یک چشم طلا را میبیند و با چشم دیگر اسکناس!ترجمه طلا به پول (چاپ اسکناس)!ترجمه نور به حروف و کلمات و جزوات علمی!پول توی دست و بال مردمه! اما طلاهای پشتوانه در بانک مخفی و دور از چشم همگان است!نور رو صاحبان نور با قلبشون درک میکنن: «معرفة الامام بالنورانیة»، و اونو به کلمات قابل فهم ترجمه نموده و به رشته تحریر در میآوردند و این نقش صاحبان و حاملان نور است «وَ الْعَقْلَ تَرْجُمَانُ الْعِلْمِ»!پس وقتی پول توی دستته، اینو بدون که داری به پشتوانۀ طلای بانک، معامله و داد و ستد میکنی وگرنه این اسکناسها کاغذی بیش نیستند!ارزش کلام صاحبان نور به پشتوانۀ علوم نورانی معادن طلای بیپایان علم آل محمد ع است که مخفی از دید همگان است. قلب سلیم با شنیدن این کلام، نورانیتش را درک میکند «تفقّة».+ «حجت باطنی و حجت ظاهری»اما اهل شک حسود، «لهم قلوب لا یفقهون بها» هستند.اسپانسر علمی صاحبان نور، آل محمد ع هستند.«رصد» نام زیبای صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل نور یقین هر وقت قلبشون به سبب توجه به تمناها و نعمتهای بیارزش دنیایی کمرنگ و تاریک میشه و قیمت این قلب افت میکنه، فوری یه آیت عرضه میشه تا با استعمال معالم ربانی و تولید نور آرامش، مجددا این قلب، نورانی و با ارزش بشه و قیمتش افت نکنه!پس چقدر آیات «آیاتی و رسلی» برای حفظ ارزش قلب ما لازم و مفیداند و اگه نباشه فرصتهای عرضه آیات، بمرور ارزش قلب افت میکنه تا اینکه میشه تاریک و ظلمانی و بیارزش!
جهنّم، چاه آتشینی که ته نداره! جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ!Hell, the endless pit of fire!«جهنّم» یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«بئر جهنام: أي بعيد قعرها»واژۀ جهنّم ۷۷ بار در آیات قرآن تکرار شده است.[جهنم حسادت – نور ولایت]:«جهنم» یکی از هزار واژه مترادف حسادت است!+ «نار»: تمام آیات قرآن که با «نار» اومده رو با حسد برگردان کن!+ «کفر»: تمام آیات قرآن که با «کفر» اومده رو با حسد برگردان کن!و … هزار واژۀ مترادف دیگر حسد، به همین صورت …وقتی میخوای به حرف صاحبان نور گوش کنی، مدام حسادتت گل میکنه!هی شیطون میاد سر راهت، اغوائت میکنه!هی بهش سنگ میزنی و میگی برو گمشو!سنگزدن به شیطان خیلی کار سختیه!+ «رمی جمرات و رجم شیطان و لعن»نرفته، باز میبینی جلوی پات سبز میشه!هر چی میخوای از حسادت فرار کنی، میبینی این آتش تمامی ندارد!لذا در همین دنیا و در دل شرایط و تقدیراتی که خدای مهربان برای اصلاح و تربیتت رقم زده،داری جهنم حسادت دنیای قلبتو میبینی که تمومی نداره!اون آتش جهنم، وصل به همین نار حسادته و در ادامه همین استعمال حسدهاست که حسود سر از اون آتش بیانتها در میآورد«جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»و اینو در عبارت «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها – نُصْلِيهِمْ ناراً» واژه صلی به ما میگه.«صلی در معنای ممدوح، یعنی دومی نور، و در معنای مذموم یعنی دومی نار»پس حسود بجای اینکه مصلی نور ولایتش باشه، مصلی حسادت دنیای قلبش است.اینه که آتش جهنم یه همچین ویژگی داره و باید هم داشته باشه تا خبر از ویژگی حسد بدهد«مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراًجايگاهشان دوزخ است. هر بار كه آتش آن فرو نشيند، شرارهاى [تازه] برايشان مىافزاييم.»+ «سعر – متاستاز حسادت!»