Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 1,076,431Played: 70,158,691
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
548 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۴۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلنسحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندیخطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندیدعای صبح و آه شب کليد گنج مقصود استبدين راه و روش می‌رو که با دلدار پيوندیقلم را آن زبان نبود که سر عشق گويد بازورای حد تقرير است شرح آرزومندیالا ای يوسف مصری که کردت سلطنت مغرورپدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندیجهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيستز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی؟همایی چون تو عالی‌قدر حرص استخوان تا کی؟دريغ آن سايه‌ی همت که بر نااهل افکندیدر اين بازار اگر سودی‌ست با درويش خرسند استخدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندیبه شعر حافظ شيراز می‌رقصند و می‌نازندسيه‌چشمان کشميری و ترکان سمرقندیابیات الحاقی:(دل اندر زلف لیلی بند و کار از عقل مجنون کنکه عاشق را زیان دارد مقالات خردمندیبه سحر غمزه‌ی فتان دوابخشی و دردانگیزبه چین زلف مشک‌افشان دلارامی و دلبندی)Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ديدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبير چیست؟ يار سفرکرده می‌رسد ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی ذکرش به خير ساقی فرخنده‌فال من کز در مدام با قدح و ساغر آمدی خوش بودی ار به خواب بديدی ديار خويش تا ياد صحبتش سوی ما رهبر آمدی آن عهد ياد باد که از بام و در مرا هر دم پيام يار و خط دلبر آمدی خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دريادلی بجوی دليری سرآمدیفيض ازل به زور و زر ار آمدی به دست آب خضر نصيبه‌ی اسکندر آمدی ور ديگری به شيوه‌ی حافظ زدی قلم مقبول طبع شاه هنرپرور آمدیکی يافتی رقيب تو چندين مجال ظلم مظلومی ار شبی به در داور آمدی؟آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل سَبت سلمي بصُدغَيها فوادي و روحي کل يوم لي يُنادي نگارا بر من بیدل ببخشای و واصلني علي رغم الاعادي حبيبا در غم سوداي عشقت توکلنا علي رب العبادی امن انکرتني عن عشق سلمي تَز اول آن روی نِهکو بِوادی که همچون مه‌ت ببوتن دل و ایره غريق العشق في بحر الودادی به پی‌ماچان غرامت بسپريمن غرت يک وی‌روشتی از اَما دی غم اين دل بواتت خورد ناچار و غر نه وابنی آنچت نشادی دل حافظ شد اندر چين زلفت بليل مُظلمٍ و الله هاديSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۷مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای قصه‌ی بهشت ز کويت حکايتی شرح جمال حور ز رويت روايتی انفاس عيسی از لب لعلت لطيفه‌ای و آب خضر ز نوش لبانت کنايتی هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای هر سطری از خصال تو وز رحمت آيتی کی عطرسای مجلس روحانيان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعايتی در آرزوی خاک در يار سوختيم ياد آور ای صبا که نکردی حمايتی ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت صد مايه داشتی و نکردی کفايتی بوی دل کباب من آفاق را گرفت اين آتش درون بکند هم سرايتی در آتش ار خيال رخش دست می‌دهد ساقی بيا که نيست ز دوزخ شکايتی دانی مراد حافظ از اين درد و غصه چيست؟ از تو کرشمه‌ای و ز خسرو عنايتیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۶مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنآن غاليه‌خط گر سوی ما نامه نوشتیگردون ورق هستی ما درننوشتیهر چند که هجران ثمر وصل برآرددهقان جهان کاش که اين تخم نکشتیآمرزش نقد است کسی را که در اين جاياری‌ست چو حوری و سرایی چو بهشتیدر مصطبه‌ی عشق تنعم نتوان کردچون بالش زر نيست بسازيم به خشتیمفروش به باغ ارم و نخوت شداديک شيشه می و نوش لبی و لب کشتیتا کی غم دنيای دنی ای دل دانا؟حيف است ز خوبی که شود عاشق زشتیآلودگی خرقه خرابی جهان استکو راهروی اهل دلی پاک‌سرشتیاز دست چرا هشت سر زلف تو حافظتقدير چنين بود چه کردی که نهشتی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنبا مدعی مگوييد اسرار عشق و مستیتا بی‌خبر بميرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟سلطان من خدا را زلفت شکست ما راتا کی کند سياهی چندين درازدستی؟