Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 1,043,662Played: 65,050,819
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
507 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن به باد ده سر و دستار عالمی، يعنی کلاه‌گوشه به آيين سروری بشکن به زلف گوی که آيين دلبری بگذاربه غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن برون خرام و ببر گوی خوبی از همه‌کس سزای حور بده رونق پری بشکن به آهوان نظر شير آفتاب بگير به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد تو قيمتش به سر زلف عنبری بشکن چو عندليب فصاحت فروشد ای حافظ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنای نور چشم من سخنی هست گوش کنچون ساغرت پر است بنوشان و نوش کنپيران سخن ز تجربه گويند گفتمتهان ای پسر که پير شوی پند گوش کندر راه عشق وسوسه‌ی اهرمن بسی‌ستپيش آی و گوش دل به پيام سروش کنتسبيح و خرقه لذت مستی نبخشدتهمت در اين عمل، طلب از می‌فروش کنبر هوشمند سلسله ننهاد دست عشقخواهی که زلف يار کشی ترک هوش کنبا دوستان مضايقه در عمر و مال نيستصد جان فدای يار نصيحت نيوش کنبرگ نوا تبه شد و ساز طرب نماندای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کنساقی که جامت از می صافی تهی مبادچشم عنايتی به من دردنوش کنسرمست در قبای زرافشان چو بگذریيک بوسه نذر حافظ پشمينه‌پوش کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانيان معطر کن به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان بيا بيا و تماشای طاق و منظر کن ستاره‌ی شب هجران نمی‌فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن ز خاک مجلس ما ای نسیم باغ بهشتببر شمامه به فردوس و عود مجمر کن از اين مزوجه و خرقه نيک در تنگم به يک کرشمه صوفی‌کشم قلندر کن چو شاهدان چمن زيردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن فضول نفس حکايت بسی کند ساقی تو کار خود مده از دست و می به ساغر کنوگر فقيه نصيحت کند که عشق مباز پياله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن حجاب ديده‌ی ادراک شد شعاع جمال بيا و خرگه خورشيد را منور کن طمع به قند وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کن لب پياله ببوس آنگهی به مستان ده بدين دقيقه دماغ معاشران تر کن پس از ملازمت عيش و عشق مهرويان ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««می‌بهـا🍷»»»»»غزل نمره ۳۹۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنصبح است ساقيا قـدحی پرشـراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کنزان پيشتر که عالم فانی شود خرابما را ز جام باده‌ی گلگون خراب کنخورشيد می ز مشرق ساغر طلوع کردگر برگ عيش می‌طلبی ترک خواب کنروزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کندزنهار کاسه‌ی سر ما پرشراب کنما مرد زهد و توبه و طامات نيستيمبا ما به جام باده‌ی صافی خطاب کنکار صواب باده پرستی‌ست حافظابرخيز و عزم جزم به کار صواب کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنگلبرگ را ز سنبل مشکين نقاب کنوانگه نقاب درکش و عالم خراب کن بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را چون شيشه‌های ديده‌ی ما پرگلاب کن ايام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور باده‌ی گلگون شتاب کن بگشا به شيوه‌‌، نرگسِ پرخوابِ مست را و از رشک، چشمِ نرگسِ رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گير بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن زآنجا که رسم و عادت عاشق‌کشی توستبا دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب ديده به روی قدح گشای وين خانه را قياس اساس از حباب کن حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا يا رب دعای خسته‌دلان مستجاب کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانای روی ماه‌منظر تو نوبهار حسنخال و خط تو مرکز حسن و مدار حسندر چشم پرخمار تو پنهان فسون سحردر زلف بی‌قرار تو پيدا قرار حسنماهی نتافت همچو تو از برج نيکوییسروی نخاست چون قدت از جويبار حسنخرم شد از ملاحت تو عهد دلبریفرخ شد از لطافت تو روزگار حسناز دام زلف و دانه‌ی خال تو در جهانيک مرغ دل نماند نگشته شکار حسندايم به لطف دايه‌ی طبع از ميان جانمی‌پرورد به ناز تو را در کنار حسنگرد لبت بنفشه از آن تازه و تر استکآب حيات می‌خورد از جويبار حسنحافظ طمع بريد که بيند نظير توديار نيست جز رخت اندر ديار حسنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالودم به بد ديدن وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافری‌ست رنجيدن به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات بخواست جام می و گفت عيب پوشيدن مراد دل ز تماشای باغ عالم چيست به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن به می‌پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش‌خودپرستيدن به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن عنان به ميکده خواهيم تافت زين مجلس که وعظ بی‌عملان واجب است نشنيدن ز خط يار بياموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گرديدن مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسيدنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتندانی که چيست دولت؟ ديدار يار ديدن در کوی او گدایی بر خسروی گزيدن از جان طمع بريدن آسان بود وليکن از دوستان جانی مشکل توان بريدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ و آنجا به نيک‌نامی پيراهنی دريدن گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازی از بلبلان شنيدن بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار کآخر ملول گردی از دست و لب گزيدن فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن گویی برفت حافظ از ياد شاه يحیی يا رب به يادش آور درويش پروريدنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ايام نماند گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن مرغ کم‌حوصله را گو غم خود خور که بر او رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش اعتبار سخن عام چه خواهد بودن دست رنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن پير ميخانه همی خواند معمایی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزای من بدنام چه خواهد بودنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۰فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن مقدمش يا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش به جای خويشتن بود اين نشست خسروی تا نشيند هر کسی اکنون به جای خويشتن خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن تا ابد معمور باد اين خانه کز خاک درش هر نفس با بوی رحمان می‌وزد باد يمن شوکت پور پشنگ و تيغ عالمگير او در همه شهنامه‌ها شد داستان انجمن خنگ چوگانی چرخت رام شد در زير زين شهسوارا چون به ميدان آمدی گویی بزن جويبار ملک را آب روان شمشير توست تو درخت عدل بنشان بيخ بدخواهان بکن بعد از اين نشگفت اگر با نکهت خلق خوشت خيزد از صحرای ايذج نافه‌ی مشک ختن گوشه‌گيران انتظار جلوه‌ی خوش می‌کنند برشکن طرف کلاه و برقع از رخ بر فکن مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقيا می ده به قول مستشار موتمن ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد به منSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل چو گل هر دم به بويت جامه در تن کنم چاک از گريبان تا به دامن تنت را ديد گل گویی که در باغ چو مستان جامه را بدريد بر تن تنت در جامه چون در جام باده دلت در سينه چون در سيم آهن من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هيچ کس با دوست دشمندلم را مشکن و در پا مينداز که دارد در سر زلف تو مسکن مکن کز سينه‌ام آه جگرسوز برآيد همچو دود از راه روزن چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ بدين‌سان کار او در پا ميفکنببار ای شمع اشک از چشم خونين که شد سوز دلت بر خلق روشنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبهار و گل طرب‌انگيز گشت و توبه‌شکنبه شادی رخ گل بيخ غم ز دل برکنرسيد باد صبا، غنچه در هواداریز خود برون شد و بر خود دريد پيراهنطريق صدق بياموز از آب صافی‌‌دلبه راستی طلب آزادگی ز سرو چمنز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگرشکنج گيسوی سنبل ببين به روی سمنعروس غنچه رسيد از حرم به طالع سعدبه عينه دل و دين می‌برد به وجه حسنصفير بلبل شوريده و نفير هزاربرای وصل گل آمد برون ز بيت حزنحديث صحبت خوبان و جام باده بگوبه قول حافظ و فتوای پير صاحب فنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن شاه شمشادقدان خسرو شيرين‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شيرين‌سخنان تا کی از سيم و زرت کيسه تهی خواهد بود؟ بنده‌ی من شو و برخور ز همه سيم‌تنان کمتر از ذره نه‌ای پست شو و مهر بورز تا به عشرتگه خورشيد رسی چرخ‌زنان بر جهان تکيه مکن ور قدحی می داری شادی زهره‌جبينان خور و نازک‌بدنان پير پيمانه‌کش من که روانش خوش باد گفت پرهيز کن از صحبت پيمان‌شکنان دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتمکه شهيدان که‌اند اين همه خونين‌کفنان؟ گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه‌ايم از می لعل حکايت کن و شيرين‌دهنانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل خدا را کم نشين با خرقه‌پوشان رخ از رندان بی‌سامان مپوشان در اين خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می‌فروشان در اين صوفی‌وشان دردی نديدم که صافی باد عيش دردنوشان تو نازک‌طبعی و طاقت نياری گرانی‌های مشتی دلق‌پوشان چو مستم کرده‌ای مستور منشين چو نوشم داده‌ای زهرم منوشان بيا و از غبن اين سالوسيان بين صراحی خون‌دل و بربط خروشان ز دلگرمی حافظ بر حذر باش که دارد سينه‌ای چون ديگ جوشانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنيا رب آن آهوی مشکين به ختن باز رسانوان سهی‌سرو خرامان به چمن باز رساندل پژمرده‌ی ما را به نسيمی بنوازيعنی آن جان زتن‌رفته به تن باز رسانماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسنديار مه‌روی مرا نيز به من باز رسانسنگ و گل گشت عقیق از گذر گریه‌ی منيارب آن کوکب رخشان به يمن باز رسانبرو ای طاير ميمون همايون‌آثارپيش عنقا سخن زاغ و زغن باز رسانسخن اين است که ما بی تو نخواهيم حياتبشنو ای پيک خبرگير و سخن باز رسانآن که بودی وطنش ديده‌ی حافظ يا‌رببه مرادش ز غريبی به وطن باز رسانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنمی‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد يا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نمايد بر سبزخنگ گردون تا او به سر درآيد بر رخش پا بگردان مرغول را برافشان يعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان يغمای عقل و دين را بيرون خرام سرمست در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان ای نور چشم مستان در عين انتظارم چنگ حزين و جامی بنواز يا بگردان دوران همی‌نويسد بر عارضش خطی خوش يارب نوشته‌ی بد از يار ما بگردان حافظ ز خوبرويان بختت جز اين قدر نيست گر نيستت رضایی حکم قضا بگردانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۳مستفعلن‌فع مستفعلن‌فعچندان که گفتم غم با طبيبان درمان نکردند مسکين غريبان آن گل که هر دم در دست بادی‌ست گو شرم بادش از عندليبان يا رب امان ده تا بازبيند چشم محبان روی حبيبان درج محبت بر مهر خود نيست يا رب مبادا کام رقيبان ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشيم از بی‌نصيبان حافظ نگشتی رسوای عالمگر می‌شنيدی پند رفیقانما درد پنهان با یار گفتیمنتوان نهفتن درد از طبیبانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۲مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن فاتحه‌ی چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود گو نفسی که روح را می‌کنم از پی‌اش روان ای که طبيب خسته‌ای روی زبان من ببين کز دم و دود سينه‌ام بار دل است بر زبان گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان مرغ دلم چو خال تو هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان بازنشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين نبض مرا که می‌دهد هيچ ز زندگی نشان ای که مدام شيشه‌ام از پی عيش داده‌ای شيشه‌ام از چه می‌بری پيش طبيب هر زمان حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبيب کن بيا نسخه‌ی شربتم بخوانSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۱فاعلاتن مفاعلن فعلنگر چه ما بندگان پادشهيم پادشاهان ملک صبحگهيم گنج در آستين و کيسه تهی جام گيتی‌نما و خاک رهيم هوشيار حضور و مست غرور بحر توحيد و غرقه‌ی گنهيم شاهد بخت چون کرشمه کند ماش آيينه‌ی رخ چو مهيم شاه بيداربخت را هر شب ما نگهبان افسر و کلهيم گو غنيمت شمار صحبت ما که تو در خواب و ما به ديده‌گهيم دشمنان را ز خون کفن سازيم دوستان را قبای فتح دهيم رنگ تزوير پيش ما نبود شير سرخيم و افعی سيهيمشاه منصور واقف است که ما روی همت به هر کجا که نهيم وام حافظ بگو که بازدهند کرده‌ای اعتراف و ما گوهيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم که من دلشده اين ره نه به خود می‌پويم در پس آينه طوطی‌صفتم داشته‌اند آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گويم من اگر خارم و گر گل چمن‌آرایی هست که از آن دست که می‌پروردم می‌رويم دوستان عيب من بیدل حيران مکنيد گوهری دارم و صاحب‌نظری می‌جويم گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است مکنم عيب کز او رنگ ريا می‌شويم خنده و گريه‌ی عشاق ز جایی دگر است می‌سرايم به شب و وقت سحر می‌مويم حافظم گفت که خاک در ميخانه مبوی گو مکن عيب که من مشک ختن می‌بويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (139620)

