شرح تفسیر المیزان جلسه ۸ و ۹ – استاد عابدینی
Update: 2014-05-29
Description
موضوعات جلسه ۸: شرح مقدمه المیزان – انس وعادت – معنا کردن قرآن با خودش –
موضوعاتجلسه ۹: شرح مقدمه المیزان(انتهای مقدمه) – روز دهو العرض (۲۵ ذالقعده – روز نشر رحمت) – نگاهی به رسائل توحیدی علامه طباطبایی
دانلود: جلسهی ۸شرح مقدمه جلسهی ۹شرح مقدمهخلاصه ونکات مهم:
- –
سوالات:
- –
متن کامل:
متن کامل جلسهی هشتم
بسم الله الرحمن الرحيم اللهم كل وليك الحجه بن الحسن صلواتك عليه و علي آبائه في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتي تسكنه عرضك توعا و تمتعه فيها طويلا انشاءالله كه از ياران و ياوران و بلكه سرداران حضرت باشيم و انشاءالله از آيات شريفي كه برادر بزرگوارمان خواندند كه در پايانش يك قاعده عظيم متنبه كننده القاء شده بود كه رجوع همه به اوست و حسها به همه بر اوست انشاءالله اين قاعده در منظر ما براي مراقبه باشد. بسم الله الرحمن الرحيم بحثمان در مقدمه جلد اول الميزان بود كه انشاء الله امروز بلكه عبور كنيم از آن بحث سنگين و سخت و بسيار پر فروعي كه به صورت اجمالي و گذرا اينجا بيان شد و البته جا داشت با مصاديقش با بيانات مختلفي كه در اين باب وارد شده از بس اين قاعده عظيم و پر فروغ و پر نتيجه است جا داشت به آنها هم پرداخته شود اما آن هم يك مجال ديگري را مي طلبد و دقايق و ظرايف نكاتي كه در تفاوت كساني كه به اين قاعده استناد كرده اند آن دقتها آن ظرافتها مصاديقش انشاءالله در فرصت ديگري ايشان در بياني كه در مقدمه داشته اند فرمودند كه عادت و انس باعث مي شود كه انسان منصرف كند آن الفاظ را بر آن چيزي كه انس و عادتش بر او غلبه پيدا كرده و اين بالاترين حجابي است كه انسان را نگه مي دارد و نمي گذارد عبور كند و عبور از عادت و انس از سختترين حجابها و حركتهاست لذا اگر انسان بتواند انس و عادت خود را بشناسد و پس از آن در صدد شكستن انس و عادت برآيد به اين عنوان كه آنجايي كه انس و عادت با حقيقت تخالف دارد انسان قدرت مخالفت بر آن پيدا كند اين اراده و اين قوت البته بسيار قوي است خيلي جاها ممكن است انس و عادت با همان چيزي كه حق و صدق است تطابق داشته باشد اما خيلي جاها تطابق ندارد انس و عادت سبب انصراف نشود، بلكه حقيقت و صدق سبب انصراف شود اگر جايي انس و عادت هم بود انس و عادت خودش مؤيد مي شود بر اينكه انسان راحت تر آن عمل را انجام دهد مثلا در جريان ابراهيم خليل الرحمان كه خيلي جريان دقيقي است كه آنجايي كه در رابطه با وقتي كه ابراهيم عليه السلام تقاضايي كرد كه من را مظهر اسم محي قرار بده آنجا وقتي خداي تبارك و تعالي امر مي كند به ابراهيم خليل الرحمن كه آن خضر ب؟؟؟ من التين آن چهار پرنده را بگير فصرهن اليك خيلي تعبير زيبايي است آنجا مرحوم علامه ذيل اين آيه مي فرمايد كه فصرهن تقطيع است تقطيع كردن است تقطيع كن در حاليكه مائل اليك است يعني با تو انس گرفتند اين اليك الي متضمن ميل است، مائلا اليك چرا اينها را تقطيع كن مثل كبوتري كه جلد مي شود يكبار گفتم كه اين مائل اليك انشاءالله سر آيه خودش ولي نكته اش اين است كه انس چقدر مي تواند اثر داشته باشد اگر بجا باشد و در مقابل نباشد آنوقت مي فرمايد كه ثم ادع؟