در گوشه‌ی سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گويد رموز مستیآن روز ديده بودم اين فتنه‌ها که برخاستکز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستیعشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظچون برق از اين کشاکش پنداشتی که جستیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن ای دل مباش يک دم خالی ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نيستی و هستی گر جان به تن ببينی مشغول کار او شو هر قبله‌ای که بينی بهتر ز خودپرستی با ضعف و ناتوانی همچون نسيم خوش باش بيماری اندر اين ره بهتر ز تندرستی در مذهب طريقت خامی نشان کفر است آری طريق رندی چالاکی است و چستی تا علم و عقل بينی بی‌معرفت نشينی يک نکته‌ات بگويم خود را مبين که رستی در آستان جانان از آسمان ميانديش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی صوفی پياله‌پيما حافظ قرابه‌پرهيز ای کوته‌آستينان تا کی درازدستی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۳فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی لطف کردی سايه‌ای بر آفتاب انداختی تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختیطاعت من گرچه از مستی خرابم رد مکنکاندرین شغلم به امید ثواب انداختی گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختیداور داراشکوه ای آن که تاج آفتاب از سر تعظيم بر خاک جناب انداختی باده‌ نوش از جام عالم‌بين که بر اورنگ جم شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختیزينهار از آب آن عارض که شيران را از آن تشنه‌لب کشتی و گردان را در آب انداختی هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما سايه‌ی دولت بر اين کنج خراب انداختی خواب بيداران ببستی وانگه از نقش خيال تهمتی بر شب‌روان خيل خواب انداختی پرده از رخ برفکندی يک نظر در جلوه‌گاه و از حيا حور و پری را در حجاب انداختی از فريب نرگس مخمور و لعل می‌پرست حافظ خلوت‌نشين را در شراب انداختیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنمخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبیوصف رخ چو ماهش در پرده راست نايدمطرب بزن نوایی ساقی بده شرابیشد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبتزين در دگر نراند ما را به هيچ بابیدر انتظار رويت ما و اميدواریوز عشوه‌ی وصالت ما و خيال و خوابیمخمور آن دو چشمم آيا کجاست جامیبيمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی؟حافظ چه می‌نهی دل اندر در خيال خوبان؟کی تشنه سير گردد از لمعه‌ی سرابی؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیللبش می‌بوسم و درمی‌کشم می به آب زندگانی برده‌ام پی نه رازش می‌توانم گفت با کس نه کس را می‌توانم ديد با وی لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام رخش می‌بيند و گل می‌کند خوی بده جام می و از جم مکن ياد که می‌داند که جم کی بود و کی کی؟ بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وی گل از خلوت به باغ آورد مسند بساط زهد همچون غنچه کن طی چو چشمش مست را مخمور مگذار به ياد لعلش ای ساقی بده می نجويد جان از آن قالب جدایی که باشد خون جامش در رگ و پی زبانت درکش ای حافظ زمانی حديث بی‌زبانان بشنو از نیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی ذخيره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار که می‌رسند ز پی رهزنان بهمن و دی چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پياله چه می‌کنی هی هی (چو هست آب حیاتت به دست تشنه ممیرفلا تمت و من الماء کل شئ حی)شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد! ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی خزينه‌داری ميراث‌خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی، به فتوی دف و نی زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند مجو ز سفله مروت که شيئه لا شی نوشته‌اند بر ايوان جنةالماوی که هر که عشوه‌ی دنیا خريد وای به وی سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی بخيل بوی خدا نشنود بيا حافظ پياله گير و کرم ورز و الضمان عليSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟ بگذر ز کبر و ناز که ديده‌ست روزگار چين قبای قيصر و طرف کلاه کی هشيار شو که مرغ سحر مست گشت هان بيدار شو که خواب عدم در پی است هی خوش نازکانه می‌چمی ای شاخ نوبهار کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی بر مهر چرخ و شيوه‌ی او اعتماد نيست ای وای بر کسی که شد ايمن ز مکر وی فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نيز ساقی مه‌روی و جام می باد صبا ز عهد صبی ياد می‌دهد جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی حشمت مبين و سلطنت گل که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زير پی درده به ياد حاتم طی جام يک منی تا نامه‌ی سياه بخيلان کنيم طی زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بيرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی حافظ حديث سحرفريب خوشت رسيد تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ریSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره‌توشه از می ز شهر هستيش کردم روانه نگار می‌فروشم عشوه‌ای داد که ايمن گشتم از مکر زمانه ز ساقی کمان‌ابرو شنيدم که ای تير ملامت را نشانه نبندی زان ميان طرفی کمروار اگر خود را ببينی در ميانه برو اين دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشيانه که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق بازد جاودانه نديم و مطرب و ساقی همه اوست خيال آب و گل در ره بهانه بده کشتی می تا خوش برانيم از اين دريای ناپيداکرانه وجود ما معمایی‌ست حافظ که تحقيقش فسون است و فسانهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چراغ روی تو را شمع چرخ پروانه مرا ز حال تو با حال خويش پروا نه خرد که قيد مجانين عشق می‌فرمود به بوی سنبل زلف تو گشت ديوانه به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد؟ هزار جان گرامی فدای جانانه من رميده ز غيرت ز پا فتادم دوش نگار خويش چو ديدم به دست بيگانه چه نقشه‌ها که برانگيختيم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه بر آتش رخ زيبای او به جای سپند به غير خال سياهش که ديد به دانه به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی ز شمع روی تواش چون رسيد پروانه مرا به دور لب دوست هست پيمانی که بر زبان نبرم جز حديث پيمانه حديث مدرسه و خانقه مگوی که باز فتاد در سر حافظ هوای ميخانهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۶از خون دل نوشتم نزديک دوست نامه اني رايت دهرا من هجرک القيامه دارم من از فراقش در ديده صد علامت ليست دموع عيني هذا لنا العلامه هر چند کآزمودم از وی نبود سودم من جرب المجرب حلت به الندامه پرسيدم از طبيبی احوال دوست گفتا في بعدها عذاب في قربها السلامه گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم و الله ما راينا حبا بلا ملامه حافظ چو طالب آمد جامی به جان شيرين حتي يذوق منه کاسا من الکرامهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن دامن‌کشان همی‌شد در شرب زرکشيده صد ماهرو ز رشکش جيب قصب دريده از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکيده لفظی فصيح شيرين، قدی بلند چابک رویی لطيف زيبا، چشمی خوش کشيده ياقوت جان‌فزايش از آب لطف زاده شمشاد خوش‌خرامش در ناز پروريده آن لعل دلکشش بين وان خنده‌ی پرآشوب وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده آن آهوی سيه‌چشم از دام ما برون شد ياران چه چاره سازم با اين دل رميده؟ زنهار تا توانی اهل نظر ميازار دنيا وفا ندارد ای نور هر دو ديده تا کی کشم عتيبت از چشم دلفريبت روزی کرشمه‌ای کن ای يار برگزيده گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلناز من جدا مشو که توام نور ديده‌ایآرام جان و مونس قلب رميده‌ایاز دامن تو دست ندارند عاشقانپيراهن صبوری ايشان دريده‌ایاز چشم زخم دهر مبادت گزند از آنکدر دلبری به غايت خوبی رسيده‌ایمنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمانمعذور دارمت که تو او را نديده‌ایآن سرزنش که کرد تو را دوست حافظابيش از گليم خويش مگر پا کشيده‌ای؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش رفتم به در ميکده خواب‌آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب‌آلوده آمد افسوس‌کنان مغبچه‌ی باده‌فروش گفت بيدار شو ای رهرو خواب‌آلوده شست‌وشویی کن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده به هوای لب شيرين‌پسران چند کنی جوهر روح به ياقوت مذاب آلوده؟ به طهارت گذران منزل پيری و مکن خلعت شيب چو تشريف شباب آلوده پاک و صافی شو و از چاه طبيعت به درآی که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده گفتم ای جان جهان دفتر گل عيبی نيست که شود فصل بهار از می ناب آلوده آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده گفت حافظ لغز و نکته به ياران مفروش آه از اين لطف به انواع عتاب آلودهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنای که با سلسله‌ی زلف دراز آمده‌ایفرصتت باد که ديوانه‌نواز آمده‌ایساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسيدن ارباب نياز آمده‌ایپيش بالای تو ميرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازنده‌ی ناز آمده‌ایآب و آتش به هم آميخته‌ای از لب لعلچشم بد دور که بس شعبده‌باز آمده‌ایآفرين بر دل نرم تو که از بهر ثوابکشته غمزه‌ی خود را به نماز آمده‌ایزهد من با تو چه سنجد که به يغمای دلممست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ایگفت حافظ دگرت خرقه شراب‌آلوده‌ستمگر از مذهب اين طايفه بازآمده‌ای؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلندر سرای مغان رفته بود و آب‌زدهنشسته پير و صلایی به شيخ و شاب زدهسبوکشان همه در بندگيش بسته کمرولی ز ترک کله چتر بر سحاب زدهشعاع جام و قدح نور ماه پوشيدهعذار مغبچگان راه آفتاب زدهعروس بخت در آن حجله با هزاران نازشکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زدهز شور و عربده‌ی شاهدان شيرين کارشکر شکسته سمن ريخته رباب زدهسلام کردم و با من به روی خندان گفتکه ای خمارکش مفلس شراب‌زدهکه اين کند که تو کردی؟ به ضعف همت و رایز گنج‌خانه شده خيمه بر خراب زدهوصال دولت بيدار ترسمت ندهندکه خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب‌زدهبيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنمهزار صف ز دعاهای مستجاب‌زدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (152327)

