Discover
کافه خیال - موسیقی بی کلام برای مطالعه، مدیتیشن، ریلکسیشن

کافه خیال - موسیقی بی کلام برای مطالعه، مدیتیشن، ریلکسیشن
Author: Mohammad amirian
Subscribed: 324,228Played: 8,632,500Subscribe
Share
Description
دو فنجان قهوه سفارش میدهم، و بیمحابا دستهای تو را میگیرم، راحت باش! هیچکس ما را نخواهد دید. اینجا کافهی “خیال من” است
371 Episodes
Reverse
برای هر انسان کسی باید باشد، که با دوست داشتن زیباترش کند. مثل آن پنجرهی چوبی، که از شمعدانیها جان تازهای میگیرد ...
برایت آرزوهای ساده میکنم. آرزو میکنم شبها خوابهای خوب ببینی، و صبحها سر حوصله ملافههای سفید را مرتب کنی، پنجرهی اتاقت را باز کنی، و هنگامی که چایت را مینوشی، آفتابی لطیف روی گونهات بنشیند. آرزو میکنم به کسی که دوستش داری بگویی دوستت دارم، و او با لبخندی عاشقانه نگاهت کند. آرزو میکنم کتابهای خوب بخوانی، آهنگهای خوب گوش کنی، عطرهای خوب ببویی، با آدمهای خوب حرف بزنی، و فراموش نکنی که هیچوقت دیر نیست، بودن کسی که دوست داری باشی …
باغ پنهان زندگیات را با دستان باور آبیاری کن، حتی اگر زمین خشک به نظر برسد🌻✨️سلام بر همه خوبانممنون از کامنت های قشنگتونتک تکشونو میخونمحضورتون حالمو خوب تر می کنهدوستتون دارم ❤️
تو گرچه تنها اُمید و تکیهگاه منی، اما خود در تنهایی، ساقهی باریک یک گُل زیبایی. مگذار حتی نسیم یک اضطراب، این ساقهی زیبا را مختصری خم کند. شکستن تو، درهم شکستن من است …💜💜🌻🌻
اسپانسر این اپیزود از پادکست، پیش دبستان و دبستان سیمیای ایرانیان، با رویکرد شناختی، واقع در منطقه ۲۲ تهران می باشد.سیمیای ایرانیان با رویکرد شناختی، مبتنی بر پایه های روانشناختی روز، محیطی شاد و جذاب برای کودک دلبند شما فراهم آورده است.https://www.instagram.com/simia_iranian?igsh=MWlpemlhMjFmYWN3YQ==
تو درونیترین احساس منی...
سلام بر کسانی که دلگرمی دیگرانند،با این که خود غرق در غم هستند...
یخ آب میشود در روح من، در اندیشههایم. بهار، حضور توست، بودن توست …
هنوز خورشید لبخند میزند، آسمان در آغوش میگیرد، زمین میرویاند، و درختان شکوفه میزنند. هنوز هم نوزادان متولد میشوند، شمعدانیها گُل میدهند، ماه میتابد، ستاره چشمک میزند، جیرجیرک آواز میخواند، پروانه پرواز میکند، درختان میوه میدهند، چشمهها میجوشند، و امید، هر صبح در زیر پوست سرد زمین، به جریان میافتد. امید زیباست، عشق زیباست، طلوع زیباست، شکفتن زیباست، و زندگی، زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست …
عطرت، هوا میشود برای نفس. نامت، ضربآهنگ در قلب. چشمهایت، آرامش خاطر، و آغوشت، امنترین وطن. مگر میشود کسی، نبض زندگی دیگری شود؟ …
آنگونه دوستت میدارم، كه خبردار نشوی. آنگونه میبوسمت، كه احساس نكنی. مهم نيست بشناسیام، يا حتی برايم خطی بنويسی. گاهی در خيابان نگاهت، رهگذری باشم كافیست. تو هرگز مرا نخواهی شناخت، و من، مجنونترين بيد كوچهی تو باقی خواهم ماند …
دستم را بگیر. مرا به حال و هوای روزهایی که برنمیگردند، برگردان. مرا به خورشید، به امید، به روزهای سپید، مرا به خودم، مرا به خودت برگردان …
به آنان که ما را رها نمودنددر خاک خالی،بیآب و بیگیاه،بیهیچ اشک و آه بگویید:ما ریشه در خویش داشتیم و سبز گشتیم و سبز شد بهار…!👤محمود درویشآرزو میکنم این همون بهاری باشه که درختِ آرزوهات جَوونهِ میزنه. نوروز مبارک ❤️🌹🌱✨️
در روزهای تاریک و سخت، کسی که قلبمان را با لطافت لمس کند، ما را مبتلای خود میکند …
من دلم روشن است. روزی تو از راه میرسی، و کوچه بوی عطر تو را میگیرد. دیوارها گُل میدهند، پنجرهها عاشق میشوند، و این خانه خوشبخت. آن روز برای تمام خستگیهایم، یک صندلی روبهروی تو کافیست …
شبی از میان خروارها تاریکی، اولین پرتو نور نصیب ما خواهد شد. آنجا امید، از میان درد میروید …
یادت، عطر یک شمعدانی کوچک است، در گوشهای از قلبم. هر وقت میخواهمت، چشمانم را میبندم، و عمیق نفس میکشم …
