هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد ۱۲۲
Update: 2024-09-14163
Description
غزل نمره ۱۲۲
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
هر آن که جانب اهل خدا (وفا) نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
(ز درد دوست نگویم حدیث، جز با دوست)
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد (پیوند) پيمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر (در) آن سر (خم) زلف ار دل مرا بينی
ز روی لطف بگويش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
(نگه نداشت دل ما و جای رنجش نیست)
ز دست بنده چه خيزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن (محبوب) ياری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
غبار راه گذارت کجاست تا حافظ
به يادگار نسيم صبا نگه دارد
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
با هر بار تعریف کردن ماجرا گروهبان قربانی خنجر فرو میکنین تو قلب ایگوم که از تکرار بدش میاد و عذاب میکشه و خشمگین میشه . با تشکر از طرف من حقیقی 😂🙏
❤️
دوران نوجوانیم ب ی مهمونی دعوت شده بودم که ی پسری خیلی بهم توجه میکرد و حواسش به من بود که تو سرو غذا و ا ل ک ل🤣🤣سرم کلاه نره😂😂😂بعد ایشون با ی خانمی همش میرقصید و خیلی با هم با احترام و صمیمیت حرف میزدن منم معذب شدم که پسره بی ادب دوست دختر داره ولی به منم چراغ سبز نشون میده پسره بانمک و خوش چهره ایی بود بعد از چند ماه فهمیدم اون دوتا خواهر برادر بودن🤣🤣🤣🤣 فکر کنم این بیشتر از حس تو که تجربه کردی تو مهمونی دردناک تره 😂😂😂😂😂
فرخ فقط در سکانس حدس زدن خاله خانم :))
قسم به وفا که دوستت داریم🦋🫂
خیلی باحال بود اون تیکش خیلی خندیدم درآمدتون چقدره ؟ من زنه خونم قهوه دم میکنم ظرفارو میشورم آقامون خرج خونه را درمیاره...
من اهل تهران نیستم ولی این بارون قسمت منم بود قشنگ چکید رو گونه ام من نمیتونم بیش از یک روز تهران بمونم آب و هوا و شلوغی و ... شدیدا روم تاثیر منفی میذاره و این بارون باعث شد یکم آروم بشم و یه روز بیشتر بمونم ولی اینبار خوب زنانه برخورد کردم و غر نزدم ...😊
صبح شهریوری در آستانه پاییز بعد از یک شب بارانی با صدای سخن عشق از این بهتر هم مگه میشه خیلی خیلی عزیزین فرزان جان چقدر زندگیم پر معنا تر شده دوستتون دارم ♥️🌹😘
خیلی ممنون 🍷🍃
دلم طاقت نیوورد،۲۴تا اپیزود عقب افتاده بودم ولی دلتنگی امون نداد اومدم از تازه ترین اپیزود گوش بدم(با اینکه زمان توهمه,ولی خب دیگه)
جای آهنگ دل غافل ویگن که انتهای یکی از اپیزود های رواق پخش کردید برای شروع برنامه خالیه، در ضمن آیندگان بدانند که ما از بی قرارانیم از دوری، پنجشنبه و جمعه بی قراریم روز و شب
بخدا که اومدم بنویسم که نه همچین سوالی نداشتیم، گفتی خودت🤓
به قول ما تُرکها چُوخ گُـزَل یاغیش یاقیر(خیلی بارون قشنگی میباره)😍
والا ما راضی نیستیم شما گرسنگی بکشی قشنگ نون پنیری چیزی درست کنید و اون کنارا لابه لای غزل و شافل و اینا میل بفرمایید هر وقت میگی گرسنمه ما نگران سلامتی شما میشیم
یدونه از اون آخ های رواح گفتید
خیلی دوست دارم ابیات گواه سخن یادم بمونه و ازشون استفاده کنم اما متاسفانه حافظهم با ماهی گلیای سفره هفتسین رقابت تنگاتنگ داره😶🌫️
کاش منم عمری داشتم میدادم برای عزیزم
غبار راه گذارت کجاست…اره فرزین درست گفتی ،یه روزی هممون ،لااقل تجربه من این بوده ،که نگهش داشتیم،نگهش داشتیم ولی مجبور شدیم که رهاش کنیم ،اآخ که چه دردی داشت 😢😢
فرزان عزیز، به چه شکل زیبا و زیرکانهای از غزل رفت و برگشت میکردی به پارتی شب جمعه و برعکس، من دوست داشتم. بگذریم که ظاهراً بهونهات این بود که شما آماده نشستید که بشنوید و دل تو دلتون نیست بدونید آیا زیباروی مجردی اونجا بود یا نه و... من یکی که اصلاً توی این حال و هوا و در انتظار شنیدن چنین چیزی نبودم! آقا هرچی نباشه این شمایی که الکلسرخودی نه ما فرخ جان... خب دیگه کافیه، ما شخصیتهای فرهنگی هستیم (اَستیم، بستیم؟ مستیم؟ کدومش؟ 😀)
دیشب با رفیق عزیزی بیرون بودم، صحبت به درازا کشید ولی بر خلاف میل قلبی باید از هم جدا میشدیم. حتی یهبار همدیگه رو بغل کردیم اما دوباره ادامه دادیم به گفتگو... که یه قطرهی کوچولو چکید روی صورت من، قطرهی بعدی با فاصله و... بالاخره مطمئن شدیم بارونه! کلی ذوق کردیم، مثل این بود که تجربهی بودن زیر اولین باران پاییزی امسال در کنار «یار همدل» به جانمون نشست. همین دو ساعت پیش براش پیام فرستادم که این چند قدمی که کنار هم برداشتیم، حرفهامون و اون چند قطره بارون انقدر دلنشین بود که تا ابد موند برام.