Discover
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 1,036,574Played: 61,228,086Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
477 Episodes
Reverse
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلان ما ز ياران چشم ياری داشتيم خود غلط بود آن چه میپنداشتيم تا درخت دوستی کی بر دهد حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم گفتوگو آيين درويشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتيم شيوهی چشمت فريب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتيم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتيم نکته ها رفت و شکايت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتيمگفتمش دل بردهای از ما به خشمسر بدین دعوی بر او افراشتیم* گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمبه ره دوست نشينيم و مرادی طلبيمزاد راه حرم وصل نداريم مگربه گدایی ز در ميکده زادی طلبيماشک آلودهی ما گر چه روان است ولیبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبيملذت داغ غمت بر دل ما باد حراماگر از جور غم عشق تو دادی طلبيمنقطهی خال تو بر لوح بصر نتوان زدمگر از مردمک ديده مدادی طلبيمعشوهای از لب شيرين تو دل خواست به جانبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبيمتا بود نسخهی عطری دل سودازده رااز خط غاليهسای تو سوادی طلبيمچون غمت را نتوان يافت مگر در دل شادما به اميد غمت خاطر شادی طلبيمبر در مدرسه تا چند نشينی حافظخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فتوی پير مغان دارم و قولیست قديم که حرام است می آنجا که نه يار است نديم چاک خواهم زدن اين دلق ريایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابیست اليم تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من سالها شد که منم بر در ميخانه مقيم مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت ای نسيم سحری ياد دهش عهد قديم بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رميم دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم غنچه گو تنگدل از کار فروبسته مباش کز دم صبح مدد يابی و انفاس نسيم فکر بهبود خود ای دل ز دری ديگر کن درد عاشق نشود به ز مداوای حکيم گوهر معرفت اندوز که با خود ببری که نصيب دگران است نصاب زر و سيم دام سخت است مگر يار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاکر باش چه به از دولت لطف سخن و طبع سليمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»موزیک ویدیوی آغاز برنامهغزل نمره ۳۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما بدين در نه پی حشمت و جاه آمدهايماز بد حادثه اين جا به پناه آمدهايمرهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدمتا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايمسبزهی خط تو ديديم و ز بستان بهشتبه طلبکاری آن مهرگياه آمدهايمبا چنين گنج که شد خازن او روح امينبه گدایی به در خانهی شاه آمدهايملنگر حلم تو ای کشتی توفيق کجاست؟که در اين بحر کرم غرق گناه آمدهايمآبرو میرود ای ابر خطاپوش ببارکه به ديوان عمل نامهسياه آمدهايمحافظ اين خرقهی پشمينه بیانداز که مااز پی قافله با آتش آه آمدهايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان عمریست تا به راه غمش رو نهادهايمروی و ريای خلق به يک سو نهادهايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علمدر راه جام و ساقی مهرو نهادهايم هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهايم هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهايمما ملک عافيت نه به لشکر گرفتهايم ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهايم عمری گذشت تا به اميد اشارتی چشمی بدان دو گوشهی ابرو نهادهايمتا سحر چشم يار چه بازی کند که باز بنياد بر کرشمهی جادو نهادهايم بی ناز نرگسش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهادهايم بر بوی عید وصل چو نظارگان ماهچشم طلب بر آن خم ابرو نهادهايم گفتی که حافظا دل سرگشتهات کجاست؟ در حلقههای آن خم گيسو نهادهايمابیات الحاقی:حافظ به عیش کوش که ما نقد عقل و هوشاز بهر یار سلسلهگیسو نهادهایمننهادهایم بار جهان بر دل ضعیفوین کار و بار بسته به یک مو نهادهایمهشیار و عاقلیم که بر دست و پای عقلزنجیر و بند از خم گیسو نهادهایمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ما بیغمان مست دلازدستدادهايم همراز عشق و همنفس جام بادهايم بر ما بسی کمان ملامت کشيدهاند تا کار خود ز ابروی جانان گشادهايم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشيدهای ما آن شقايقيم که با داغ زادهايم پير مغان ز توبهی ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ايستادهايم کار از تو میرود مددی ای دليل راه کانصاف میدهيم و ز راه اوفتادهايم چون لاله می مبين و قدح در ميان کار اين داغ بين که بر دل خونين نهادهايم گفتی که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست نقش غلط مبين که همان لوح سادهايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۳ فاعلاتن فاعلاتن فاعلان دردم از يار است و درمان نيز هم دل فدای او شد و جان نيز هم اين که میگويند آن خوشتر ز حسن يار ما اين دارد و آن نيز همهر دو عالم يک فروغ روی اوست گفتمت پيدا و پنهان نيز هم ياد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پيمان نيز همخون من آن نرگس مستانه ریختوآن سر زلف پریشان نیز هم* دوستان در پرده میگويم سخنگفته خواهد شد به دستان نيز هماعتمادی نيست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نيز هم چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ايام هجران نيز هم عاشق از قاضی نترسد می بيار بلکه از يرغوی سلطان نيز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سليمان نيز همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديدار شد ميسر و بوس و کنار هماز بخت شکر دارم و از روزگار همزاهد برو که طالع اگر طالع من استجامم به دست باشد و زلف نگار همما عيب کس به مستی و رندی نمیکنيملعل بتان خوش است و می خوشگوار همای دل بشارتی دهمت محتسب نماندو از می جهان پر است و بت ميگسار همخاطر به دست تفرقه دادن نه زيرکیستمجموعهای بخواه و صراحی بيار همبر خاکيان عشق فشان جرعهی لبشتا خاک لعل گون شود و مشکبار همآن شد که چشم بد نگران بودی از کمينخصم از ميان برفت و سرشک از کنار همچون کائنات جمله به بوی تو زندهاندای آفتاب سايه ز ما برمدار همچون آبروی لاله و گل فيض حسن توستای ابر لطف بر من خاکی ببار همحافظ اسير زلف تو شد از خدا بترسو از انتصاف آصف جم اقتدار همابیات الحاقیبرهان ملک و دين که ز دست وزارتشايام کان يمين شد و دريا يسار همبر ياد راي انور او آسمان به صبحجان مي کند فدا و کواکب نثار همگوی زمين ربوده چوگان عدل اوستوين برکشيده گنبد نيلیحصار همعزم سبک عنان تو در جنبش آورداين پايدار مرکز عالي مدار همتا از نتيجه فلک و طور دور اوستتبديل ماه و سال و خزان و بهار همخالي مباد کاخ جلالش ز سرورانو از ساقيان سروقد گلعذار همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بندهی معتقد و چاکر دولتخواهم بستهام در خم گيسوی تو اميد دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذرهی خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پير ميخانه سحر جام جهانبينم داد و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم* صوفی صومعهی عالم قدسم ليکن حاليا دير مغان است حوالتگاهم با من راهنشين خيز و سوی ميکده آی تا در آن حلقه ببينی که چه صاحبجاهم مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۰فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر از اين خان غریبان به سوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن گردم بازنذر کردم که هم از راه به ميخانه روم تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک به در صومعه با بربط و پيمانه روم آشنايان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکايت سوی بيگانه روم بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار چند و چند از پی کام دل ديوانه روم؟ گر ببينم خم ابروی چو محرابش باز سجدهی شکر کنم و از پی شکرانه روم خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزير سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه رومSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخرم آن روز کز اين منزل ويران برومراحت جان طلبم و از پی جانان برومگر چه دانم که به جایی نبرد راه غريبمن به بوی سر آن زلف پريشان برومچون صبا با تن بيمار و دل بیطاقتبه هواداری آن سرو خرامان برومدلم از وحشت زندان سکندر بگرفترخت بربندم و تا ملک سليمان برومدر ره او چو قلم گر به سرم بايد رفتبا دل زخمکش و ديدهی گريان برومنذر کردم گر از اين غم به در آيم روزیتا در ميکده شادان و غزلخوان برومبه هواداری او ذرهصفت رقصکنانتا لب چشمهی خورشيد درخشان برومتازيان را غم احوال گرانباران نيستپارسايان مددی تا خوش و آسان برومور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرونهمره کوکبهی آصف دوران برومSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن غم زمانه که هيچش کران نمیبينم دواش جز می چون ارغوان نمیبينم به ترک خدمت پير مغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمیبينم ز آفتاب قدح ارتفاع عيش بگير چرا که طالع وقت آن چنان نمیبينم نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار که در مشايخ شهر اين نشان نمیبينم بدين دو ديدهی حيران من هزار افسوس که با دو آينه رويش عيان نمیبينم قد تو تا بشد از جويبار ديدهی من به جای سرو جز آب روان نمیبينم در اين خمار کسم جرعهای نمیبخشد فغان که اهل دلی در ميان نمیبينم نشان موی ميانش که دل در او بستم ز من مپرس که خود در ميان نمیبينم من و سفينهی حافظ که جز در اين دريا بضاعت سخن درفشان نمیبينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندر خرابات مغان نور خدا میبينماين عجب بين که چه نوری ز کجا میبينمکیست دردیکش این میکده یارب که درشقبلهی حاجت و محراب دعا میبینمجلوه بر من مفروش ای ملکالحاج که توخانه میبينی و من خانهخدا میبينمخواهم از زلف بتان نافهگشایی کردنفکر دور است همانا که خطا میبينمکس نديدهست ز مشک ختن و نافهی چينآنچه من هر سحر از باد صبا میبينمسوز دل اشک روان آه سحر نالهی شباين همه از نظر لطف شما میبينمهر دم از روی تو نقشی زندم راه خيالبا که گويم که در اين پرده چهها میبينم؟نیست در دایره یک نقطه خطا از کم و بیشکه من این مسئله بیچونوچرا میبینمدوستان عيب نظربازی حافظ مکنيدکه من او را ز محبان خدا میبينمغزل خواجوی کرمانی:خودپرستی مکن ار زان که خدا میطلبیدر فنا محو شو ار ملک بقا میطلبیخبر از درد نداری و دوا میجوییاثر از رنج ندیدی و شفا میطلبیساکن دیری و از کعبه نشان میپرسیدر خرابات مغانی و خدا میطلبیکارت از چین سر زلف بتان در گره استوین عجبتر که از آن مشک ختا میطلبیاگر از سرو قدان مهر طمع میداریاز بن زهر گیا مهر گیا میطلبیخبر از انده یعقوب نداری و مقیمبوی پیراهن یوسف ز صبا میطلبیکی دل مردهات از باد صبا زنده شودنفس عیسوی از باد هوا میطلبیدُردیِ دَردکش ار زان که دوا میخواهیبادهٔ صاف خور ار زانک صفا میطلبیخیز خواجو که در این گوشه نوا نتوان یافتبه سپاهان رو اگر زانک نوا میطلبیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم ز جام وصل می نوشم ز باغ عيش گل چينم شراب تلخ صوفیسوز بنيادم بخواهد برد لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شيرينم مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا که شب تا روز سخن با ماه میگويم پری در خواب میبينم لبت شکر به مستان داد و چشمت می به ميخواران منم کز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم چو هر خاکی که باد آورد فيضی برد از انعامت ز حال بنده ياد آور که دولتخواه ديرينم نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذير افتد تذرو طرفه من گيرم که چالاک است شاهينم اگر باور نمیداری رو از صورتگر چين پرس که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکينم رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از حافظکه با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم وفاداری و حقگویی نه کار هر کسی باشد غلام آصف ثانی جلال الحق و الدينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن حاليا مصلحت وقت در آن میبينم که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينمجز صراحی و کتابم نبود يار و نديم تا حريفان دغا را به جهان کم بينم جام می گيرم و از اهل ريا دور شوم يعنی از اهل جهان پاکدلی بگزينمبس که در خرقهی آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگينم سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم سينهی تنگ من و بار غم او هيهات مرد اين بار گران نيست دل مسکينممن اگر رند خراباتم و گر حافظ شهر اين متاعم که همیبينی و کمتر زينم بندهی آصف عهدم دلم از راه مبر که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم بر دلم گرد ستمهاست خدايا مپسند که مکدر شود آيينهی مهرآيينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۴مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلنبه مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم الا ای همنشين دل که يارانت برفت از ياد مرا روزی مباد آن دم که بی ياد تو بنشينم جهان پير است و بیبنياد از اين فرهادکش فرياد که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بيار ای بادِ شبگيری نسيمی زان عرق چينم جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفيل عشق میبينم اگر بر جای من غيری گزيند دوست حاکم اوست حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزينم صباحالخير زد بلبل کجایی ساقيا برخيز که غوغا میکند در سر خيال خواب دوشينم شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالينم حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت افتاد همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم صد بار توبه کردم و ديگر نمیکنم باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمیکنم تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است گفتم کنايتی و مکرر نمیکنم هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا تا در ميان ميکده سر برنمیکنم ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن محتاج جنگ نيست برادر نمیکنم اين تقویام تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم پیر مغان حکایت معقول میکندمعذورم ار حدیث تو باور نمیکنمحافظ جناب پير مغان جای دولت است من ترک خاکبوسی اين در نمیکنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۲فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان روزگاری شد که در ميخانه خدمت میکنم در لباس فقر کار اهل دولت میکنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوشخرام در کمينم و انتظار وقت و فرصت میکنم واعظ ما بوی حق نشنيد بشنو کاين سخن در حضورش نيز میگويم نه غيبت میکنم با صبا افتان و خيزان میروم تا کوی دوست وز رفيقان ره استمداد همت میکنم خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين لطفها کردی بتا تخفيف زحمت میکنم زلف دلبر دام راه و غمزهاش تير بلاست ياد دار ای دل که چندينات نصيحت میکنم ديدهی بدبين بپوشان ای کريم عيبپوش زين دليریها که من در کنج خلوت میکنم حافظم در مجلسی، دردیکشم در محفلی بنگر اين شوخی که چون با خلق صنعت میکنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانحاشا که من به موسم گل ترک می کنممن لاف عقل میزنم اين کار کی کنم؟مطرب کجاست؟ تا همه محصول زهد و علمدر کار چنگ و بربط و آواز نی کنماز قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفتيک چند نيز خدمت معشوق و می کنمکی بود در زمانه وفا جام می بيارتا من حکايت جم و کاووس و کی کنماز نامهی سياه نترسم که روز حشربا فيض لطف او صد از اين نامه طی کنمکو پيک صبح تا گلههای شب فراقبا آن خجستهطلعت فرخندهپی کنم؟اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوستروزی رخش ببينم و تسليم وی کنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبهشکن میرسد چه چاره کنم؟ سخن درست بگويم نمیتوانم ديد که می خورند حريفان و من نظاره کنم چو غنچه با لب خندان به ياد مجلس شاه پياله گيرم و از شوق جامه پاره کنم به دور لاله دماغ مرا علاج کنيد گر از ميانهی بزم طرب کناره کنم ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حوالهی سر دشمن به سنگ خاره کنم گدای ميکدهام ليک وقت مستی بين که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم مرا که نيست ره و رسم لقمهپرهيزی چرا ملامت رند شرابخواره کنم؟ به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی ز سنبل و سمنش ساز طوق و ياره کنم ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
هیچ ترتیبی و ۶دابی مجوی...
