83
Description
شب 17
امروز رفته بودم ختم پدر محمد ارایشگر رفیقم
اونجا که نشسته بودم همش به تو فکر میکردم که چه دل پر آشوبی داشتی و داری. من هر موقع بابای محمد رو میدیدم هربار سعی میکردم یه سری چرت و پرت بگم دوتایی بخندیم. اخرین بار هم که دیده بودمش همین کارو کرده بودم. داشتم به این فکر میکردم که یه پدر هر چند تا فرزند که داشته باشه مهم نیست . بلکه نوع ارتباطی که با هرکدومشون داره اهمیت داره. اینکه با کدومشون از همه بیشتر رفیق تره ، دقیقا وقتی پدر دنیا رو ترک کنه اون فرزندی که رفیق پدرش بوده از همه بیشتر رنج نبودنش رو میکشه. همش خودم رو جای تو میزارم. هر اتفاقی هر فیلم یا اهنگی که به پدر مربوط بشه ، اولین تصویری که به ذهنم میاد ، رنج دلتنگی توست و اون لحظه بیشتر از هر موقع دیگه دلم میخواد مراقبت باشم که حس تنهایی نکنی
به خودم گفتم ، من این دنیا رو بدون تجربه عشق نمیخوام ترک کنم.
ذوق زندگیم عاشقتم