داود شاکرمی

دمت گرم که زدی به هدف و بهترین هدیه رو گرفتی،وجدانا خودتو با جورج مقایسه نکن،اون در حد تو نیست...

Dec 14th
Reply

Milad Saadat

امروز تولدم بود و چهار سال شد که باهات همراهم و پیوند‌هام رو یه بار دیگه مرور کردم و یادم اومد چرا اینجام.🕯️🪁

Dec 14th
Reply

داود شاکرمی

واقعا که حرکتش جالب نیست،من تا آخرش باهات موافقم،اصلا از توام بیشتر ناراحتم باور کن اینو از ته دل میگم

Dec 14th
Reply

M S

از امشب تصمیم گرفتم نجواهای درونی خودمو هنگام گوش کردن به اپیزود ها بنویسم تا اونجایی که بشه فرصت کنم. هر وقت میگی برین دوستان من دوستتون دارم. منم توی دلم میگم تو هم برو عزیز دلم ما هم دوستت داریم💕

Dec 14th
Reply

zhaklin

احترام و ارادت ما به جناب حافظ بجای خود. ولی باورم نمیشه تصمیمات مهم زندگیت رو میسپاری به فال گرفتن. تو کتم نمیره. اصلا تو مغزم نمیره. یعنی چی واقعا؟ این اگه خرافات نیست پس چیه؟! نکنه شما نظر کرده‌ی حافظی که برای شما اشکالی نداره؟! ولی اگه بقیه‌ی مردم دنیا این کارو بکنن سنگ رو سنگ بند نمیشه؟! فرزان، شما در رواق چسندگیت بینهایت بود. ولی هرچی بیشتر پیش میری. نچسبتر میشی واقعا نمیدونم چرا... این از خرافاتت اون از بیشتر شدن رنگ مذهبی پادکستت. اون از تعصبات بیجاست.. چیت عارفانه است واقعا؟ کجاش؟!!؟

Dec 14th
Reply

Zariiiran

غزل آشتی!