خلوتی میخواهم، کنار تو، در سکوت ستارهها، بگویم دوستت دارم، آرام بگویی، من بیشتر …
بیا و سرت را بر سینهام بگذار، تا این زندگی به رنجی که میکشیم بیارزد. بیا و جبران کن، به بوسههای زیاد …
آنگونه دوستت میدارم، كه خبردار نشوی. آنگونه میبوسمت، كه احساس نكنی. مهم نيست بشناسیام، يا حتی برايم خطی بنويسی. گاهی در خيابان نگاهت، رهگذری باشم كافیست. تو هرگز مرا نخواهی شناخت، و من، مجنونترين بيد كوچهی تو باقی خواهم ماند …























درود بیکران 🌹 عجب مجموعه زیبا و دوست داشتنی. اسم برازنده است کافه خیال❤️ آرامش لحظات و مدیونتم❣️
کلا کارای سکرت گاردن شاهکارن
وای این بیکلام موردعلاقمه که هربار بهش گوش میدم انگار بار اوله میشنوم و هیچوقت تکراری نمیشه😍🩷 پیش اومده حتی حدود ۴۰ بار هم پشت سرهم پلی کرده باشم
ممنون میشم اگر اسم اهنگ ساز هارو هم ذکر کنید
شبی که در آن تنها هستی، جهانی ست بیکران. یک فنجان داغ در دست، و انبوهی از ستاره بر سقف اتاقت. در این جهان، تنها صدا، نوای نفسهای خودت و زمزمهی آرزوهایی است که جرات بیانشان را در روز نداشتی."
روح تازه کنید ...
چطور میشود این جسم درشت را در روح نا دیدنی خلاصه دید ... من به آسمان هم وصل شده ام اما باز هم دلبستگی ام به زمین مرا کشان کشان به پایین کشید و زخمی ام کرد ... هنوز بال پرواز ندارم و بال هایم کوچک است برای پریدن و این سقوط مرا بیش از پیش آزرده . این موسیقی تنها آرامش این روزهای من است ...
ما لب بر جام لبانت نزدیم که مبادا به خطا ترکی بر چینی سرخ وجودت افتد. ما چشم به شمس و قمر و نجم فرو بستیم تا گم نشوند قبله گه ممتد چشم تو در رقص جوله زار جهان. ما به تمنای تو خود را به بند دیوانگی ببستیم تا شاید به امیدی به تمنایی به نگاهی تو بخوانی ما را
چه کسی می داند شاید ابر از دوری یار زمینی خود ذره ذره از وجود خود را به نوازش یک بوسه می زند بر خاک تن یاری که سالهاست خفته در دل زمین ست تا بوی مست کننده خاک باران خورده خاطرات روز های عاشقانه شان را زنده کند
نغمههایت نمیخوانند، اما هر کدام زخمی را آرام میکنند… در میانشان صدای کسی نیست، اما انگار دلها را صدا میزنند. ملودیهایت شبیه اشکهای بیصدا هستند — نه از غم، از رهایی. وقتی پخش میشوند، بغض آدم باز میشود، دردها آرام از درون میلغزند و میروند… و بعد، فقط سکوت میماند، و دلی که سبکتر نفس میکشد
درختان در پاییز درس رها کردن میدهند؛ آنها برگهایشان را نمیمیرانند، بلکه اجازه میدهند بریزند. چون میدانند پشت این ریزش، زمستانی برای استراحت و بهاری برای رویش دوباره وجود دارد. پاییز به ما میآموزد که زیبایی، گاهی در رها کردن است، در پذیرش گذرا بودن."
برای همراهیت در لحظاتی که نیازمند نوایی برای ایجاد سکوت هستم در محیط کارگاه بسیار سپاسگزارم
چه کپشن فوق العاده ای... ممنونم ازتون♥ روزمو ساختی..
"نبض زندگی دیگری شدن"، یعنی در سکوتِ قدمهایت، ریتمی برای رفتن پیدا کنم. یعنی نفسکشیدنم،هوایی باشد برای شُشهای خستهات. یعنی جهان را نه از پنجرهٔخود، که از نگاه تو ببینم و در دردهایت، ریشه بدوانم تا تو قد بکشی.
موسیقی،وسیلهای است برای گفتن ناگفتنیها. زمانی که کلمات در بیان احساسات ما ناتوان میمانند، یک ملودی ساده میتواند تمام رنجها، شادیها و عشقِ درون را فریاد بزند. گاهی یک نت، از هزاران کلمه گویاتر است. موسیقی، زبانی جهانی برای قلبهاست
من دلبسته ات شده بودم شاید نه به تو به شعر هایت و این را هر روز از پشت قاب پنجره میدیدم که جانم میرفت و من میماندم و اندوه ...
کسی چه می دانست که ما چقدر تلاش کردیم روحمان را زیبا نگه داریم وقتی که جهان ، فقط به ما زخم می زد
دریا، هم صدایش به تو خواهد رسید هم خنکیاش. اگر بتوانی در را بگشایی
به تو خواهم داد تمام آن چیزهایی را که توی کتابها زیرشان خط کشیدهای
💓بسیار شنیدنی و دلنشین