+ [سورة الإسراء (۱۷): الآيات ۹۶ الى ۱۰۰]:وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً (۹۷)و هر كه را خدا هدايت كند او رهيافته است، و هر كه را گمراه سازد، در برابر او براى آنان هرگز دوستانى نيابى، و روز قيامت آنها را كور و لال و كر، به روى چهرهشان درافتاده، برخواهيم انگيخت: جايگاهشان دوزخ است. هر بار كه آتش آن فرو نشيند، شرارهاى [تازه] برايشان مىافزاييم.این آتش حسادت تمامی ندارد!«بئر جهنام أي بعيد قعرها»جهنم: يكى از نامهاى آتش!گويند اصل آن فارسى است که معرّب شده!شاید در زبان فارسی، چون میجهد یا هر چه بر آتش قرار بگیرد میجهد و میپرد، این نام بر آتش اطلاق شده باشد! جه نام! بئر جهنام یعنی چاهی که از آن آتش بیرون میجهد!ببین درونش چه خبر است! خدا نصیب نکنه!در واقع جهنم یکی از نامهای دانهدرشتهای قبیلۀ شیطان است (لیدرهای سوء – پیشوایان آتش) که از کلامشان آتش و شرّ بپا میخیزد و ریشۀ فتنۀ ناس هستند «شراره آتش».این فتنه گاهی «قتل نفس» بیگناهی مظلوم است،و گاهی «تهمت و افترا» به بیگناهی مظلوم!اهل شک حسود، حرف میزنن، شر بپا میکنن!نا آرامی ایجاد میکنن!بجای اینکه به هر جا میرسه، ایجاد نور و آرامش و مهربانی کنه، مدام داره شر بپا میکنه!راه میره آتیش از کاراش در میاد!حرف میزنه، طرفو میجزّونه! به همه نیش میزنه!اینو باید بدونه که اگه این روش غلط حسادت رو در فرصتی که در دنیا بهش دادن، به سبب نور ولایت محمد و آل محمد ع درست نکنه، جاش توی جهنمه!چون معنی کاراش، با معنی واژه جهنم، مو نمیزنه!انگاری باید بدونه فعلا قطعهای از جهنم است.اللغة: و جهنم اسم من أسماء النار و اشتقاقها من الجهومة و هي الغلظو قيل أخذ من قولهم بئر جهنام أي بعيد قعرها.«و جهنّم اسم لما فيه مضيقة و كلوح و غلظة.»[سورة البقرة (۲): آية ۲۰۶]:وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (۲۰۶)و چون به او گفته شود: «از خدا پروا كن» نخوت، وى را به گناه كشاند.پس جهنم براى او بس است، و چه بد بسترى است.… وقتی به حسود میگن حسادتو بذار کن و اهل نور ولایت و اهل تقوی باش «اتَّقِ اللَّهَ» و با گناه و معصیت خودتو آروم نکن و اینقدر استعمال حسد نکن، استعمال حسد انتهایی نداره، همینطور نار جهنم هم بیانتهاست، گوشش بدهکار نیست که نیست، و مدام توی زندگی حسادت میکنه و به هیچی راضی نیست و از همه چی شاکی است،و انگشت اتهام رو به سمت دیگران میگیره نه به سمت خودش!این حسود باید بدونه داره تو قلبش از هیولای حسدش، برای آخرتش، جهنمی دست و پا میکنه که نهایت نداره!لذا زرنگ باش و بدان حسادت ولمون نمیکنه و ما باید مدام سنگریزه بهدست، دائما اونو رمی و رجم و لعن کنیم و این مانع عمل به نور ولایت رو سرکوب و متوقف و درناژ کنیم، در غیر اینصورت دیفالتمد همه ما که حسادته، بطور اتومات همه رو به سمت جهنم سوق میده، الا اهل نور ولایتی که حسادتشو با نور ولایت معالم ربانی که در ملکوت قلبش اخذ کرده و با این نور، اون نارو ترک کرده،کانه مدام در حال تلاش بوده و دست و پا میزده تا از رفتن به جهنم نجات پیدا کنه!در ادامه آیه بعدی چه زیبا حال کسی که به تقدیرات راضی است و حسدشو استعمال نمیکنه رو بیان می فرماید:[سورة البقرة (۲): آية ۲۰۷]:وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (۲۰۷)و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد،و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است.کسی که نفس حسودشو میذاره کنار «مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ» و راضی به تقدیرات خدا میشه «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» چقدر زرنگه و زیرکانه و عاقلانه عمل کرده و چه معامله فوق العادهای کرده!بدیهاتو بدی، بجاش خوبی بگیری!
