غزل شمارهٔ ۱۰۲- تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
Update: 2023-01-261
Description
1) تا دست ها کمر نکنی بر میان ای دوست / بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
2) دانی حیات کُشتۀ شمشیر عشق چیست ؟ / سیبی گَزیدن از رخِ چون بوستان دوست
3) بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید / شوری که در میان من است و میان دوست
4) خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت / خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
5) دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند / وآن هم برای آن که کنم جان فشان دوست
6) روزی به پای مَرکب تازی درافتمش / گر کِبر و ناز بازنپیچد عنان دوست
7) هیهات ، کام من که برآید در این طلب / این پس که نام من برود بر زبان دوست
8) چون جان سپردنی است به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست
9) با خویشتن همی برم این شوق تا به خاک / وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست
10) فریاد مردمان همه از دست دشمن است / فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
Comments
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel