80
Description
شب نهم
امشب داشتم به این فکر میکردم من و تو توی همین یک سال خیلی اتفاقات رو باهم تجربه کردیم و من از همینش خوشحالم. من و تو ، حتی دورموندن از هم اونم به اجبار موقعیت و شرایط رو با هم داریم لمس میکنیم. من از روز اول که مطمن شدم تو همون افسانه شخصی من هستی ، به خودم گفتم ، کشتی این وروجک توی یه طوفان سهمگینه و من هم جزیره دوردستی هستم که فانوس شبگردت هستم که همیشه نور میندازم تا بالاخره از این طوفان راهت رو پیدا کنی، به خودم گفتم هرجا هرچی هم شد شنا کنان میام سمتت تا دستت رو بگیرم ، به هیچی هم فکر نمیکنم دیگه اون لحظه ، چون تو افسانه شخصی منی که یه عمر توی مخم وول خوردی حالا مگه میشه بیخیالت بشم، ببشخیندا از این خبرا نیست . فقط اونقد منتظر میشم که میدونم انتظار درستیه بعدش میام پوستتو میکنم و هرجا باشی پیدات میکنم. از من گفتن بود. اگه تو سیریش جونی منی ، منم کنه تو هستم بهله اینجولیاس.
من همیشه اینجام و فانوس دریایی من برات روشنه
.
.....