ایران، جامعهای دستخوش ناامیدی و در حال فروپاشی اجتماعی؟
Update: 2025-10-18
Description
به باور گروهی از ناظران، علیرغم مقاومت مدنی در مقابل جمهوری اسلامی ارزشها و باورهایی که جامعه را بهم پیوند میزند، سست شده و ساختمان جامعه در آستانه فرو ریختن است. گفتوگو با حسین قاضیان، جامعهشناسواژه "فروپاشی اجتماعی" مانند هشداری آزاردهنده از سوی برخی جامعهشناسان ناظر بر اوضاع ایران تکرار میشود. این که "مردم وقتی صبح از خواب بیدار میشوند از خود میپرسند که چی؟" جامعهای که به باور حاتم قادری، جامعهشناس و استاد پیشین دانشگاه "دچار بیمعنایی" شده است.
امید بلاغتی، مستندساز و نویسنده در اکانت "شهروند حساس" از "وضیعت بیآیندگی"، "ناممکن شدن زندگی در اکنون" و "نداشتن هیچ چشماندازی در آینده" میگوید. او از یک "حس جمعی" حرف میزند و به این امید که "بفهمیم تنها نیستیم" و این یک "تجربه جمعی" است.
آیا این "حال عمومی" نشان از فروپاشی جامعهای دارد که سالهای سال از رسیدن به آرمانها که هیچ، از "یک زندگی معمولی" هم محروم شده و جای توهماتی که فروریخته را کورسویی از امید به تغییر نگرفته است؟ جامعهای که حالا بخش بزرگی از آن به عاملیت خود بیاعتقاد شده و به امید تیر غیبی است که آن را از شر مطلق نجات دهد؟
اگر چنین است، پس مقاومت مدنی در برابر حکومت و دهنکجی آشکار به ارزشهای آن چه نقشی دارد؟ در این باره با حسین قاضیان، جامعهشناس و تحلیلگر اجتماعی و سیاسی جامعه ایران گفتوگو کردیم که سالهاست از فروپاشی اجتماعی حرف میزند.
شما از فروپاشی اجتماعی در ایران میگویید، فروپاشی یعنی چه؟
فروپاشی یعنی فرو ریختن تدریجی ساختمان جامعه. فرق ساختمان جامعه با یک ساختمان معمولی این است که ما در ساختمانهای معمولی زندگی میکنیم، اما ساختمان جامعه به گونهای است که ما خود آن ساختمان را زندگی میکنیم. به بیان دیگر، قطعهها و آجرهای ساختمان جامعه، چیزی است که در من و شما و دیگری جریان دارد و زندگیمیکند. این آجرها، همان باورها، و ارزشها و ترجیحات ماست که در ذهنمان هست و در زندگی هر روزه اجرایش میکنیم. یعنی آن چه در ذهنمان هست، تبدیل میشود به حرفها و کارهای ما.
وقتی آجرهایِ وجود ِ من و شما و دیگری با هم پیوند برقرار میکنند، ساختمان جامعه هم به مرور ساخته میشود و بالا میآید. چیزی که من و شما و دیگری را به هم پیوند میدهد، چیزهای مشترک بین ماهاست، که مثل سیمان یا ملاتی آجرهای وجود ما را به هم متصل میکند. چیزهای مشترک بین ماها، یعنی همان باورها و ارزشها و ترجیحاتی که بین ما مشترک است. درست مثل ملاتهای یک ساختمان معمولی که بین آجرها مشترک است.
وقتی میزان اشتراک این باورها و ارزشها و ترجیحات بین ما کم بشود، یعنی سیمان یا ملاتی که ما را به هم پیوند میداد و ساختمان جامعه را میساخت دارد ضعیف و سست میشود؛ قدرت چسبندگیش کم میشود و دیگر نمیتواند آجرهای وجود فردی ما را در هم چفت کند. این طوری است که جامعه یا همان ساختمانش رو به فرسودگی و فرو ریختن میگذارد.
