Discover
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 1,036,783Played: 61,372,451Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
479 Episodes
Reverse
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۱مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم محصول دعا در ره جانانه نهاديم در خرمن صد زاهد و عاقل زند آتش اين داغ که ما بر دل ديوانه نهاديم سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در اين منزل ويرانه نهاديم در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را مهر لب او بر در اين خانه نهاديم در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود بنياد از اين شيوهی رندانه نهاديم چون میرود اين کشتی سرگشته که آخر جان در سر آن گوهر يک دانه نهاديم المنه لله که چو ما بیدلودين بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهاديم قانع به خيالی ز تو بوديم چو حافظ يا رب چه گداهمت و بيگانهنهاديمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتيم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم در ميخانهام بگشا که هيچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن اين بود و ما گفتيم من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام ليکن بلایی کز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم قدت گفتم که شمشاد است و بس خجلت به بار آورد که اين نسبت چرا کرديم و اين بهتان چرا گفتيم جگر چون نافهام خون گشت و کم زينم نمیبايد جزای آن که با زلفت سخن از چين خطا گفتيماگر بر من نبخشایی پشيمانی خوری آخر به خاطر دار اين معنی که در خدمت کجا گفتيم تو آتش گشتی ای حافظ ولی با يار درنگرفت ز بدعهدی گل گویی حکايت با صبا گفتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلان ما ز ياران چشم ياری داشتيم خود غلط بود آن چه میپنداشتيم تا درخت دوستی کی بر دهد حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم گفتوگو آيين درويشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتيم شيوهی چشمت فريب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتيم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتيم نکته ها رفت و شکايت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتيمگفتمش دل بردهای از ما به خشمسر بدین دعوی بر او افراشتیم* گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمبه ره دوست نشينيم و مرادی طلبيمزاد راه حرم وصل نداريم مگربه گدایی ز در ميکده زادی طلبيماشک آلودهی ما گر چه روان است ولیبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبيملذت داغ غمت بر دل ما باد حراماگر از جور غم عشق تو دادی طلبيمنقطهی خال تو بر لوح بصر نتوان زدمگر از مردمک ديده مدادی طلبيمعشوهای از لب شيرين تو دل خواست به جانبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبيمتا بود نسخهی عطری دل سودازده رااز خط غاليهسای تو سوادی طلبيمچون غمت را نتوان يافت مگر در دل شادما به اميد غمت خاطر شادی طلبيمبر در مدرسه تا چند نشينی حافظخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فتوی پير مغان دارم و قولیست قديم که حرام است می آنجا که نه يار است نديم چاک خواهم زدن اين دلق ريایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابیست اليم تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من سالها شد که منم بر در ميخانه مقيم مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت ای نسيم سحری ياد دهش عهد قديم بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رميم دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم غنچه گو تنگدل از کار فروبسته مباش کز دم صبح مدد يابی و انفاس نسيم فکر بهبود خود ای دل ز دری ديگر کن درد عاشق نشود به ز مداوای حکيم گوهر معرفت اندوز که با خود ببری که نصيب دگران است نصاب زر و سيم دام سخت است مگر يار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاکر باش چه به از دولت لطف سخن و طبع سليمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»موزیک ویدیوی آغاز برنامهغزل نمره ۳۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما بدين در نه پی حشمت و جاه آمدهايماز بد حادثه اين جا به پناه آمدهايمرهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدمتا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايمسبزهی خط تو ديديم و ز بستان بهشتبه طلبکاری آن مهرگياه آمدهايمبا چنين گنج که شد خازن او روح امينبه گدایی به در خانهی شاه آمدهايملنگر حلم تو ای کشتی توفيق کجاست؟