سرابِ تمنّا! كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ! یا بهشت آنلاین قلب؟! جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ!The Mirage of Desire!«سرب» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژه «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«سَرَبَ الدَّمْعُ: اشك روان شد، آشکار شد.»«و إنما قيل سراب لأنه ينسرب أي يجري كالماء»«فَكانَتْ سَراباً» برای اهل نور چیست؟ و برای اهل حسادت چیست؟جریان سیّال نورانی قلب اهل نور!جریان سیّال ظلمانی اهل حسادت! میشه همون تمناها!+ «سمّ تمنّا»+ «پستانک تمنّا»مفهوم «جریان» از واژۀ «سراب» استنباط می شود.در معنای ممدوح، یعنی نور علم در قلب اهل نور، در جریان است.و در معنای مذموم، یعنی تمناها و دلخواهها در قلب اهل حسد در جریان است.داستان قلب اهل نور «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» است.داستان قلب اهل حسد «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ» است.در قلب اهل نور، حال و هوای بهشت در جریان است.در قلب اهل حسادت، حال و هوای جهنم در جریان است.قلب اهل نور، سیراب از علوم نورانی است.قلب اهل حسد، تشنه و سرگردان در سراب ظلمانی است.آب نورانی – سراب ظلمانیتمنای حسود، سرابی است که بدان شدیدا میل دارد! «كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ»از روی تاریکی قلبش باید متوجه این حقیقت بشود «كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ».اگه اهل نور باشی و فرزندتو برای دیدن این صحنه زیبای سراب در صحرای گرم آورده باشی،چیزی که باید به فرزندت یاد بدی اینه:ببین فرزندم:تمناهای ما یعنی اون چیزهایی که ما برای خودمون خوب میدونیم و برای بدست آوردنش دست و پا میزنیم و حتی اگه لازم باشه خودمونو به آب و آتیش میزنیم مثل این سرابه! داری میبینی و خیال میکنی آبه و میتونه از تو رفع عطش کنه، اما وقتی بهش میرسی، میبینی که اصلا اون چیزی که ازش انتظار داشتی رو برای تو برآورده نکرد، انگاری گولت زد. پس به چشم سر اعتماد نکن و به چشم دل و عقلت اعتماد کن! چشمی که نور و ظلمتو میفهمه!در واژه زیبای «زجر» گفتیم که شتر گیاهی رو میبینه و ازش خوشش میاد و میره که اونو بخوره اما وقتی بهش نزدیک میشه و بوی اونو حس میکنه، از بوی اون بدش میاد و منزجر میشه و نمیخورَدِش و ازش دور میشه.قلب سلیم باید این ویژگی ممتاز رو داشته باشه که با تاریکی درونش، اخم ولیّ خدا رو بفهمه و متوجه بشه که تمنای او مورد رضا و پسند تقدیرات ذات اقدس الهی نیست، لذا دل از تمنا بِبُرّه، و این دل کندن از تمنا مساوی با اینه که قلبت نور آرامش و روشنایی رو حس کنه و اینجوری تشنگی قلبتو با آب نورانی و نه سراب ظلمانی، برطرف میکنی!پس دیدن این صحنه در کویر که برای این توریستها اینقدر جذاب و لذتبخشه، باید آموزنده هم باشه چون هر آیت آفاقی، در دنیای درون ما و انفس ما هم بعینه مشاهده میشه:«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»جریان سیّال نورانی قلب! بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها!Who’s Moving Me?Who’s Stopping Me?The Luminous Name!