چو گل هر دم به بویت جامه بر تن ۳۸۹
Update: 2025-10-01
1
Description
غزل نمره ۳۸۹
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
چو گل هر دم به بويت جامه در تن
کنم چاک از گريبان تا به دامن
تنت را ديد گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدريد بر تن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سينه چون در سيم آهن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هيچ کس با دوست دشمن
دلم را مشکن و در پا مينداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
مکن کز سينهام آه جگرسوز
برآيد همچو دود از راه روزن
چو دل در زلف تو بستهست حافظ
بدينسان کار او در پا ميفکن
ببار ای شمع اشک از چشم خونين
که شد سوز دلت بر خلق روشن
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Comments
In Channel