تاب بنفشه میدهد طرهی مشکسای تو ۴۱۱
Update: 2025-11-02
Description
غزل نمره ۴۱۱
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
تاب بنفشه میدهد طرهی مشکسای تو
پردهی غنچه میدرد خندهی دلگشای تو
ای گل خوشنسيم من بلبل خويش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار
گوشهی تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقهی زهد و جام می گر چه نه درخور هماند
اين همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشين چشم من تکيهگه خيال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوشکلام شد مرغ سخنسرای تو
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel






چقدر خوش شانسیم که یکی رو داریم که برامون آهنگ میخونه، هرروز بهمون میگه دوستمون داره، هرروز برامون وقت میذاره، با ارزش ترین داراییش رو با ما قسمت میکنه. هربار که بهت گوش میدم، زن بودن رو میشنوم و چقدر زیباست زن بودن، چقدر خوش شانسیم که با تو زن بودن رو داریم تجربه می کنیم،زن شدن با تو زیباست. دوستت دارم خیلی زیاد.
آهنگی که آخر برنامه خوندی یک جور هایی خوانش آخرین غزل حافظ رو برام تداعی کرد، اینکه ما رو میسپری به یه سفر، اینکه تو قلبمون حک شدی و هیچوقت فراموشت نمیکنیم،انگار بهمون میگی “مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم”، “که باز برات آواز بخونم”، بخون، بخون، بخون. یاد این شعر هم افتادم “ صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید” هر روز دوستت دارم💕