بیشتر بخوانید:آیا فروپاشی سیاسی و اجتماعی در انتظار ایران است؟
روندی که به آن اشاره میکنید، از کی و چرا شروع شده؟
به سختی میشود بر یک نقطه زمانی مشخص برای شروع این فرآیند دست گذاشت. چون فروپاشی آن قدر آرام و تدریجی است که تا وقتی نشانههای نگران کنندهاش ظاهر نشده باشد کمتر کسی از شروع آن با خبر میشود. چون فروپاشی اجتماعی به صورت آرام و خاموش شروع میشود.
فروپاشی اجتماعی از این نظر شبیه بیماری فشار خون است. احتمالا شنیدهاید که به فشار خون، میگویند "مرگ خاموش". چون اغلب بدون هیچ علامت هشداردهندهای شروع میشود. در نتیجه، آدمها ممکن است سالها از آن بیخبر باشند تا زمانی که عوارض خطرناکش مثل سکته مغزی، حمله قلبی یا نارسایی کلیه رخ دهد. همان طور که تنها راه آگاهی از این بیماری، اندازهگیری منظم فشار خون است، تنها راه آگاهی از فروپاشی یک جامعه هم بررسی مستمرِ حال و روز یک جامعه به صورت منظم است، همان چیزی که جامعه ما چندان رغبتی به آن ندارد و حکومت هم از آن گریزان و ترسان است.
جنگ ۱۲ روزه آیا نقشی مهم در این روند بازی کرد یا این روند با همان سرعت و عمق ادامه یافته است؟
فروپاشی اجتماعی یک پدیده دراز دامن و دراز آهنگ است. چیزی نیست که ظرف ۱۲ روز ترمیم بشود. در آن ۱۲ روز یک تهدید بیرونی از جانب یک کشور خارجی وجود داشت و یک تهدید وجودی شخصی نیز برای جان آدمها. در این موارد آدمها به هم نزدیک میشوند و نوعی همبستگی و همیاری عاطفی موقت بینشان پدید میآید. مشابه این که مهاجمی به خانه شما حمله کند و بخواهد به اعضای خانه صدمه بزند، یا آنها را برباید یا به گروگان گیرد. در این موقعیت خیلی بعید است اعضای خانه به خاطر دلخوریهای قبلی که از هم دارند به دفاع از هم برنخیزند و دست یاری به هم ندهند. اما تهدید بیرونی که برطرف شود اغلب چیزها با کمی تاخیر، و با اُفتِ سطح آن همبستگیِ عاطفیِ ایجاد شده، به سرجای خودش برمی گردد و روز از نو روزی از نو.
اما همین تهدید بیرونی اگر ادامه دار باشد و طول بکشد، شکاف بین اعضای خانه احتمالاً دوباره بروز میکند. مثلا یکی دیگری را متهم میکند که تو اگر در را باز نگذاشته بودی مهاجم وارد نمیشد. آن یکی عضو دیگری را متهم می کند که تو اگر به این مهاجم رو نداده بودی این طور نمیشد و ... به هیمن سیاق اگر این جنگ طولانی میشد میدیدیم که این همبستگی عاطفی اولیه چگونه از بین میرفت و دوباره اختلافها از شکاف ملات و سیمان ساختمان فرسوده جامعه بیرون می زد، چنان که با پایان آن ۱۲ روز، و با گذشت چند ماه، ما کم و بیش به همان جای قبلی برگشتیم، اگر نگویم به ساختمان جامعهای متزلزلتر.
بیشتر بخوانید:جنگ میان ایران و اسرائیل
بسیاری از مخاطبان از خستگی، استیصال، ناامیدی و نداشتن چشماندازی برای آینده میگویند، آیا این از ویژهگیهای فروپاشی اجتماعی است؟ یا ابعاد بسیار گستردهتری دارد؟
نداشتن چشمانداز یا امید فردی لزوما به فروپاشی اجتماعی مربوط نمیشود. چون ممکن است جامعهای حتی دارد درست کار میکند، اما من برای خودم در این جامعه و آیندهاش جایی نمیبینم. این مشکل من است. اما اگر عده زیاد و رو به افرایشی چنین حسی از نومیدی و خستگی داشته باشند، این جا مشکل، مشکلِ جامعه است و مشکل هم، "خود جامعه" است، یعنی جامعهای که از جمله دچار فرآیند فروپاشی شده است.
