On podcast پادکست آن
Subscribed: 199,929Played: 2,642,564
Subscribe
© On podcast
Description
در هر اپیزود پادکست آن، داستان واقعی آدمها رو تعریف میکنیم تا سعی کنیم خودمون رو جاشون بذاریم. اینجا بیشتر بشنوید، دانلود و دنبال کنید: https://zil.ink/onpodcast
48 Episodes
Reverse
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
خیلی تلخ و گزنده و اشک اور بود. تیکه ای از زندگیمو اینجا شنیدم...
آموزنده بود
انقدر قشنگ تعریف میکنی که لحظه لحظه شو میتونستم تجسم کنم. ممنونم
عاااالی عاالی 👌👍❤❤❤
سالم وسربلند باشید مردان قوی هموطنم مرسی که داستان محکم بودن تون رو با ما شریک شدین
تا ما میریم نسبت به این جماعت (...) افغانی خوشبین بشیم، یه چیزی ازشون میشنویم خونمون به جوش میاد. روزه هم میگرفتن پیرزن (...) افغانی میگه بابات پول تورو بده من میرم حج 😐 خیلی خودمو کنترل کردم فحش ناموسی ندم به افغانیها نهایت احترامی بود که تونستم بذارم، با وجود شنیدن چنین چیزهایی همین الآنشم کَلَّم داغ کرده
با ثانیه به ثانیه اش بغض کردمو گریه کردم
اپیزود دردناکی بود و قشنگ روایت کردین اما یه انتقادی دارم. بنظرم این اپیزود خیلی جسته گریخته نوشته شده بود و شخصا متوجه نشدم ایران زندگی میکنن؟ رفتن کردستان؟ ایلام؟ لرستان؟ پشت کوه؟ بغداد؟ عراق؟ اسم شهر و کشورهایی که داستان داشت خیلی زیاد بود و خط داستان از دستم در میرفت. مخصوصا قسمتی که بعد از بازگشت مردان کت و شلواری کرد به ایران دوباره داستان دستبند زدن و زندانی شدن صادق و مصادره اموال تو عراق بود🙄 برای من خیلی مبهم بود این اپیزود.
من میتونستم علی باشم و بودم و هستم و همزاد پنداری عجیبی داشتم با شخصیت داستان مشکلات عمده با پدرم اسم دایی منم ابراهیم بود و خیلی باهام رفیق بود و از دست دادمش تو 17 سالگی عموم نصف بدنش بخاطر سکته از کار افتاده بود اسمم با اسم پدربزرگ ام یکی بود و منم حس غریب دیدن اسم خودمو رو سنگ قبر پدربزرگ ام داشتم ولی اسممو تغییر دادم پدرم بشدت آدم دیکتاتتوریه و داستان زندگی منم خیلی شبیه علی بود و بهم حس خوبی داد و در عین حال ناراحت کننده که یکی مثل من همین تجربیات رو داشته
قصه ها هیچوقت تموم نمیشند
چقدر اشک ریختم با این اپیزود ، قلبم فشرده شد ، نفسم تنگ شد .
کجایی مرسن دلتنگتیم،امیدوارم سلامت باشی و ما رو بیشتر ازین منتظر نگذاری
خیلی عالی بود خیلی ...چقدر دقیق اون لحظات رو با دردی که داشت بیان کردید...باید همدیگر رو بشنویم ..پیداکنیم...
به عالیترین شکل انسانی روایت کردید...دردهاتونو ماهم همزمان حس کردیم....باز هم بگید تعریف کنید ...باید شنید ...خیلی به این شنیدنها نیاز داریم...خیلی ...
مبین جان هرجا هستی موفق و پیروز باشی مرسی که داستان پر پیچ و خمت رو با ما به اشتراک گذاشتی خیلی تاثیر گذار بود مرسی از پادکست آن
لطفا روایت های واقعی و (ایرانی )نظیر بهزاد بیشتر کار کنین سپاس خیلی چنل خوبی دارید
خیلی ممنون مرسن عزیز خیلی پادکس خوبی بود و اگه هزاربارم برگردم عقب دوباره پادکست آن رو انتخاب میکنم👍🌷
درود دوست عزیز که به پادکست آن علاقهمند هستید پیشنهاد می کنم پادکست کی آس را دنبال کنید به احتمال زیاد خوشتون میاد سپاس
این بازه زمانی با بازه زمانی مارتین لوتر یکی بوده؟
سپاس از این اپیزود 🙏🌹