/ يعطنك السعي باشتاب به سوي تو مي آيد اين تعبيري كه ما در كفتر بازها مي گويند جلد مي گويند كفتر را با خودت انسي ايجاد كن و جلدش كن و وقتي كه ثمت اهن وقتي كه اينها را قطعه قطعه مي كني و دعوت مي كني و در كوههاي مختلف قرار مي دهي و دعوت مي كني ثمت اهن يعطينك السعيا با شتاب به سوي تو مي آيد اين با شتاب آمدن نتيجه آن انس است آمدن نتيجه دعوت است شتابش نتيجه انس چقدر جالب است اين، چقدر دقيق است اين كه انس شتاب در حركت را به دنبال مي آورد لذا وصلك بي مسلك اهل الجزم من را به سمت خودت جذب كن منتها با مسلك اهل جذب در دعاي عرفه كه مسلك اهل جذب سرعت وصول دارد اگرنه مي شد فهميد كه وصلك بي من را به سمت خودت و راه خودت اما مسلك اهل الجذب آنجايي است كه سرعت وصول در آن هست سرعت حركت در آن هست اين انس البته اگر در جاي خودش واقع شود يك كمال است اگر در مقابل جاي خود قرار بگيرد انس مي شود حجاب لذا هيچ حقيقتي را خداوند در انسان مهمل قرار نداده بلكه هرچيزي در انسان دو لبه دارد مي تواند در طريق سعادت انسان و حركت انسان قرار بگيرد مي تواند در طريق مقابل حركت انسان قرار بگيرد و هيچ اقتضايي را خدا در وجود انسان تخطئه نكرده كه آن بحث خود را دارد هر چيزي كه اقتضايي كه در درون انسان باشد اجابت شده است منتها اجابتش با آن چيزي كه ما از نگاه اولي داريم متفاوت است ايشان فرمودند كه پس دو نگاه مي شود مي فرمودند كه هذا هوالذي دعا الناس ان لا يختصروا علي الفهم العادي والمصداق المأنوس به مصداقي كه در ذهن به او انس دارد في فهم المعان الآيات كما كان غرض اجتناب عن الخطع الوصول علي النتايج المجهوله هو الذي دع الانسان الي ان يتمسك بذيل حالا كه مجهول دارد از اين طرف هم دنبال رفع مجهول هست وقتي آيات قرآن را مي بيند مي بيند كه كامل برايش روشن نيست مي آيد با بحث علمي كه مقدمات را مي چيند تا به نتيجه برسد اولين كاري كه ما انس داريم اين است اولين كاري كه ما عادت كرديم اين است كه با مقدمات معلومه كه در ذهن خودمان است مجهول را به دست بياوريم لذا مي فرمايد كه و همچنين وقتيكه مي بيند مجهول دارد مجهول دع الانسان الي ان يتمسك بذيل البحث العلمي و اجاز ذلك البحث اينكه اجازه مي دهد كه اين بحث را دخالت بدهد في فهم حقايق قرآن و تشخيص مقاصد عاليه چون مجهول دارد و با اين مقدمات معلومش مي خواهد به دست بياورد و ذلك علي احد وجه اينكه انسان از مقدمات معلومه اش استفاده كند براي كشف مجهول دو راه دارد يكي اين است كه احدهما ان نبحث بحثا علمي او فلسفيه يك بحث علمي يا فلسفي ديگر يك بحث نظري را شروع كند و بعد او غير ذلك كلامي نمي دانم ادبي حالا با آن دقايقش نه آن اولياتش ان مسئله من المسائل التي تتعرض له الآيه كه در آيه به آن اشاره شده اين هم برود همه را بياورد بعد حتي نقف علي الحق في المسئله تا به حقيقت در مسئله راه پيدا كند يك راه اين است ثم نعطي بالآيه وقتي مجهول برايش حل شد آيه را بياورد و نحملها عليه بگويد آيه مي خواهد اين را بگويد اين يك راه است مي فرمايد و هذه الطريقه ي؟؟؟ البحث نظري بحث نظري اين را مي پسندند اما غير ان القرآن لا يرتضي ها كما عرف قرآن اين را نمي پسندند قرآن مي گويد اين تحميل است نه تطبيق، نه اينكه قرآن چه دارد مي گويد تو بفهمي داري نگاه مي كني چه ميد اني قرآن را حمل كني بر آن مقدماتي كه مي داني قرآن اين روش را نمي پسندند غير ان القرآن لا يرتضيها كما عرف و ثانيهماراه دوم چيست ان نفسر القرآن بالقرآن خود قرآن را آنجاهايي كه محكم است معلوم است بيان دارد راجع به اين آيه خودش را شاهد بر خودش بياوري ان نفسر القرآن بالقرآن و نستوضح معنا الآيه من نظيرتها بالتدبر الم؟؟اليه وقتي كه آياتي را كه نظير به اين هستند را آورند براي روشن كردن اين آنوقت با تدبري كه به او دعوت شده در خود قرآن و فلا يتدبروا تدبري كه در خود قرآن دعوت شده تدبري است كه بعد از اينكه اينها را كنار هم قرار دادي الممد؟؟ اليه في نفس القرآن اينجا و نشخص مصاديق و نتعرفها بالخواص التي تعطيه الآيات اينجا برسيد به اينكه منظور آيه چيست اين مرضي قرآن است پس ببينيد دو طريق به هم نزديك است در نگاه اولي كه من معلومات خودم را رجع كنم و بعد آيه را بگم اين را مي گويد يكي ديگر نه بيام قرآن را ببينم چه مي گويد بشورانم قرآن را آيات ديگرش را بياورم اين آياتي كه ناظر به اين آيه مي تواند باشد بياورم وقتي كه اين بيان آيه در كنار هم قرار گرفته آن زماني كه براي من واضح شد آن زمان تدبر لازم را كه همراهش كردم بفهمم منظور قرآن چيست و اگر بعد مطابق با آن معلومات قبلي من بود اينها مؤيد هم مي شوند اگر با آنها تطابق نداشت تصحيح كنم معلومات قبلي ام را با اين نگاهي كه قرآن به من داده. سؤال(؟؟ نه در قسم اول اصلا طريق مرضي نيست طريق رايج ما است كه ما معمولا براي كشف مجهول از معلومات خودمان حركت مي كنيم اين طريق مأنوس ما است و عادت ما است كه هميشه انسان براي كشف مجهولش از رجع كردن معلومات شروع مي كند تا اينجا به جايي كه اول بيايم رجع كنيم معلومات را و بعد نتيجه را به دست بياوريم كه طريق صحيحي در تفكر است اما در قرآن اين طريق راه ديگري پيدا كرده چون قرآن تبيان لكل شيء هدي للناس است چون قرآن اينگونه است خودش بايد خودش را معني كند تا معلومات سابق من كه بر اثر انس و عادت من و معلومات سابق من آمده تفسير قرآن به رأي نشود به آن رأي كه من مي شناختم به آن چيزي كه مي دانستم حالا خودم را مثل ميزاني كه قرآن در بيرون ميزان است خودم را با آن محك بزنم چون مي خواهم خودم را محك بزنم معلومات من آيا جزو آن محك من قرار مي گيرد يا نه پس بايد قرآن بيان كند كه چه هست تا من خودم را و معلوماتم را با آن محك بزنم البته اين شامل بديهيات اوليه و آن مباحث در منطق گذشته نمي شود آنها قطعا در تمام آيات قرآن آن بديهيات اوليات رعايت شده چون با همان طريق معهود بشر صحبت كرده سؤال؟؟؟ در خود اگر ما شروع كنيم به اينكه معلوماتمان را اصل قرار بدهيم محكمات ما ممكن است يك چيزي باشد اما محكماتي كه در قرآن بيان كرده چيز ديگري باشد يعني هماني كه در نظر ما محكم است ممكن است در نظر قرآن متشابه مثلا من در اثر انس و عادت تمام برداشتهايي كه برمي گردد به اينكه مصداق مادي اولي را ملاك مي گيرم آيا در ذهن من اين محكم هست يا خير از بس كه انس پيدا كرده از كودكي اين محكم است اما تا آيه قرآن مي آيد ليس كمثله شيء اين يك محكمي است كه آن محكم را درهم مي ريزد حاكم مي شود بر آن محكم البته اينكه انسانها محكماتشان متفاوت مي شود بله، يعني يك كسي ممكن است آن چيزي كه براي من متشابه است براي شما ممكن است محكم باشد براي شما ممكن است منتها آن محكم بودنش كي صحيح است كي قابل اعتناست كي قابل استناد است وقتي كه از تدبر و رجع كردن آيات قرآن در كنار قرآن به دست آمده باشد نه از معلومات سابق من، يعني اگر اين محكم بودن از معلومات سابق من به دست بيايد قطعا مشبه محكماتشان از همه ما قوي تر است چرا؟ چون حس و نگاه حسي برايشان اساس است، پس اين محكم باشد شكسته شود در حاليكه در نگاه اول كودك وقتي رشد مي كند محكمترين محكماتش آن است كه مي يابد وقتي كه دارد برخورد مي كند با هر شيء مي گذارد در دهانش در اولين مراتب كودكي اش و با دهانش احساس مي كند كه اين خوردني است يا خير، اين محكمترين است برايش اما اين محكم در طريق استنباط از آيات قرآن به كار نمي آيد اين محكم در موطن خودش محكم است درست هم است اما وقتي كه مي خواهيم آيات قرآن را استفاده كنيم محكم در آيات قرآن مطابق خود آيات است كه در آيات مي فرمايد كه همانطور كه در آن جمله قبل گفت كه مي فرمايد كه تخطئه انس و عادت كه ليس كمثله شيء يا لا تدرك الابصار و هو يدرك الابصار يعني ما آنچه را كه ابصار مي ديدند را محكم مي بينيم، مگر محكم آن نيست كه چشم مي
Comments
In Channel