علی جعفری

برای گوش کردن اپیزود های فرعی چه باید کرد؟

Oct 17th
Reply

Zahra

غزل نمره ۲۵۲ ‎06:05 غزل با صدای استاد بنان ‎21:08 مرور مبحث ناموس و من برساخته ‎23:33 مهم ترین ناموس ‎27:50 توضیح بیت پنجم ‎گر مساعد شودم دايره‌ی چرخ کبود ‎هم به دست آورمش باز به پرگار دگر ‎32:59 🌸 سوانح العشاق ‎33:35 مرور سوانح قسمت قبل ‎42:57 رند بی‌ناموسه (سعادت) ‎43:57 معشوق لولیه و ناموس نداره ‎45:13 ناموس حس امنیت میده ‎47:42 بیت هفتم (اسرار و ادبیات و عرفان) ‎53:05 بیت آخر (قرار نبوده که همه عرفا شناخته بشن ) ‎ ‎56:27 (مقدمه‌ی کتابی درمورد مولانا (جایگزین تائو ‎1:03:44 خوانش غزل

Oct 17th
Reply (1)

sarah

۱۴۰۴ مهر ماه و نان استاپ تا اینجا گوش دادم ، ممنون از خوانش زیباتون 🌱🦋🕊

Oct 17th
Reply

الهام کرمی

عالی بود

Oct 17th
Reply

Sasan

به نظرم توی مصرع "بس نگویم شِمِّه‌ای از شرحِ شوقِ خود از آنک" میشه به جای "بَس"، گذاشت "کَس". نظرتون چیه؟

Oct 17th
Reply

ƎHS∀N

به به

Oct 17th
Reply

Saboo Cast

**در پادکست سبو، قصه‌های کهن ایران دوباره جان می‌گیرند.** از تولد اهورا مزدا و اهریمن ، از آغاز آفرینش تا نبرد ایزدان و دیو ها. ☀️اگر به قصه های اساطیری علاقه مندید با من همراه شوید تا واژه‌ها، صدا شوند و اسطورها، زندگی دوباره بیابند. https://castbox.fm/channel/id6762380?country=gb

Oct 17th
Reply

maryam esalati

فرزان من هم مثل پرنیا هستم ممنونم ازت🙏🏻🙏🏻🌿💛

Oct 17th
Reply

morvarid | مُروارید

24:20 ثانیه های قبل از این حرفت، قدردانی این حس قشنگ رو تو دلم میکردم❤️ سپاسگزار از هستی و اینکه هستی 🥰

Oct 17th
Reply (2)

SHIVA

شاید چون توی روزمره‌هامون از مرگ دوریم، زیاد بهش فکر نمی‌کنیم و نمی‌ترسیم از روبه‌رو شدن باهاش. ولی همین که یه اتفاق نزدیک به مرگ برامون بیفته و نجات پیدا کنیم، اون ترس واقعی تازه خودش رو نشون می‌ده.....

