غزل شمارهٔ ۹۱- سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
Description
1) سفر دراز نباشد به پای طالب دوست / که زندۀ ابد است آدمی که کشتۀ اوست
2) شراب خوردۀ معنی چو در سماع آید / چه جای جامه ، که بر خویشتن بدرّد پوست
3) هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد / به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست
4) حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر / که قطره قطرۀ باران چو با هم آمد جوست
5) نمی رود که کمندش همی بَرَد مشتاق / چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست ؟
6) چو در میانۀ خاک اوفتاده ای بینی / از آن بپرس که چوگان ، از او مپرس که گوست
7) چرا و چون نرسد بندگان مُخلِص را / رواست ، گر همه بد می کنی بکن که نکوست
8) کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر ؟ / کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست ؟
9) بسی بگفت خداوند عقل و ، نشِنیدم / که دل به غمزۀ خوبان مده ، که سنگ است و سبوست
10) هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را / به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست
11) به آب دیدۀ خونین نبشته قصّۀ عشق / نظر به صفحۀ اوّل مکن که تُو بر تُوست