یعنی از یک طرف جامعه نتوانسته برای اعضایش چشماندازی امیدوار کننده به دست دهد، و از طرف دیگر به دلیل ورود در فرایند فروپاشی اجتماعی دیگر قادر نیست یک چشمانداز امیدوار کننده "جمعی" به اعضایش بدهد. در این حال، نومیدی جمعی، بیانگر فروپاشی اجتماعی هم هست.
البته که نمیشود انکار کرد که نومیدی و بیچارهگی و خستگی، عاملهای دیگری هم دارد.
ما در همین دو سه سال گذشته شاهد حرکتهای اعتراضی زیادی به خیلی چیزها هستیم، در سینما، در موسیقی، در زندانها در مطالبات صنفی و با روشها و شجاعتی که در گذشته تصورش هم نمیشد. آیا جامعه در هیچ زمینهای به جلو حرکت نکرده است؟
حرکتهای جامعه در متن همین فرآیند فروپاشی و بر بستر همین بستر فروپاشیده شکل میگیرد. بنابراین، صرف نظر از این که این حرکات رو به جلو بودهاند یا رو به عقب، از این فروپاشی تاثیر گرفتهاند. برای همین، این حرکتها همان طور که انتظار میرود از هم بریده و از هم گسسته هستند، چون بین حرکتهای مختلف اشتراکهای زیاد وجود ندارد. حتی در مواردی بین این حرکتها تضاد و تخاصم وجود دارد.
مثلا نگاه کنید به این دو مثال: گروههایی که با تیم ملی فوتبال در جام جهانی قطر مخالف بودند و گروههایی که موافق بودند. و گروههایی که مثلا در حمایت از اسکار گرفتن فرهادی عمل میکردند و گروههایی که در جهت خلاف عمل میکردند.
به این ترتیب، این حرکتها در جهتها و مسیرهای متفاوت و متضادی در حرکت بودهاند و موجب همافزایی نشدهاند. حاصل نهایی این وضعیت این است که اندازه هیچ کدام از این حرکتها به اندازه کافی بزرگ نیست که زورش به تغییرات بزرگ برسد.
نیروهای سیاسی چه نقشی دارند؟
تقریبا تمام حرکتهای بزرگ سیاسی از سال ۱۳۸۸ به بعد بیرون از کادر نیروهای سیاسی شناخته شده موجود شکل گرفته است، خواه نیروهای سیاسی در داخل، خواه در خارج. یعنی در این حرکتهای اعتراضی (مثلا در اعتراضات سیاسی سالهای ۱۳۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱) شعارها، خواستهها، و چهرههای اصلی، نمایانگر نیروهای سیاسی موجود نبوده است.
یعنی که این نیروها نتوانستهاند مردم را در کادر و چارچوب ایدههای خود بسیج کنند. بگذریم که اگر هم چنین اتفاقی افتاده بود و این نیروهای سیاسی موجود بودند که این حرکتها را پدید آورده بودند، اندازهاش آن قدر بزرگ نبوده است که بتواند توازن قوای سیاسی موجود میان مخالفان نظم سیاسی و موافقانش را به هم بزند. و خود اندازه ناکافی این بسیجها نشانی از همان فروپاشی دارد، یعنی میزان اشتراکها بین مردمی که به خاطر نارضایتیشان انتظار میرود در این اعتراضها شرکت کنند این قدر بزرگ نبوده که بتواند تغییر سیاسی مهمی را رقم بزند.
بیشتر بخوانید:خیزش مردمی
این فروپاشی آیا بازگشتپذیر است؟ اگر هست، تحت چه شرایطی؟ نقطه امید کجاست؟
هیچ جامعهای یک مسیر خطی بی بازگشت طی نمیکند. بنابراین، جامعه فروپاشیده هم میتواند از جایش بلند بشود، خود را از غبار ساختمان فروریخته جامعه بتکاند و دوباره کمر راست کند. اما این بازگشت به عنصر زمان پیوند خورده است. چون فروپاشی در طول زمان درازی پدید آمده و در زمان درازی هم میتواند برگردد.
