66
Description
وقتی رفتی سراغ کمد خوراکیا
یه جوری ذوقیدی که قشنگ حس اینو داشته یه دختر پنجساله رفته گنج خوراکی های مامانش رو کشف کرده ، حالا نمیدونه با این گنج خوشمزه چیکار کنه
یه جور با عشوه و طنازی خندیدی که دلم غش رفت. دلم از اول هم ، دنبال کودک درونت بود. هر روز این کودک تو خودش رو بهتر و جذاب تر نشون میده.
هربارکه چشمات به خوراکی های جذب میوفته ، یه جور ناز و پرکرشمه ذوق میکنی که ، نیشم همینطور کش میاد. از روزی که قبول کردی با کودک درونت دوست بشم ، انگار در بهشت به روی من باز کردی. بعدش من رو بردی داخل بهشت خودت و زیباترین گل وجودیت رو بهم نشون دادی و من دیگه اون ادم قبل نبودم.
ادم ها فکر میکنن اگر فقط لوس باشن ینی همون کودک درونشون رو دارن نشون میدن اما من نظرم این نیست. تو منو با رازهای کودکت اشنا کردی و من تک تکشون عشق کردم و حالا کودک من مال توست ، اونم با خیال راحت . میدونی چرا؟
چون کودک من با کودک تو به ارامش رسیده و همین مرا بس است ملکه زیبایم. دوستت دارم.
کنارت هر حسی که تو رویاهام بود رو تجربه کردم ، هر حسی که تو فیلما میدیدم تو کتابا میخوندم، هر حسی که حالمو خوب میکرد ولی جاش تو زندگیم خالی بود، همه این شیطنت های کوچولو خنده ها ، یواشکیها ، همه ی اینا آرزوم بود و در کنارت به همش رسیدم و الان خوشبخت ترینم ، خداروشکر دارمت
بسيار عالي🙏🏼