اپیزود پنجاهوهفتم: رستوران یکتا (۲)
Description
محمد یوسفی در اوایل دههی ۲۰ برای کار از اصفهان به تهران مهاجرت کرد. او پس از حدود ده سال کار در کافهای در بالای خیابان ولیعصر، با لقب یکتا از آنجا خارج شد تا به همراه برادر خود، مغازهای را برای فروش آبمیوه و شیرینی در همان خیابان افتتاح کند. رفتهرفته پای ساندویچهای خانگی به این مغازه باز میشود تا ابتکار و سالم بودن، باعث حضور مردم شود. حالا این ساندویچی یکتا خواهد بود که تا سال ۹۴، در ذهن مردم، خاطره میسازد.
مالک و صاحبامتیاز: خانه زیبان
تهیهکننده: رامیار منوچهرزاده
نویسنده و کارگردان: نگین فیروزی
پژوهشگر: مهدی صلواتچی به همراهی کسری صمدنژاد
گویندگان متن: نگین فیروزی و وحید ناظمی
تدوینگر: فرزانه رضایی
ساخت و تنظیم موسیقی: محمد برزیده و آیدین انزابیپور
طراحی و ساخت هویت بصری پادکست: استودیو ملی
موشنگرافیک و طراحی گرافیک: نرگس فداکار
پشتیبانی فضای مجازی: امین شیرپور
کاش جرات داشتین حداقل ی از قدیم صحبت میکنید اسم خیابونها رم قدیمش رو میگفت ید اسم اون خیابون پهلویه
من آدم خاطره بازی ام، و همزمان متاسفانه نشده که فضای این رستوران "محبوب" رو تجربه کنم. اما چیزی که خیلی خوب میدونم اینه که،محبوبیت و جزئی/و یا فردی، پررنگ از یه خاطره ی جمعی شدن اون هم چند نسل کار آسونی نیست. و ممنونم بابت زحماتتون برای زنده کردن "رستوران یکتا".
👍👍
آخ از هجرت😢 چهقدر تلخ بود اون خاطره درمورد پیرمردی که تنها شده بود💔
سن من ب این رستوران قد نمیده ولی خیلی دوست داشتم تو اون دوران بودم و حال و هواشو تجربه میکردم
ايكاش ميشد اسم اين پادكست راديو "هست" يا حتي بهتر از اون: راديو "هنوز هست" باشه! ولي در دوران چيره گي مشتي بي هويت كه پس از نزديك به نيم قرن از دوران سراسر غارت و خرابيشون بر منابع كشورمون هنوز چنان رفتارهاي دون شأن انساني و پستي ازشون سر ميزنه كه جز "تازه به دوران رسيده" هم نميشه لقب ديگه اي بهشون داد. از اين جماعت بي هويت نميشه انتظار داشت كه دغدغه حفظ قدمت و ارزشهاي محلي يا ملي رو داشته باشند. وقتي ميبينيم فلان شركت چاي انگليسي يا بهمان شركت توليد عطر و پرفيوم فرانسوي يكي از مهمترين افتخارات خودشون رو ثابت ماندن اسم و ادرس شركتهاشون طي صد يا حتي دويست سال گذشته عنوان ميكنند از اينكه هر روز نام مشتي قاتل و تروريست توسط شوراي انتصابي شهر و شهردار مزدور و منفورشان جاي نامهاي قديمي و خاطره انگيز كوچه و خيابانهاي شهرمان را ميگيرد، آه از نهادمان برميايد. در جديدترين دم تكان دادنشان براي خليفه بيشرف، خياباني كه نزديك به صد سال با عنوان "پاستور" در خاطره هاي جمعي جاي گرفته با نام قصاب جوانان شهر جايگزين ميشود و خانه مفاخر فرهنگي ويران و تبديل به برجهاي بي هويت برامده از رانت و رشوه توسط ا
چقدر حیف....
نکیسا هم اونجا مرد،یکتا هم مرد،تمام،یک هیولای بد شکل بی عبور ساختن،خاطرات ماندگار نیستن
چقدر پایان درد ناکی بود،ای کاش یکتا ادامه داشت
سلام . لطفا یک برنامه راجع به بستنی گل و بلبل درست کنید . سپاس
به نظر من کیفیت و سادگی یکتا بود که جذاب و ماندگارش کرد .. الان اصلا وجود نداره دیگه
عالی بود. سپاسگزارم ❤️
فقط اون پیرمرد که می نشست اونجا گریه می کرد 😢😢😢😢😢😢😢
❤️
در حالیکه با بغض دارم به این اپیزود گوش میدم دارم از جلوی اون پاساژ زشت و بی قواره و خالی رد میشم که جای یکتا رو گرفته و عجیب اینکه چند روزیه بالاتر یکتا اونور خیابون ولیعصر ، یه تابلو با عنوان ساندویچ یکتا سر در یه مغازه زده شده !
یاد خاطرات قشنگ یکتا بخیر کاش میشد به عقب برگشت
خیلی جذاب بود، با اینکه متاسفانه تجربه ی رفتن به اونجا رو نداشتم، ولی با شنیدن خاطرات کسانی که رفته بودند افسوس خوردم که سالهای پایانی روشن بودن چراغ رستوران یکتا چندین بار از مقابلش گذشتم ولی هرگز تجربه اش نکردم، و افسوس...
خدارو شکر، سال های پایانی یکتا، چند بار رفته بودم و اپیزود شما برام تجدید خاطره شد🙏
❤❤❤
جالبه ! شناسنامه فست فود ایران رو اول جرواجر کردن و بعد خیلی راحت آتیش زدند :))