به این اعتبار میشود گفت بله، فروپاشی بازگشت پذیر هست، اما به روزگاران. چون فروپاشی مثل زنگاری است که به تدریج بر دل ساختمان جامعه نشسته باشد. مثل همان مهری است که بر دل سعدی نشسته بود: «سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل - بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران».

امید بلاغتی، مستندساز و نویسنده در اکانت "شهروند حساس" از "وضیعت بیآیندگی"، "ناممکن شدن زندگی در اکنون" و "نداشتن هیچ چشماندازی در آینده" میگوید. او از یک "حس جمعی" حرف میزند و به این امید که "بفهمیم تنها نیستیم" و این یک "تجربه جمعی" است.
آیا این "حال عمومی" نشان از فروپاشی جامعهای دارد که سالهای سال از رسیدن به آرمانها که هیچ، از "یک زندگی معمولی" هم محروم شده و جای توهماتی که فروریخته را کورسویی از امید به تغییر نگرفته است؟ جامعهای که حالا بخش بزرگی از آن به عاملیت خود بیاعتقاد شده و به امید تیر غیبی است که آن را از شر مطلق نجات دهد؟
اگر چنین است، پس مقاومت مدنی در برابر حکومت و دهنکجی آشکار به ارزشهای آن چه نقشی دارد؟ در این باره با حسین قاضیان، جامعهشناس و تحلیلگر اجتماعی و سیاسی جامعه ایران گفتوگو کردیم که سالهاست از فروپاشی اجتماعی حرف میزند.
شما از فروپاشی اجتماعی در ایران میگویید، فروپاشی یعنی چه؟
فروپاشی یعنی فرو ریختن تدریجی ساختمان جامعه. فرق ساختمان جامعه با یک ساختمان معمولی این است که ما در ساختمانهای معمولی زندگی میکنیم، اما ساختمان جامعه به گونهای است که ما خود آن ساختمان را زندگی میکنیم. به بیان دیگر، قطعهها و آجرهای ساختمان جامعه، چیزی است که در من و شما و دیگری جریان دارد و زندگیمیکند. این آجرها، همان باورها، و ارزشها و ترجیحات ماست که در ذهنمان هست و در زندگی هر روزه اجرایش میکنیم. یعنی آن چه در ذهنمان هست، تبدیل میشود به حرفها و کارهای ما.
وقتی آجرهایِ وجود ِ من و شما و دیگری با هم پیوند برقرار میکنند، ساختمان جامعه هم به مرور ساخته میشود و بالا میآید. چیزی که من و شما و دیگری را به هم پیوند میدهد، چیزهای مشترک بین ماهاست، که مثل سیمان یا ملاتی آجرهای وجود ما را به هم متصل میکند. چیزهای مشترک بین ماها، یعنی همان باورها و ارزشها و ترجیحاتی که بین ما مشترک است. درست مثل ملاتهای یک ساختمان معمولی که بین آجرها مشترک است.
وقتی میزان اشتراک این باورها و ارزشها و ترجیحات بین ما کم بشود، یعنی سیمان یا ملاتی که ما را به هم پیوند میداد و ساختمان جامعه را میساخت دارد ضعیف و سست میشود؛ قدرت چسبندگیش کم میشود و دیگر نمیتواند آجرهای وجود فردی ما را در هم چفت کند. این طوری است که جامعه یا همان ساختمانش رو به فرسودگی و فرو ریختن میگذارد.
بیشتر بخوانید:آیا فروپاشی سیاسی و اجتماعی در انتظار ایران است؟
روندی که به آن اشاره میکنید، از کی و چرا شروع شده؟
به سختی میشود بر یک نقطه زمانی مشخص برای شروع این فرآیند دست گذاشت. چون فروپاشی آن قدر آرام و تدریجی است که تا وقتی نشانههای نگران کنندهاش ظاهر نشده باشد کمتر کسی از شروع آن با خبر میشود. چون فروپاشی اجتماعی به صورت آرام و خاموش شروع میشود.
