Senteurs Paradisiaques - Michel Pépé
Update: 2025-02-06
426
Description
من دلم روشن است. روزی تو از راه میرسی، و کوچه بوی عطر تو را میگیرد. دیوارها گُل میدهند، پنجرهها عاشق میشوند، و این خانه خوشبخت. آن روز برای تمام خستگیهایم، یک صندلی روبهروی تو کافیست …
In Channel
درونام به وجد آمد .ممنون
به امید صلح واقعی
روحم پرواز کرد
بسیاربسیار سودمند وعالی بود سپاس سپاس❤️🧡💙🩶💚💛💜🌹🪷💖🩵🤍🩷🌷☘️🌿🌺🥗🥰🌸
سرمست از عطر گلهای بهاری بی تمنا بدون کوچکترین نگرانی بخند یار مهربان دلم قنج میرود برای آن خنده های ممتد و کشدار بخند که لبخند ت از هر پیچ درخت تاک تاب میخورد و شاد میکند فضای بهاری کوچه را❤
در خلوت شب، سکوت چون پردهای نرم، افکار میرقصند در عمقِ ذهن خسته، هر نغمه بیکلام، سرودیست بیصدا که آرامش را در دل خیال مینشاند.»
نفسی را در سینه حبس کردم که دار و ندارم بود
وااای سر سجاده نماز نیایش رسید به ترک این اهنگ وای رفتم تو حال معنوی خیلی خوب بود انگار روح به پرواز دراومد مرسی برای این کانال
چهره ای که دیده بودی همانی که در آینه موقع طلوع صبح زیبا دیده بودی و یک دل نه دل عاشقش شده بودی .... هر روزت شده بود رفتن جلوی آینه و دیدن همان چهره ی زیبا ... چشمان ات را باز کن من آمدم دیگر نیازی نیست جلوی آینه بروی تا من را ببینی... بیدار شو عشق ات آمده....
چه اهنگ زیبابی ممنون🙏🌹
این موزیک لبخند ملیحی رو اول تا آخرش به لبم میاره. فرکانسش عالیه
متنا دل ادمو خون میکنه❤️🩹
عالی است.
ای آفتابِ حُسْن بیا دیر میشود گاهی دلم ز غصه به زنجیر میشود ترسم رسد به آخرش این عمر و این تنم بی دیدنت به قبر سرازیر میشود از بس به انتظار گذشته است زندگی از هرچه زندگی است دلم سیر میشود کی باشد ای عزیز نگاهی به من کنی کز هجرِ روی توست دلم پیر میشود از دستِ من چه برآید آقای من بگو انجامِ کار ، گاه به تدبیر میشود باورپذیر نیست به تدبیر پیش برد تدبیر مینمایم و تقدیر میشود «مهدی»فدای نامِ تو جانم ظهور کن ایران برای ظهورت«غدیر» میشود ظلمت،فرا گرفته دگر این جهان،بیا ای روشنای ناب دیر می شود
به نام آنکه عشق در کنارت مثل بوییدن یاس بود تو برایم مثل آیه های سحرگاهی به وقت خلوت روح دستانت را لمس میکردم گویی لطافت بهشت را تجربه میکردم تو را میبوسیدم و تا آسمان هفتم روحم عاشقانه پرواز میکرد و دیگر نیستی ...😔 و من چه کنم با قلبم ...😔
عطر آمدن بهار پیچیده در کوچه کوچه شهر...آیا این بهار می آییییییی؟
بگذشت و چه بگویم چه بر من گذشت #پدر 🖤
«قاتلی را هر از گاهی در آینع میبینم » مگر قرار نبود از دست او فرار کنی چرا رفتی در آغوشش خانه کردی و مرا در آغوش سرد عذاب وجدان گذاشتی ...
تا امروز تصور میکردم اگر یک بار معنی زندگی را بیابم میتوانم روزهایم را زیبا کنم و پس از آن هر روز صبح امید از قلبم و چشمانم خواهد درخشید اما دریافتم هر روز ، هر روز صبح که از خواب برمیخیزیم باید برای زندگی معنا بیابیم این تلاشی هر روزه است ... این بافتن ریسمان امید است برای پایداری و استمرار تا در انتهای روز لحظه ای یا ساعتی غرق در معنی بودن خوشبختی را در اغوش بگیریم تا صبح روز بعد دوباره و دوباره .......❤️❤️❤️
تو ذوق این قلب کوچکم هستی :) از یاد مبرررر