«جری» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«الْجَرْيُ: المرّ السريع»«جرى الماء: سال خلاف وقف و سكن»«الحركة المنظّمة الدقيقة في طول مكان، و يعبّر عنه بالانسياح»+ «سیح»+ «سیر»«قبض و بسط نور، همان جریان بیوقفه و مستمر علمی در قلب صاحبان نور است.»+ «درر – مدرارا – کوکب درّی»+ «سرع»«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها»+ «اسم الله غیر الله»با «اسم الله» میشه رحمان و رحیم و مهربان بود!یعنی با فهم قبض و بسط نور قلبی میتونی خالق مهربانی باشی!«قبض و بسط نور» با ذکر اسم نورانیِ قلبت!انگاری اخم و لبخند نورانی قلبت، میشه اسم الله!اسم پدال گاز و ترمز قلبت کیه!+ «حکم – کنترل»+ «امر الله»جریان سیّال نورانی قلب!مکانیسم نورانیِ قلب پویا!الگوی دینامیک حضور و غیاب نور قلب چگونه است؟!تفقّه و فهمیدن نور قلب، مزیّت قلب سلیم است!لبخند ولی خدا، یعنی اینکه گاز بده برو!اخم ولی خدا یعنی اینکه ترمز بگیر و حسادتو استعمال نکن!این اخم و لبخند، میشه «بسم الله» که شاهکلید تصمیمگیری صاحبان نور است!نور، در قلب اهل یقین، در جریان است!«مثال زیبای برنامه پخش زنده»: «Live Streaming»«live in the moment»در لحظه زندگی کن!باید توی قلبت این جریان زندهی هدایت رو زیر نظر داشته باشی و بفهمیش!مجریِ این جریانِ علمی خودتو بشناس!«نور الولایة» فرایندی است که در حال حاضر، درونِ قلبِ تکتک ماها، در حال جریانه!این جریان سیال نورانی قلبتو پیدا کن!+ «ودیعة الله»: «بسم الله، سرّ نهان! – اسم خصوصی خدا!»بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساهاحرکت و توقف کشتی قلب اهل یقین، فقط با نام خداست!+ «وقتی که خورشید به نور سجده میکند، ما چه وظیفهای داریم؟ اسْجُدُوا لِآدَمَ!»قلب سلیم، این یاقوت سرخ زیبا، اسم نورانی خودشو میشناسهو حرکت و توقف این قلب، فقط با احراز اخم و لبخند صاحب این اسم نورانیدر ملکوت قلب صورت میگیرد!دانستن قبض و بسط نور قلب، پیشنیاز سوار شدن به کشتی نوح ع است!برای نجات از امواج سهمگین حسادت، باید سوار کشتی نجات شویم!«ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»تمنا فدای تقدیر، یعنی قبولی در امتحان کربلا!فرایند درمان نورانی قلب، یک جریان سیّال و آنلاین است که هیچوقت نباید قطع شود!جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُاز علوم نورانی که در قلب صاحبان نور جریان دارد، بوی بهشت استشمام میشود.از تمنّاها نیز بوی جهنم استشمام میشود!لنگر نورانی آرامش! بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها!«رسو» در معنای ممدوح، یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة»،و در معنای مذموم، یکی از هزار واژۀ مترادف «حسد» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«أَرْسَى السفينةَ: كشتى را در لنگرگاه قرار داد.»«رَسَتِ السَّفِينةُ: كشتى لنگر انداخت.»