فروپاشی اجتماعی از این نظر شبیه بیماری فشار خون است. احتمالا شنیدهاید که به فشار خون، میگویند "مرگ خاموش". چون اغلب بدون هیچ علامت هشداردهندهای شروع میشود. در نتیجه، آدمها ممکن است سالها از آن بیخبر باشند تا زمانی که عوارض خطرناکش مثل سکته مغزی، حمله قلبی یا نارسایی کلیه رخ دهد. همان طور که تنها راه آگاهی از این بیماری، اندازهگیری منظم فشار خون است، تنها راه آگاهی از فروپاشی یک جامعه هم بررسی مستمرِ حال و روز یک جامعه به صورت منظم است، همان چیزی که جامعه ما چندان رغبتی به آن ندارد و حکومت هم از آن گریزان و ترسان است.
جنگ ۱۲ روزه آیا نقشی مهم در این روند بازی کرد یا این روند با همان سرعت و عمق ادامه یافته است؟
فروپاشی اجتماعی یک پدیده دراز دامن و دراز آهنگ است. چیزی نیست که ظرف ۱۲ روز ترمیم بشود. در آن ۱۲ روز یک تهدید بیرونی از جانب یک کشور خارجی وجود داشت و یک تهدید وجودی شخصی نیز برای جان آدمها. در این موارد آدمها به هم نزدیک میشوند و نوعی همبستگی و همیاری عاطفی موقت بینشان پدید میآید. مشابه این که مهاجمی به خانه شما حمله کند و بخواهد به اعضای خانه صدمه بزند، یا آنها را برباید یا به گروگان گیرد. در این موقعیت خیلی بعید است اعضای خانه به خاطر دلخوریهای قبلی که از هم دارند به دفاع از هم برنخیزند و دست یاری به هم ندهند. اما تهدید بیرونی که برطرف شود اغلب چیزها با کمی تاخیر، و با اُفتِ سطح آن همبستگیِ عاطفیِ ایجاد شده، به سرجای خودش برمی گردد و روز از نو روزی از نو.
اما همین تهدید بیرونی اگر ادامه دار باشد و طول بکشد، شکاف بین اعضای خانه احتمالاً دوباره بروز میکند. مثلا یکی دیگری را متهم میکند که تو اگر در را باز نگذاشته بودی مهاجم وارد نمیشد. آن یکی عضو دیگری را متهم می کند که تو اگر به این مهاجم رو نداده بودی این طور نمیشد و ... به هیمن سیاق اگر این جنگ طولانی میشد میدیدیم که این همبستگی عاطفی اولیه چگونه از بین میرفت و دوباره اختلافها از شکاف ملات و سیمان ساختمان فرسوده جامعه بیرون می زد، چنان که با پایان آن ۱۲ روز، و با گذشت چند ماه، ما کم و بیش به همان جای قبلی برگشتیم، اگر نگویم به ساختمان جامعهای متزلزلتر.
بیشتر بخوانید:جنگ میان ایران و اسرائیل
بسیاری از مخاطبان از خستگی، استیصال، ناامیدی و نداشتن چشماندازی برای آینده میگویند، آیا این از ویژهگیهای فروپاشی اجتماعی است؟ یا ابعاد بسیار گستردهتری دارد؟
نداشتن چشمانداز یا امید فردی لزوما به فروپاشی اجتماعی مربوط نمیشود. چون ممکن است جامعهای حتی دارد درست کار میکند، اما من برای خودم در این جامعه و آیندهاش جایی نمیبینم. این مشکل من است. اما اگر عده زیاد و رو به افرایشی چنین حسی از نومیدی و خستگی داشته باشند، این جا مشکل، مشکلِ جامعه است و مشکل هم، "خود جامعه" است، یعنی جامعهای که از جمله دچار فرآیند فروپاشی شده است.
یعنی از یک طرف جامعه نتوانسته برای اعضایش چشماندازی امیدوار کننده به دست دهد، و از طرف دیگر به دلیل ورود در فرایند فروپاشی اجتماعی دیگر قادر نیست یک چشمانداز امیدوار کننده "جمعی" به اعضایش بدهد. در این حال، نومیدی جمعی، بیانگر فروپاشی اجتماعی هم هست.
