کافه خیال - موسیقی بی کلام برای مطالعه، مدیتیشن، ریلکسیشن
Subscribed: 172,763Played: 4,297,349
Subscribe
Description
دو فنجان قهوه سفارش میدهم، و بیمحابا دستهای تو را میگیرم، راحت باش! هیچکس ما را نخواهد دید. اینجا کافهی “خیال من” است
354 Episodes
Reverse
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
ما در دلتنگی دستی داشتیم و در فاصله ای که داشتیم هزار دست داشنیم سلام برتو که حقیقتا دلتنگ توام و سلام بر من برای آنکه دلتنگتم #امین #دلنوشته
بعضی وقتها تو زندگی باید عذاب بکشی... نه بخاطر اینکه آدم بدی بودی!!! بلکه بخاطر اینکه درک نکردی کجا باید دست از خوب بودن برداری... #امین #دلنوشته
سوز و دردی بیهنگام را حس خواهی کرد بی آنکه بدانی از کجاست قلبت در خاطرات به تپش خواهد افتاد آن درد و سوز منم... نخواهی شناخت… #امین #دلنوشته
در تنهاییات با کسی که نیست سخن خواهی گفت خواهی گفت آنچه را که... تا حال بر زبان نیاوردهای با گوشِ جان تو را خواهد شنید... آن که نیست!!! منم... نخواهی شناخت #امین #دلنوشته
شبانگاهی در رختخوابت... به اینسو و آنسو خواهی پیچید!! نه در خوابی و نه بیداری... آن خوابوخیال منم!!! نخواهی شناخت... #امین #دلنوشته
شهادت میدهم تنها زنی هستی موقع راه رفتن درختان دنبالت می کنند... #نزار_قبانی #امین #دلنوشته
نسیمی دامنت را به رقص درخواهد آورد... گیسوانت پریشان... یک دستت بر دامن و دیگری بر موهایت... آن نسیم، منم... نخواهی شناخت. #امین #دلنوشته
گویی که خواب بود جوانی مان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود کاری ندارم کجایی چه میکنی ! بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود ...
با شنیدن این اپیزود فقط باید به احترامش سکوت کرد و بی وزنی رو تجربه کرد.
👌💫
💫💚👌
🌧
پس از این خلوت، چنان نباشد که غریب آمده باشی و آشنا رفته باشی …
پیرِ مُغان ز توبهٔ ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم حافظ
یاد یک عشق قدیمی شروع می شود
peace of mind
دمت گرم💐
عاشقانه بود دیدن تو از قاب عاشقانه ی فرهاد و پرستیدنت همچون آتشی مقدس برای آتش پرستان ، چه دلبرانه بود صدایت همچون شهرزاد قصه گو و زیباییت همچون لیلی چه بگویم که عقل تمثیل نمی یابد و زبان قادر به بیان هیچ نیست. هیچ شده ام در میان همگان ، پوچ شده ام در میانه ی مردمان و حال اینگونه فرا می خوانمت ای آنکه گر درده باشی با عشق تو را می نوشم
دل از من ربودی
🤍🤍