چقد پندهای امروز تائو برای من لازم بود مررررررسی چسبید 👌👌👌
طبق داروینیسم، پروانه وقتی به سمت شمع میره و میسوزه، در واقع داره از یه سازوکار تکاملی استفاده میکنه که در گذشته به نفع بقا بوده. پروانهها از نور ماه و ستارهها برای جهتیابی استفاده میکردن و این باعث پیدا کردن مسیر، جفتگیری و مهاجرت میشد. ولی با ظهور نور مصنوعی مثل شمع و لامپ، همین سیستم ناوبری طبیعی دچار خطا شده و باعث جذب بیشازحد به منبع نور نزدیک و در نهایت سوختن میشه. داروینیسم نمیگه که موجودات همیشه «تصمیم درست» برای بقا میگیرن، بلکه میگه ویژگیهایی که در گذشته مفید بودن، منتقل میشن. ادامه
غزل نمره ۱۶۵ 04:52 توضیح دوباره هذلولی و بیت اول 07:28 هرگونه کاشی (انتظاری) با کاش دیگهای فرقی نداره. 13:22 اشاعره و معتزله 21:54رقیب و من برساخته و فیلم جنگیر (تسخیرشدگی از نظر مولانا) 27:40 منبرساخته “من” نیست.(من حقیقی بسیطه) 41:00 💖 رباعی 46:53 اصول مردانه رادیو (موسیقی) 58:17 غزل با صدای کمیل نصری 1:00:57 ✨ تائو ادامه و مرور پند ۵۷ 1:04:22 دوستی تائویی 1:08:52 خوانش غزل
فرزان جان عزیزم، اول بگم که چقدر دوستون دارم و چقد وجودتون تو زندگیم نور میاره، یه مدتی بخاطر مشغله بچههام و کار نتونستم باهاتون همراه باشم، دیشب خوابتون دیدم، خواب دیدم اومدین خونهیی که من کودکی و جوانیمو توش گذروندم و دارین برام آشپزی میکنید،مثل شفای ماهر یه مدل پیاز بنفش بود لایه لایه که بیناشم یه چیزی بود، خیلی حس عجیبی بود خوابم، حس شعف و خجالت و ناباوری از وجود شما تو خونه ای که خیلی سال تغییر کرده ،صب با یه غمی بیدار شدم که چرا این مدت خودمو از حافظ و وجود و صدای دلنشین شما محروم کردم…
اون روزی که گفتی سرمه سفارش دادی ،منم سفارش دادم ولی هنوز به دستم نرسیده .،🤩🤩🤩 چقدر منتظرشم.🌸🌸🌸
ای در لب بحر تشنه در خواب شده... شیخ عزیزالدین گوهرن، چه برسه به شیخ المشایخ. وای بر ما.
تشکر از برنامه بینظیرتون🤍
چقدر قشنگ درمورد خیانت گفتی، حتی صحبت درموردش هم از قبحش کم میکنه👏🏻
فرزان چه جمله های زیبا و مفهوم دار و تأثیر گذاری رو بیان کردی هنگام پخش آهنگ شجاع دل و اون آهنگ رو تقدیم کردیم به أنفاس پاک، نوشتم حرفاتو چسبوندم به دیوار خونه أم
دلتنگی که امید به برگشت باشه قشنگه🙃
بی نظیر 🥹🥹🥹رواق زیبا😍 پدر عزیزم از وجودت خوش حالم❤️
غزل نمره ۱۶۴ 04:30 غزل با صدا ایرج بسطامی 12:45 درخت ارغوان نمادی از معشوقه 35:40 عشرت و شکرین بودن 38:45 💖 رباعی 49:00 پدر و مادر ذهنی و خشم (ما از پدر و مادرمون خشمگینیم چون خودمون رو دوست نداریم.) 53:22 برساختهها شبیه پدر و مادر مردن و من آگاه شبیه پدر و مادر زنه. 55:28 تحلیل مردان خدا استاد ناظری 1:00:33 صدای درونی و برساخته 1:02:34 تشویق و تنبیه جفتش برساختهست 1:11:06 ✨ تائو 1:14:24 خوانش غزل
به دریا بنگرم دریات بینم به صحرا بنگرم صحرات بینم به هر سو بنگرم کوه و در و دشت نشون از قامت بالات بینم . . "کثرت دیدن در وحدت" تو رو دریا میبینم نه اینکه دریا رو تو میبینم بسیار عالی توضیح دادی فرزان جان♥️
کاش انقدر با مثال هات سعی نکنی چیزی رو توضیح بدید اگر قرارها به کتاب وفادار باشی اجازه بده مخاطب با اندیشیدن مثال هاش رو پیدا کنه و خودش برداشت مستقل خودش رو داشته باشه
برای دومین بار اپزیود ها را دنبال میکنم و احساس میکنم هر روزم رنگ و بوی دیگه گرفته باز ممنون بابت تمام تلاش ها و بودنتون
لذت بردم..
ناراحت شم که این غزل با صدای استاد بود درسته استاد در وصف نگنجند اما برای هر شوهری زن خودش قشنگ ترین صدارو داره .
پیغمبر پادکست فارسی 😄
به به