نور سیّار! وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ!Mobility Concept!«سیر»: مفهوم «Mobility»:«سَيَّارَة/ الجمع سَيَّارات [سير]: كاروان، اتومبيل يا ماشين»:اتومبیل: «automobile»مفهوم متحرک و در جریان و سیّار و سیّال و روان و … «آشکار»+ «سجد»+ «نشأ»مفهوم پویایی «قلب پویا!»: «mobility»قلب با نور خود، پویاست! + «سیرو فیها»قلب با نور سیّار، به جنب و جوش در میآید!+ «یک سفرِ انفرادی، با نور!»«سیر» یکی از هزار واژه مترادف «نور الولایة» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«سَيَّرَ الرجُلَ: آن مرد را به راه انداخت تا برود.»«المُسَيَّر من الثياب: جامه خط دار (راه راه) «striped»، لباس راه راه»مفهوم «راه اندازی»، «launch»، «startup» «استارتر»، مثال زیبای دومینو، «triggering».«يَا سَارَّ أَوْلِيَائِهِ»: نوری که راهِت میندازه!بِهِت انگیزه میده!اینجوری عزمتو جزم میکنی!نوری که راهِت میندازه، همون بادی است که کشتی رو به حرکت در میاره!+ «سجد»: «السفينة تسجد للرياح»+ «ناشئة اللیل – استارتآپ!»:«نشئۀ علمی! ناشئة اللّیل! معمّای ناشناختۀ لیلۀ قدر!»«سیر» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست که اهل یقین با عمل به این علوم در دل شرایط تقدیرات، برای خود و دیگران، حتی کسانی که به آنها بدی کردهاند، ایجاد آرامش میکنند.به این میگن اهل سیر! این میشه «احسان»!اهل نور یقین، اهل سیر هستند!یعنی کسانی که صاحبان نور خود را باور دارند، میتوانند به علوم ماخوذ از آنها عامل باشند!سیر، یکی از همان هزار واژه مترادف نور ولایت است.پس هزار مفهوم در این واژه وجود دارد: آشکار و ظاهر و نزدیک و آرامش و …«سَيَّرَ الرجُلَ: آن مرد را به راه انداخت تا برود.»«راه انداز» نام زیبای علوم ربانی و نورانی آل محمد ع است!+ مثال دومینو+ «جنب الله»+ هزار واژه، هزار مثال، هزار تصویر، که هزاران هزار بار، مفهوم آرامش را برای عاملین به نور ولایت آل محمد ع، در ذهن تداعی میکند.+ استارتر! در مقالۀ «راس»: دستگیره.+ «جوز – فوز – سلک»+ «اسماء الله»: «يَا سَارَّ أَوْلِيَائِهِ»+ «روان»: «گرایش – وابستگی – پیوند – خودکفایی»[ سیر – حری – هماهنگی]:+ «هماهنگی»: «سیروا فیها» یعنی با نورت هماهنگ باش!+ «حری»: «وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً»[هماهنگی – سیر]:«سايَرْتُه مُسَايَرَةً: و هو أنْ تَفْعَلَ ما يَفْعَلُه»اینکه در واژه سیر مفهوم «هماهنگی» وجود دارد بسیار زیباست، انگاری بدون «سیر» علمی با یادآوری معالم ربانی، هماهنگی با تقدیرات و رضایت به تقدیرات، امکان پذیر نیست.هماهنگی آفاق و انفس! هماهنگی ملک و ملکوت!«سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین»خط سیر اعتقادی «سيرة حسنة أو قبيحة»!اهل سیر در هر زمان!مخاطبین صاحبان نور با اخذ نور علم از واسطۀ علمی خود، در واقع علوم مقتبس از آل محمد ع را اخذ مینمایند و اسوه آنها در رفتارشان، سیره حسنه رفتار مورد پسند آل محمد ع است، که در همۀ ابعاد و زمینههاست. کانه مسیر حرکت اعتقادی آنها همچون خطی بر روی لباس و پارچه، مشخص و نمایان است!سیر: [السَّيْرَ]وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ فَالسَّيْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِوَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةًوَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ«السَّيْرَ: مَثَلٌ لِلْعِلْمِ» اشاره به کسب علم از صاحبان نور دارد!اللغة:«و السير المرور الممتد في جهةو منه السير واحد السيور لامتداده في جهة.سير: مرور ممتد در يك جهت.فقط رو به یک جهت و آنهم قبله نورانی است و بس.فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍداستان تکراری آشکار شدن نور علم در هر زمان به چه منظوری است؟!