بیا تا گل برافشانیم ۳۷۴
Update: 2025-09-10
79
Description
غزل نمره ۳۷۴
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بيا تا گل برافشانيم و می در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو دراندازيم
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقی به هم بر او تازيم و بنيادش براندازيم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ريزيم
نسيم عطرگردان را شکر در مجمر اندازيم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دستافشان غزل خوانيم و پاکوبان سر اندازيم
صبا خاک وجود ما بدان عالیجناب انداز
بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازيم
يکی از عقل میلافد يکی طامات میبافد
بيا کاين داوریها را به پيش داور اندازيم
بهشت عدن اگر خواهی بيا با ما به ميخانه
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازيم
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شيراز
بيا حافظ که تا خود را به ملکی ديگر اندازيم
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel
26:26 ✨️شیخ نسفی✨️ انسان که مثل نهال کوچکه نمیتونه از خدا انتظار میوه داشته باشه هر کدوم از درجات رو باید در مراتب خودش دریافت کنه، مثل باغبان باید به تربیت خود بپردازیم تا زمانش فرا برسه. جمله مراتب درخت در تخم درخت موجود است باغبان حاذق و تربیت و پرورش میخواد، در ذات ما هم علم و معرفت و... است ولی باید تربیت و پرورش پیدا کنیم تا ظاهر بشن. علم اولین و آخرین در ذات تو موجود است هر چه میخواهی از خود طلب کن از بیرون چه میخواهی. علمی که از راه گوش به دل تو رسد ادامه در کامنت⬇️
سلام دوستان. چه خبر؟ من از غزل ۳۶۵ به بعد رو نتونستم گوش بدم.
راستی، چه قدر خوشحالم از پدرت گفتی. خوشحالم که قلبت به روش باز شده. خوشحالم که طناب های پوسیده ی گذشته رو رها کردی. خوش حالم پدرت رو بخشیدی... این قدم برای شروع پروازت ضروری بود...
راستی این غزل هم برا خودمه چرا؟ چون " عدن " داشت ✨️
به هم سازیم هم معنی میده،نشنیدیدن که میگن: باهم ساخت وپاخت کردن
درود دوستانهمراهپیرهرات. عجیب از همزمانی های غزل ها با مناسبتها و همینطور در گامهای سلوک میدان جهاد با دیو یا اهریمن یاشیطانهستیم و بع عزل ۴۱۳ اگر رجوع کنید حافط جان فرموده شیطان غم هر آن چه تواند بگو بکن من بُردهام به بادهفروشان پناه از او غم و افسردگی اهریمنست هرانچه شما را از شکر بودگی دور کند و اندوه وترس بر ما مستولی کند از جانب اهریمن است و اولین راه نجات می و میخانه است که حوایت از اگاهی دارد بصیرت قلبی راه بعدی پناه به عبادت و خدمتگزاری و تا صادق شویم سومین راه زهد و پرهیز است
انقدددر دوست دارم یه موقعیتی پیش بیاد بگم : مصدر صحیحی نمینُماید 😎😁
ممنون فرزآن جان💖 ناخودآگاه امروز با موسیقی روزی که زن شدم گریهام گرفت انگار که مال این دنیا نیست♥️. آخر هفتهی خوبی داشته باشی.
عجب اخر هفته ای با این غزل ناب وصدای دلنشین وارامبخش فرزان عزیز امیدوارم همه یاران عشقی گل افشانی کنند ورقص کنان وپایکوبان در حضور باشند،وایندگان بدانند که ما اهل دلتنگی بودیم ،ودر انتظار روز شنبه که دوباره با شنیدن صدای راوی عزیزمان ،به رقص دربیایم وقلبمون گشوده بشه❤️👍👌
به به چه غزلی... به به... و چه قدر شیخ عزیزالدین خوب بود و سخنانش پراز راز❤️ دوستت دارم مراقب خودت باش
فرزان جان عالی بود ممنون فقط بیت دوم به هم رو نوشتی 🌸
فقر قبح داشت ، اما تفکر کمونیستی قباهتش را ریخت ، نداری و بیچارگی را با اسم رمز ساده زیستی، تبدیل به ارزش و افتخار کرد… فقر ثروت نمی آفریند فقر ذهن فقیر میسازد فقر دور انسان حصار میکشد
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی 🫀🪬
زندگی مرگ نمی پذیرد، زندگی همیشه زنده است در حالیکه وضعیتهای زندگی ما مرتباً میمیرند و از بین میروند.
"وضعیت زندگی ما" با "زندگی ما" فرق می کند "وضعیت زندگی ما" در قسمت بیرونی ما است در حالیکه "زندگی ما" در وجود ماست "وضعیت زندگی ما" یک چیز ذهنی است ولی "زندگی ما" حقیقی است یعنی همین الان موجود است نقداً می توانیم از آن استفاده کنیم آنکه با بنیاد و مهم و کامل است و همیشه هم در دسترس ما هست و به نواقص بیرونی "وضعیت زندگی" ما بستگی ندارد زندگی ماست. "وضعیت زندگی ما" در زمان (گذشته و آینده) است ولی "زندگی ما" همین لحظه است. "وضعیت زندگی ما" دائماً در حال تغییر است ولی "زندگی ما" همیشه در ما ثابتست.
چشم دریا دیگر ست و کف دگر کف بهل و از دیده دریا نگر جوشش کفها ز دریا روز و شب کف همی بینی و دریا نی عجب ما چو کشتیها بهم بر می زنیم تیره چشمیم و در آب روشنیم ای تو در کشتی تن رفته بخواب آب را دیدی نگر در آب آب آب را آبی است کو میراندش روح را روحی است کو می خواندش 🌿مولوی
روزای تعطیل همسرم خونهست و یه قسمتایی رو میشنوه امروز با آهنگ شروع برنامه کیف کردیم 🤗😇 و چیزی از دلتنگیم تا شنبه کم نمیکنه
ضمنا با این غزل دوتا اجرای خصوصی ام استاد شجریان داره یکی با استاد لطفی و یکی هم با استاد یاحقی که دیگه آدرس نمی نویسم مشتاقان برن پیدا کنند و امیدوارم تا شنبه دلم براتون تنگ نشه ، بابا بزارین یه کم به زندگی مون برسیم ، به مراسم لهو و لعبمون ، 😝😝🏃♀️🏃♀️🏃♀️
منم هر چی شعر و غزل حفظم به واسطه موسیقی هایست که از کودکی در خانه جاری بود و پیوسته می شنیدم . یادمه شبی که خیلیم بچه بودم بابام موسیقی گذاشته بود و من یواشکی رفتم پشت پرده و اشکهامو با پرده و جوری که کسی متوجه نشه تند تند پاک می کردم . هنوزم وقتی اون خاطره رو به یاد می یارم حس اون لحظه می یاد به سراغم دلم می خواد برم پشت پرده ای و به اون زلالی اشک بریزم🥺 روز و شب دعای من بوده با خدای من کز کَرَم کند حاجتم روا آنچه مانده از عمر من به جا گیرد و پس دهد به من دمی مستی کودکانه مرا💚
با سلام و اجازه از صاحب پادکست . اگر به داستانهای کوتاه ادبی علاقمند هستید خوشحال میشم به پادکست من سر بزنید 🙂🙏 https://castbox.fm/va/6311066