Oct 17th
Reply

SHIVA

هنوز برای قضاوت درباره اینکه آیا ریشه تمام چالش‌های درونی‌ما در این ترس‌هاست، زوده. ترجیحم اینه فعلاً مسیر را ادامه بدم و با صبوری پیش برم؛ بی‌تردید در ادامه، پاسخ بسیاری از پرسش‌های ذهنیم روشن خواهد شد.

Oct 17th
Reply

Fateme Balvardi

فرزین یا فرزان رنجبر چه کم از قزوینی غنی دارد؟! منتظر تصحیح دیوان حافظ به قلم جناب رنجبر هستم.

Oct 17th
Reply

Yas Alizadeh

سلام شما گوینده درمان شوپنهاور هم هستید؟؟؟؟

Oct 17th
Reply

Pouria Parsa

=)

Oct 17th
Reply

Zahra

غزل نمره ۲۵۱ قسمت دوم ‎50:45 راه زدودن و کم کردن زور ناموس‌ها (دیدن) ‎عشق و ناموس ای برادر راست نیست ‎بر در ناموس ای عاشق نه‌ایست ‎53:45 دوگانه مفید و مضر و راه‌ شناساییش (مثال ‎ ناموس‌پرستی) ‎58:45 ✨تائو ‎پند ۸۱ (آخر) ‎❤️تائو اینجا تموم شد ‎ 1:09:52 خوانش غزل

Oct 17th
Reply (1)

Zahra

غزل نمره ۲۵۱ قسمت اول ‎08:50 توضیح بیت اول (طی کردن نامه) ‎18:48 توضیح بیت سوم ‎22:43 توضیح بیت آخر ‎27:32 🌸 سوانح العشاق ‎30:25 توضیح این قسمت سوانح ‎37:38 مرور مبحث ماده و ذهن و تناظر و ویژگی‌هاشون (اسپینوزا) ‎38:55 در هستی خود پایداری کردن من برساخته (هیجانات) ‎40:00 اجزا من‌‌برساخته (اسپینوزا) ‎42:09 ناموس و من‌برساخته (پایداری در هستی خود) ‎45:24 در ساحت کاغذ جنسیتی وجود نداره (در عالم بی‌صورت اعداد و اضداد وجود نداره.) ‎46:22 ناموس‌های من برساخته و اجزا کوچک‌تر (سلول‌ها)

Oct 17th
Reply (1)

Mehdi Ebrahimnejad

فرزان من خیلی این قسمتو دوست داشتم. تو رو توی این قسمت بیش از همیشه دوست داشتم. چرا؟ نگرانت بودم که مبادا "افتادگی از دست بدی"، ولی وقتی خودت به لطفی که نثارت می‌شه و سختی چشم‌پوشی از اون اشاره کردی و ابراز خاکساری کردی، خیالم راحت شد و همین باعث شد عزیزتر بشی. ضمنا، خاطره رواق و روشنایی هم برای من جالب بود و ملموس. و بابت روشنایی‌ای که خودم حس می‌کنم، شاکرم. ماجرای آش هم به دلم نشست...

Oct 17th
Reply

puria riahi

این همه میگی دوستون دارم دوستون دارم یه اسفند واسمون نمیگیری؟ 🥲

Oct 17th
Reply

sarah

ترس از مرگ ، وقتی در آگاهی باشه و سرکوبش نکنیم ، به ما جهت و الویت میده ، و زندگیمون رو از حالت خودکار درمیاره . یالوم می‌گه: آدمی که مرگ رو پذیرفته ،وقتش رو تلف نمیکنه ، اونوقت زندگی رو با تمام ناپایداری ش می پذیره .

Oct 17th
Reply (1)

sarah

هیچکس بخصوص پزشک حق نداره به بیماری فردی رو بخصوص اگه کشنده باشه ازش پنهان کنه ، هر آدمی خودش میتونه بیماریشو از همه پنهان کنه حتی از عزیزانش ، ولی بقیه این اجازه رو ندارن .

Oct 17th
Reply