البته که نمیشود انکار کرد که نومیدی و بیچارهگی و خستگی، عاملهای دیگری هم دارد.
ما در همین دو سه سال گذشته شاهد حرکتهای اعتراضی زیادی به خیلی چیزها هستیم، در سینما، در موسیقی، در زندانها در مطالبات صنفی و با روشها و شجاعتی که در گذشته تصورش هم نمیشد. آیا جامعه در هیچ زمینهای به جلو حرکت نکرده است؟
حرکتهای جامعه در متن همین فرآیند فروپاشی و بر بستر همین بستر فروپاشیده شکل میگیرد. بنابراین، صرف نظر از این که این حرکات رو به جلو بودهاند یا رو به عقب، از این فروپاشی تاثیر گرفتهاند. برای همین، این حرکتها همان طور که انتظار میرود از هم بریده و از هم گسسته هستند، چون بین حرکتهای مختلف اشتراکهای زیاد وجود ندارد. حتی در مواردی بین این حرکتها تضاد و تخاصم وجود دارد.
مثلا نگاه کنید به این دو مثال: گروههایی که با تیم ملی فوتبال در جام جهانی قطر مخالف بودند و گروههایی که موافق بودند. و گروههایی که مثلا در حمایت از اسکار گرفتن فرهادی عمل میکردند و گروههایی که در جهت خلاف عمل میکردند.
به این ترتیب، این حرکتها در جهتها و مسیرهای متفاوت و متضادی در حرکت بودهاند و موجب همافزایی نشدهاند. حاصل نهایی این وضعیت این است که اندازه هیچ کدام از این حرکتها به اندازه کافی بزرگ نیست که زورش به تغییرات بزرگ برسد.
نیروهای سیاسی چه نقشی دارند؟
تقریبا تمام حرکتهای بزرگ سیاسی از سال ۱۳۸۸ به بعد بیرون از کادر نیروهای سیاسی شناخته شده موجود شکل گرفته است، خواه نیروهای سیاسی در داخل، خواه در خارج. یعنی در این حرکتهای اعتراضی (مثلا در اعتراضات سیاسی سالهای ۱۳۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱) شعارها، خواستهها، و چهرههای اصلی، نمایانگر نیروهای سیاسی موجود نبوده است.
یعنی که این نیروها نتوانستهاند مردم را در کادر و چارچوب ایدههای خود بسیج کنند. بگذریم که اگر هم چنین اتفاقی افتاده بود و این نیروهای سیاسی موجود بودند که این حرکتها را پدید آورده بودند، اندازهاش آن قدر بزرگ نبوده است که بتواند توازن قوای سیاسی موجود میان مخالفان نظم سیاسی و موافقانش را به هم بزند. و خود اندازه ناکافی این بسیجها نشانی از همان فروپاشی دارد، یعنی میزان اشتراکها بین مردمی که به خاطر نارضایتیشان انتظار میرود در این اعتراضها شرکت کنند این قدر بزرگ نبوده که بتواند تغییر سیاسی مهمی را رقم بزند.
بیشتر بخوانید:خیزش مردمی
این فروپاشی آیا بازگشتپذیر است؟ اگر هست، تحت چه شرایطی؟ نقطه امید کجاست؟
هیچ جامعهای یک مسیر خطی بی بازگشت طی نمیکند. بنابراین، جامعه فروپاشیده هم میتواند از جایش بلند بشود، خود را از غبار ساختمان فروریخته جامعه بتکاند و دوباره کمر راست کند. اما این بازگشت به عنصر زمان پیوند خورده است. چون فروپاشی در طول زمان درازی پدید آمده و در زمان درازی هم میتواند برگردد.
به این اعتبار میشود گفت بله، فروپاشی بازگشت پذیر هست، اما به روزگاران. چون فروپاشی مثل زنگاری است که به تدریج بر دل ساختمان جامعه نشسته باشد. مثل همان مهری است که بر دل سعدی نشسته بود: «سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل - بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران».
Comments
In Channel