که در اين بحر کرم غرق گناه آمدهايمآبرو میرود ای ابر خطاپوش ببارکه به ديوان عمل نامهسياه آمدهايمحافظ اين خرقهی پشمينه بیانداز که مااز پی قافله با آتش آه آمدهايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان عمریست تا به راه غمش رو نهادهايمروی و ريای خلق به يک سو نهادهايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علمدر راه جام و ساقی مهرو نهادهايم هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهايم هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهايمما ملک عافيت نه به لشکر گرفتهايم ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهايم عمری گذشت تا به اميد اشارتی چشمی بدان دو گوشهی ابرو نهادهايمتا سحر چشم يار چه بازی کند که باز بنياد بر کرشمهی جادو نهادهايم بی ناز نرگسش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهادهايم بر بوی عید وصل چو نظارگان ماهچشم طلب بر آن خم ابرو نهادهايم گفتی که حافظا دل سرگشتهات کجاست؟ در حلقههای آن خم گيسو نهادهايمابیات الحاقی:حافظ به عیش کوش که ما نقد عقل و هوشاز بهر یار سلسلهگیسو نهادهایمننهادهایم بار جهان بر دل ضعیفوین کار و بار بسته به یک مو نهادهایمهشیار و عاقلیم که بر دست و پای عقلزنجیر و بند از خم گیسو نهادهایمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ما بیغمان مست دلازدستدادهايم همراز عشق و همنفس جام بادهايم بر ما بسی کمان ملامت کشيدهاند تا کار خود ز ابروی جانان گشادهايم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشيدهای ما آن شقايقيم که با داغ زادهايم پير مغان ز توبهی ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ايستادهايم کار از تو میرود مددی ای دليل راه کانصاف میدهيم و ز راه اوفتادهايم چون لاله می مبين و قدح در ميان کار اين داغ بين که بر دل خونين نهادهايم گفتی که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست نقش غلط مبين که همان لوح سادهايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۳ فاعلاتن فاعلاتن فاعلان دردم از يار است و درمان نيز هم دل فدای او شد و جان نيز هم اين که میگويند آن خوشتر ز حسن يار ما اين دارد و آن نيز همهر دو عالم يک فروغ روی اوست گفتمت پيدا و پنهان نيز هم ياد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پيمان نيز همخون من آن نرگس مستانه ریختوآن سر زلف پریشان نیز هم* دوستان در پرده میگويم سخنگفته خواهد شد به دستان نيز هماعتمادی نيست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نيز هم چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ايام هجران نيز هم عاشق از قاضی نترسد می بيار بلکه از يرغوی سلطان نيز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سليمان نيز همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديدار شد ميسر و بوس و کنار هماز بخت شکر دارم و از روزگار همزاهد برو که طالع اگر طالع من استجامم به دست باشد و زلف نگار همما عيب کس به مستی و رندی نمیکنيملعل بتان خوش است و می خوشگوار همای دل بشارتی دهمت محتسب نماندو از می جهان پر است و بت ميگسار همخاطر به دست تفرقه دادن نه زيرکیستمجموعهای بخواه و صراحی بيار همبر خاکيان عشق فشان جرعهی لبشتا خاک لعل گون شود و مشکبار همآن شد که چشم بد نگران بودی از کمينخصم از ميان برفت و سرشک از کنار همچون کائنات جمله به بوی تو زندهاندای آفتاب سايه ز ما برمدار همچون آبروی لاله و گل فيض حسن توستای ابر لطف بر من خاکی ببار همحافظ اسير زلف تو شد از خدا بترسو از انتصاف آصف جم اقتدار همابیات الحاقیبرهان ملک و دين که ز دست وزارتشايام کان يمين شد و دريا يسار همبر ياد راي انور او آسمان به صبحجان مي کند فدا و کواکب نثار همگوی زمين ربوده چوگان عدل اوستوين برکشيده گنبد نيلیحصار همعزم سبک عنان تو در جنبش آورداين پايدار مرکز عالي مدار همتا از نتيجه فلک و طور دور اوستتبديل ماه و سال و خزان و بهار همخالي مباد کاخ جلالش ز سرورانو از ساقيان سروقد گلعذار همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بندهی معتقد و چاکر دولتخواهم بستهام در خم گيسوی تو اميد دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذرهی خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پير ميخانه سحر جام جهانبينم داد و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم* صوفی صومعهی عالم قدسم ليکن حاليا دير مغان است حوالتگاهم با من راهنشين خيز و سوی ميکده آی تا در آن حلقه ببينی که چه صاحبجاهم مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۰فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر از اين خان غریبان به سوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن گردم بازنذر کردم که هم از راه به ميخانه روم تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک به در صومعه با بربط و پيمانه روم آشنايان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکايت سوی بيگانه روم بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار چند و چند از پی کام دل ديوانه روم؟ گر ببينم خم ابروی چو محرابش باز سجدهی شکر کنم و از پی شکرانه روم خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزير سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه رومSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخرم آن روز کز اين منزل ويران برومراحت جان طلبم و از پی جانان برومگر چه دانم که به جایی نبرد راه غريبمن به بوی سر آن زلف پريشان برومچون صبا با تن بيمار و دل بیطاقتبه هواداری آن سرو خرامان برومدلم از وحشت زندان سکندر بگرفترخت بربندم و تا ملک سليمان برومدر ره او چو قلم گر به سرم بايد رفتبا دل زخمکش و ديدهی گريان برومنذر کردم گر از اين غم به در آيم روزیتا در ميکده شادان و غزلخوان برومبه هواداری او ذرهصفت رقصکنانتا لب چشمهی خورشيد درخشان برومتازيان را غم احوال گرانباران نيستپارسايان مددی تا خوش و آسان برومور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرونهمره کوکبهی آصف دوران برومSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن غم زمانه که هيچش کران نمیبينم دواش جز می چون ارغوان نمیبينم به ترک خدمت پير مغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمیبينم ز آفتاب قدح ارتفاع عيش بگير چرا که طالع وقت آن چنان نمیبينم نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار که در مشايخ شهر اين نشان نمیبينم بدين دو ديدهی حيران من هزار افسوس که با دو آينه رويش عيان نمیبينم قد تو تا بشد از جويبار ديدهی من به جای سرو جز آب روان نمیبينم در اين خمار کسم جرعهای نمیبخشد فغان که اهل دلی در ميان نمیبينم نشان موی ميانش که دل در او بستم ز من مپرس که خود در ميان نمیبينم من و سفينهی حافظ که جز در اين دريا بضاعت سخن درفشان نمیبينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندر خرابات مغان نور خدا میبينماين عجب بين که چه نوری ز کجا میبينمکیست دردیکش این میکده یارب که درشقبلهی حاجت و محراب دعا میبینمجلوه بر من مفروش ای ملکالحاج که توخانه میبينی و من خانهخدا میبينمخواهم از زلف بتان نافهگشایی کردنفکر دور است همانا که خطا میبينمکس نديدهست ز مشک ختن و نافهی چينآنچه من هر سحر از باد صبا میبينمسوز دل اشک روان آه سحر نالهی شباين همه از نظر لطف شما میبينمهر دم از روی تو نقشی زندم راه خيالبا که گويم که در اين پرده چهها میبينم؟نیست در دایره یک نقطه خطا از کم و بیشکه من این مسئله بیچونوچرا میبینمدوستان عيب نظربازی حافظ مکنيدکه من او را ز محبان خدا میبينمغزل خواجوی کرمانی:خودپرستی مکن ار زان که خدا میطلبیدر فنا محو شو ار ملک بقا میطلبیخبر از درد نداری و دوا میجوییاثر از رنج ندیدی و شفا میطلبیساکن دیری و از کعبه نشان میپرسیدر خرابات مغانی و خدا میطلبیکارت از چین سر زلف بتان در گره استوین عجبتر که از آن مشک ختا میطلبیاگر از سرو قدان مهر طمع میداریاز بن زهر گیا مهر گیا میطلبیخبر از انده یعقوب نداری و مقیمبوی پیراهن یوسف ز صبا میطلبیکی دل مردهات از باد صبا زنده شودنفس عیسوی از باد هوا میطلبیدُردیِ دَردکش ار زان که دوا میخواهیبادهٔ صاف خور ار زانک صفا میطلبیخیز خواجو که در این گوشه نوا نتوان یافتبه سپاهان رو اگر زانک نوا میطلبیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم ز جام وصل می نوشم ز باغ عيش گل چينم شراب تلخ صوفیسوز بنيادم بخواهد برد لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شيرينم مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا که شب تا روز سخن با ماه میگويم پری در خواب میبينم لبت شکر به مستان داد و چشمت می به ميخواران منم کز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم چو هر خاکی که باد آورد فيضی برد از انعامت ز حال بنده ياد آور که دولتخواه ديرينم نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذير افتد تذرو طرفه من گيرم که چالاک است