داستان تکراری چهار ماه حرام چیست؟![جری – سیح]:«فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ»«سیر – چهار ماه حرام – مافوق – صاحبان نور – مهلت]:به معارین (یعنی حسودی که از عالم ذر، قلبا نورشو باور نداره)،در دنیا دوباره فرصت و مهلت آشنایی با نور داده میشود.از زمان آشنایی با نور «عرف»، شروع دوران مهلت آنها برای آشنایی با علم آل محمد ع آغاز میشود، تا فرصت لازم برای سیراب نمودن قلب بیمار خود داشته باشند و اختیارا، از این فرصت و مهلت طلایی حداکثر استفاده را بنمایند و با انتخاب آگاهانۀ خود، اشتباه عالم ذر خویش را جبران نموده و با انتخاب صحیح، این بینش را بعنوان ابزار آرامش خود برگزیده و بدان عامل گردند و این چهار ماه تاویلی، اشاره به همین دوران مهلت است و در این ایام، وظیفۀ صاحبان نور و اهل نور نسبت به این افراد، رفق و تولّی است. و پس از اتمام دوران مهلت چهار ماه حرام تاویلی، اگر طی این مدت برای شخصی که ایمانش عاریه است، بداء صورت نگیرد، وظیفه دوری و تبرّی است!پایان دوران مهلت چهار ماه حرام تاویلی!در واژههای زیبای جریان و بعدا سیاحت و سیر این مفهوم ارزشمند نهفته است که نام «علی» و چهار بار تکرار این نام برای چهار امام معصوم علیهم السلام، اشاره به چهار سطح مافوق علمی برای عقل ما نیز دارد، و «سیروا فیها» اشاره به کسب علم از این باب الله دارد و لذا چهار ماه حرام همان مهلت و مدت زمان آشنایی معارین و مستقرین با معالم ربانی است که در خصوص معارین، این رابطه و جریان و سیر و سیاحت علمی، آنقدر ادامه پیدا میکند، تا یکی از این دو حالت پیش بیاید: یا بداء حاصل میشود و این اعتقاد در قلبش مستقر میشود و در زمره مستقرین، فوت میکند و یا مجددا اشتباه عالم ذر خود را تکرار نموده و از اختیار خود سوء استفاده میکند و به نورش حسد میورزد و از مهلتی که خدای مهربان برایش ایجاد نموده و در تمام این دوران مهلت با او مثل یک مستقر برخورد شده و احترام گذاشته شده و علم به او داده شده و او را تحویل گرفتهاند ...
پورتال جادویی! باب الله!Magic portal!Exit the “مُلک” and enter the “مَلکوت” through the magical gate of the Guardian Angel! He is your connector between two worlds “مُلک” and “مَلکوت”!«بوب – باب» یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است.در فرهنگ لغات عربی مینویسند:«البَوَّاب: پردهدار، دربان»+ «حجب – دربان نورانی!»+ «همسایۀ نورانی! نور مجاور! قطع متجاورات! باب مستجار!»+ «سلسله مراتب نورانی! ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى!»پورتال جادویی!از “مُلک” خارج شوید و از دروازه جادویی فرشته نگهبان وارد “مَلکوت” شوید!او رابط شما بین دو جهان “مُلک” و “مَلکوت” است!مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی… و آیاتی از قرآن کریم«باب» نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور است. «درگاه نورانی!»+ «ملک و ملکوت»:«portal»: «درگاه»پرتال: خروج از ملک و ورود در ملکوت از پرتال معالم ربانی.هذا شيء من بابتك أى يصلح لك.[در فارسی هم استعمال میشه: اینو بابت بدهیَم به تو میدم!][مدخل الشيء، به يتوصّل اليه][أنا مدينة العلم و علىّ بابها]تَبَوَّبْتُ بوابا : اتخذته+ «اخذ»باب = مافوقمعالم ربانی صاحبان نور = مافوقامام علی علیه السلام:إِنَّ سَلْمَانَ بَابُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراًوَ إِنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت.امام علی علیه السلام:… وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِهاوَ الْبُيُوتُ هِيَ بُيُوتُ الْعِلْمِ الَّذِي اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِيَاءُوَ أَبْوَابُهَا أَوْصِيَاؤُهُمْفَكُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَيْرِ فَجَرَى عَلَى غَيْرِ أَيْدِي أَهْلِ الِاصْطِفَاءِوَ عُهُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِينِهِمْ مَرْدُودٌ وَ غَيْرُ مَقْبُولٍوَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ كُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِيمَانِأَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى-وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَفَمَنْ لَمْ يَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ إِلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ لَمْ يُغْنِ عَنْهُ إِيمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِيَائِهِوَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَوَ كَذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُفَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا.وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِهاو مراد از بيوت، بيت علم است كه حضرت ربّ العزّت آن را در انبياء عليهم سلام اللَّه تعالى به وديعت گذاشتو ابواب بيوت عبارت از اوصياء انبياى خداى تبارك و تعالى استپس اگر احدى از امت عمل خير و نيكوئى كند ليكن آن كس بر دست اهل اصطفا بيعت نكند و بر عهود و مواثيق ايشان و بر حدود شرايع و سنت و معالم دين و ملت آن اعيان نبود، آن عمل مردود و مقبول حضرت عزّ و جلّ نيست، بلكه اهل آن خير به محلّ كفر و عصيان است، هر چند مشتمل بر صفت اسلام و ايمان بود،چنانچه حضرت اللَّه تبارك و تعالى ميفرمايد:وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَپس هر كه از اهل ايمان مهتدى به سبيل نجات نگردد، ايمان او هيچ نفع ندهد هر گاه او دفع حق اولياى حق سبحانه و تعالى نمايد، بىشبه عمل آن بدبخت نامسعود در نزد واجب الوجود محبوط و مردود است وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَو همچنين است آنچه خداى بقول سبحان در اين آيه قرآن است كه:فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا.امام باقر علیه السلام:سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِهافَقَالَآلُ مُحَمَّدٍ ص أَبْوَابُ اللَّهِ وَ سَبِيلُهُوَ الدُّعَاةُ إِلَى الْجَنَّةِوَ الْقَادَةُ إِلَيْهَاوَ الْأَدِلَّاءُ عَلَيْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.آل محمّد ع درهاى (خانههاى سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت) خداو راه (نجات و رهائى از عذاب) او هستند،ايشان تا روز رستخيز (مردم را) دعوتكننده به بهشتو جلو داران بسوى آنو رهنمايان بر آن ميباشند.[باب – رتاج]:یک مثال قشنگ!درب اصلی ورودی کارخانه های بزرگ رو اگر دقت کرده باشی، خیلی بزرگه و در این در بزرگ، یک در کوچک ساخته شده که برای رفت و آمدهای معمولی طراحی شده و درِ اصلی زمانی باز و بست میشه که یک کامیون، که محموله بزرگی رو وارد و خارج میکنه قصد تردد داشته باشه!«الرّتاج الباب المغلق و عليه باب صغير»در واقع این مثالی برای صاحبان نور است که در دوران غیبت آل محمد ع که دسترسی به درب اصلی بزرگ امکان پذیر نیست، وجود درب کوچک که جزئی از درب بزرگ است «بضعة منی» خیلی به درد دوستانی خواهد خورد که می خواهند با شنیدن معالم آل محمد ع در دل شرایط با گذشت از دلخواهها به اهداف و آرزوهای صاحبان نور و آل محمد ع تحقق ببخشند، و این وجود پربرکت همان روزنهای از باب عظیم مستجار است که نور عالم بالا با یادآوری این تمثال نورانی، به درون قلب داخل شده و چراغ هدایت برای ما خواهد بود ان شاء الله تعالی.[جزء زیباترین احادیث، بحث شک نسبت به معالم ربانی صاحبان نور]:[دعا – باب – اقرار به فضل]:کسی که معالم ربانی صاحبان نور رو قبول نداره «وَ لَا يَقُولُ بِالْحَقِّ» و در واقع نسبت به صاحبان نور شک داره «وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ»، کانه خدا رو قبول نداره! با چه رویی میخواد دعا کنه و دعاش مستجاب هم بشه «تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ؟» ...
Elnaz
ممنووون،عالی هستین،برقرار باشین