Dec 14th
Reply

Sama

هيچي، غم انگيزتر از زندگي در ساحت ذهن نيست. عجب جمله نابي بود اين👌👌👌

Dec 14th
Reply

Hasan Rajabi

حتی وجود یالوم کنار بروس باعث شده بوده که خیلی راحت وسواس جنسی را عقب بندازه

Dec 14th
Reply

Mohamadreza Abedinzadeh

کلام حضرت سعدی من باب روزی هیچ تعارضی با نابرده رنج گنج میسر نمی شود نیست چونکه روزی خیلی گسترده تر از اون چیزی هستش که تصور میشه .اول چیزی که هرروز روزی شماست زندگیست دومیش اتفاقات پیرامون هستش سوم حیات اطرافیان،بعد می رسیم به رزق اونم به اندازه ی که استفاده می کنی مابقیش نگهبانش هستی .. حرف حسابی که برای روزی اساتید مراقبه می زنند حرص وآز نزدن هستش وگرنه تلاش وکوشش یعنی شناور بودن درلحظه حال به جای نشخوار ذهن هستش

Dec 14th
Reply

Ebrahim Mohammadzadeh

سلام وقت بخیر من چندبار می بها پرداخت کردم ولی بلد نیستم چجوری اشتراک بزارم که شما متوجه بشین سه رقم آخر رو یعنی چیکار کنم اون آخر رو کجا بنویسم

Dec 14th
Reply

Zorvan

از صبح به این فکر می کنم..شاید حافظ اون غزل های خاص رو نسروده..شما هم روزی که زن شدم رو ننواختید..اونها رو از اون «موزه» انتخاب کردید و واسطه ی فیض شدید🤔

Dec 14th
Reply (10)

ahmad ezadnia

اون،یرمی،اوتوز،قرخ،اله،اتمش تا 69حالا بلدی بشماری

Dec 14th
Reply

Mohamadreza Abedinzadeh

۹سال خاطر خواهش بود به خاطر عقاید وخط قرمز هاش نه تماس جسمی داشتن نه جنسی بعد۹سال بهش گفت عزیزم پسرعموم اومده خواستگاریم خانواده فشار آوردن ازدواج کن توچی کار می کنی؟ توکه درجریانی تا داداشهام ازدواج نکنن امکان‌پذیر نیست رسم رسوم دست وپاگیر باپسرعموش ازدواج کرد بعد چندسال ۵شنبه هفته ی پیش بدون هیچ قصدی تویک محیطی ناگزیر روبه روی هم قرارگرفتن الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدررابازپرس آخر کجاشدمهرفرزندی سلام ۰۴،۰۹،۲۳ خداوندا گلایه ی نیست هرچه عطا می کنی به دیده منت سپاسگزارم 🌿🌿☘️🌷🌷🌷🍃

Dec 14th
Reply (9)

zhaklin

انسان کامل خیلی زودتر از این باید تمام می‌شد واقعاً بعضی از فصل‌ها به نظر من لزومی نداشت خونده بشه... چون همش در مورد شرعیات و قوانین و چیزهایی که ما اصلاً دنبالش نیستیم.... ولی بعضی از فصلهاش خوب بود.

Dec 14th
Reply (1)

zhaklin

چقدر دلم برای دختر خالدار تنگ شده. نمیدونم چرا همش حس میکنم. فهمیده که متاهله. برای همین دیگه ازش حرفی نزد.

Dec 14th
Reply

zhaklin

بابا تائو رو شروع کن دیگه. دلمون برلش لک زده. یا از مولانا بگو. یا تائو رو شروع کن.

Dec 14th
Reply

Sara

خیلی لذت بخش و جالب بود👍

Dec 14th
Reply

mohamadreza

شمه‌ای ز سبک زندگیم را، امروز بیان کردی💎

Dec 14th
Reply

zhaklin

میخواستی بگی که هنوز امام رضا و شیعه و دین و این حرفا....ا؟؟؟؟ وگرنه این چیه وسط آهنگ کیهان کلهر پخش میشه؟؟؟؟؟ 07:00

Dec 14th
Reply (16)

ایراندخت

خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی 🌷

Dec 14th
Reply
loading