شاهينم اگر باور نمیداری رو از صورتگر چين پرس که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکينم رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از حافظکه با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم وفاداری و حقگویی نه کار هر کسی باشد غلام آصف ثانی جلال الحق و الدينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن حاليا مصلحت وقت در آن میبينم که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينمجز صراحی و کتابم نبود يار و نديم تا حريفان دغا را به جهان کم بينم جام می گيرم و از اهل ريا دور شوم يعنی از اهل جهان پاکدلی بگزينمبس که در خرقهی آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگينم سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم سينهی تنگ من و بار غم او هيهات مرد اين بار گران نيست دل مسکينممن اگر رند خراباتم و گر حافظ شهر اين متاعم که همیبينی و کمتر زينم بندهی آصف عهدم دلم از راه مبر که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم بر دلم گرد ستمهاست خدايا مپسند که مکدر شود آيينهی مهرآيينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۴مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلنبه مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم الا ای همنشين دل که يارانت برفت از ياد مرا روزی مباد آن دم که بی ياد تو بنشينم جهان پير است و بیبنياد از اين فرهادکش فرياد که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بيار ای بادِ شبگيری نسيمی زان عرق چينم جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفيل عشق میبينم اگر بر جای من غيری گزيند دوست حاکم اوست حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزينم صباحالخير زد بلبل کجایی ساقيا برخيز که غوغا میکند در سر خيال خواب دوشينم شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالينم حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت افتاد همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقينمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم صد بار توبه کردم و ديگر نمیکنم باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمیکنم تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است گفتم کنايتی و مکرر نمیکنم هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا تا در ميان ميکده سر برنمیکنم ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن محتاج جنگ نيست برادر نمیکنم اين تقویام تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم پیر مغان حکایت معقول میکندمعذورم ار حدیث تو باور نمیکنمحافظ جناب پير مغان جای دولت است من ترک خاکبوسی اين در نمیکنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۲فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان روزگاری شد که در ميخانه خدمت میکنم در لباس فقر کار اهل دولت میکنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوشخرام در کمينم و انتظار وقت و فرصت میکنم واعظ ما بوی حق نشنيد بشنو کاين سخن در حضورش نيز میگويم نه غيبت میکنم با صبا افتان و خيزان میروم تا کوی دوست وز رفيقان ره استمداد همت میکنم خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين لطفها کردی بتا تخفيف زحمت میکنم زلف دلبر دام راه و غمزهاش تير بلاست ياد دار ای دل که چندينات نصيحت میکنم ديدهی بدبين بپوشان ای کريم عيبپوش زين دليریها که من در کنج خلوت میکنم حافظم در مجلسی، دردیکشم در محفلی بنگر اين شوخی که چون با خلق صنعت میکنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۱۶۹ 02:52 آهنگ نوایی (فرزآن ❤️🎤) 05:41 این غزل با صدای استاد شجریان 16:26 جماد ٫ نبات ٫ حیوان ٫ انسان 17:48 تغییر ادراک و سلوک 27:22 🌸 سوانح العشاق ( ما همیشه وصلیم) زان می که حرام نیست در مذهب ما تا باز عدم خشک نیابی لب ما 43:47 همهچیز نفس داره (خانواده ٫شهر ٫…) 49:00 توییت ترک سیگار و مقایسه با مفهوم بیصورت 53:53 ✨ تائو شروع پند ۵۹ 55:50 هدف و خوشبختی تائویی 58:58 خوانش غزل
در ذهن من بین دعا کردن و ساکن طبقه ی انکشاف قلوب بودن تناقض وجود داره. یا دریافت من از دعا درست نیست یا دعا نکردن مخصوص طبقات بالاتره. عارفی که در مقام رضاست و دست به دعا برنمیداره مرتبهی بالاتری داره یا عارفی که دعا نمیکنه چون اعتباری برای دعا قائل نیست! تصور میکنم دعا یک جور مدیتیشن برای پرورش خودمونه که از خشم برخواسته از ایگو دور باشیم.
همه تن لبخند شدم 🙂❤️
یاسمین و مامانش .
گوش میکنم ووقت میذارم پس...خوب هم بده . اما درروزگاری که عصا زکور میدزدن و تنها مادیات دراین روزگار اصل زیست است #عشق ... شمارا یاد آن تپه مال رو نمیاندازد . #عشق_نرسیدن_نداشتن است
پدر 4 سحر🤣
🤍🦋
به به
خداروشاکرم، شکر اندر شکر اندر شکرم
جناب رنجبر خواهش میکنم به کار قبلی خود ادامه دهید ، در آن کار مهارت دارید، اشعار این بزرگان را باید بزرگان معنا کنند.
ممنون فرزآن جان🙏🏻 شیخ عزیزالدین اینجوریه که سری اول میاد خیلی خوب توضیح میده بعد میگه نه نفهمیدین یهجور دیگه میگم بفهمین بعد اونقدر گیج میکنه مه همون قبلیو هم قاطی میکنیم. :))) خدا این سری رو بخیر کنه 😂
نمیدونم چرا احساس می کنم دارید یه چیزهایی رو که خودتون دوست دارید به زور به خورد ما میدید و اصرار میکنید اونی درسته که شما فکر می کنید یا بهتر بگم دلتون می خواد.
درس سحر در ره میخانه محصول دعا در ره جانانه داغ بر دل دیوانه گنج غم عشق منزل ویرانه شیوهی رندانه کشتی سرگشته گوهر یکدانه بیدلودین قانع به خیالی ز تو مُهر بر دل نهادن ✨️🌼⭐️💫
دیگه اپیزودها مثل قبل نیست حال نمیده
همه چیز انرژیست. احساس هم از جنس انرژی است. هر احساسی در هر لحظه داشته باشیم در کسری از ثانیه و با سرعت نور به پیرامون و اطرافیانمان منتقل میشود. اگر توقع داریم دنیای پیرامونمان شاد باشد و دوستانی شاد و خوشحال داشته باشیم قدم اول آن است که خودمان انسان شادی باشیم و احساس شادی داشته باشیم.😃☺️🧚♀️
سلام ، متأسفانه اصلأ با توصیفات تلویزیونی شما موافق نیستم
سلام از این به بعد دوستان بخیر سلام امروز روتقدیم خواب قیلوله می کنم اونم زیر نور خورشید وماه البته امشب ماه سازش ناکوکترین حالت قرنه.. یه وقتی برای اینکه دیده بشی باید سازت ناکوک باشه ۰۴،۰۶،۱۶ خداوندا با هرچی ساز ناکوک زدیم نواختی بابت تک تکشون سپاسگزارم 🌷🌷 درخرقه ازاین بیش منافق نتوان بود بنیاد ازاین شیوه ی رندانه نهادیم
فکر میکنم در بیت آخر میشه گفت باد صبا که از گل هم بد عهدتره. اشاره به گذرا بودن و اینکه عمرش از گل هم کوتاهتره، پس شکایت از گل به باد صبا بیهوده است. واقعاً از اگزیستانسیالیست و رواق باید به حافظ پناه برد. ( و من که رفتم در گوگل سرچ کردم که ببینم این خوشگل چه شکلیه😊😉)
ذهن در کل وجود اون موجوده
ولی خودمونیم همون اوایل ص س ع خودم عطر شکوفه های سنجد رو اینجا معرفی کردم بهت فرزآن جان 🌸 الحق که خیلی بوش ناز و مامانیه 😍 دیگه اینکه برات آرزو دارم از شهر همدان همسر بگیری چون شهر ترشی های خفنه😋