Discover
رواق / Ravaq
![رواق / Ravaq رواق / Ravaq](https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts221/v4/71/ca/b3/71cab38a-996e-4724-ca10-4cd93b459ec1/mza_18256745753223116420.jpg/400x400bb.jpg)
رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 852,155Played: 42,513,070Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
341 Episodes
Reverse
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۳۳مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن دست از ط/لب ندارم/ تا کام/ من برآيد يا (جان) تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآيد بنمای رخ که خلقی واله شوند و حيران بگشای لب که فرياد از مرد و زن برآيد جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانت/ش نگرفته هيچ کامی جان از بدن برآيد از حسرت دهانت/ش آمد به تنگ جانم خود کام تنگدستان کی زان دهن برآيد؟ گويند ذکر خيرش در خيل عشقبازان هر جا که نام حافظ زآن انجمن برآيد چهار بیت که در برخی دیوانها و تصحیحهای دیگر موجود استبر بوی آنکه در باغ یابد گلی چو رویتآید نسیم و هر دم گرد چمن برآیدهر یک شکست زلفت پنجاه شست داردچون این دل شکسته با آن شکن برآید؟هردم چو بیوفایان نتوان گرفت یاریماییم و خاک کویش تا جان ز تن برآیدبرخیز تا چمن را از قامت و قیامت هم سرو در بر آید هم نارون برآیدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۳۲مفتعلن فاعلات و مفتعلن فعبر سر آ/نم که گر ز /دست برآ/يد دست به کاری زنم که غصه سرآيد خلوت (منظر، منزل) دل نيست جای صحبت (اغیار) اضداد ديو چو بيرون رود فرشته درآيد صحبت حکام، ظلمت شب يلداست نور ز خورشيد (خواه) جوی بو که برآيد بر در ارباب بیمروت دنيا چند نشينی که خواجه کی به درآيد؟ ترک گدایی مکن که گنج بيابی از نظر رهروی که در گذر آيد بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به برآيدصالح و طالح متاع خويش نمودند تا که قبول افتد و (چه) که در نظر آيد غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست هر که به ميخانه رفت بیخبر آيدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۳۱مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنگفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآيد گفتم ز مهرورزان رسم وفا بياموز گفتا ز (ماهرویان) خوبرويان اين کار کمتر آيد گفتم که بر خيالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راه ديگر آيد گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آيد گفتم خوشا هوایی کز (باغ عشق، باغ حسن) باد صبح خيزد گفتا خنک نسيمی کز کوی دلبر آيد گفتم که نوش لعلت ما را (در) به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بندهپرور آيد گفتم دل رحيمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآيد گفتم زمان عشرت ديدی که چون سرآمد؟گفتا خموش حافظ کاين غصه هم سرآيدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلناگر به بادهی مشکين (کشد دلم) دلم کشد شايدکه بوی خير ز زهد ريا نمیآيدجهانيان همه گر منع من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگار فرمايدطمع ز فيض کرامت مبر که خلق کريمگنه ببخشد و بر عاشقان ببخشايدمقيم حلقهی ذکر است دل بدان اميدکه حلقهای ز سر زلف يار بگشايدچمن خوش است و هوا دلکش است و می بیغشکنون بجز (بت کش) دل خوش هيچ در نمیبايدتو را که حسن خداداده هست و حجلهی بختچه حاجت است که مشاطهات بيارايدجميله ايست عروس جهان ولی هش دارکه اين مخدره در (عهد) عقد کس (نمیپاید) نمیآیدبه لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگربه (بوسهای) يک شکر ز تو دلخستهای بياسايد؟به خنده گفت که حافظ خدای را مپسندکه بوسهی تو رخ ماه را بيالايدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانبخت از دهان دوست نشانم نمیدهددولت خبر ز راز نهانم نمیدهداز بهر بوسهای ز لبش جان همیدهماينم (نمی) همیستاند و آنم نمیدهدمردم (ز اشتیاق) در اين فراق و در (این) آن پرده راه نيستيا هست و پردهدار نشانم نمیدهدزلفش کشيد باد صبا چرخ سفله بينکان جا مجال باد وزانم نمیدهدچندان که بر کنار چو پرگار (میروم) میشدمدوران چو نقطه ره به ميانم نمیدهدشکر به صبر دست دهد عاقبت ولیبدعهدی زمانه زمانم نمیدهدگفتم روم به خواب (که بینم خیال دوست) و ببینم جمال دوستحافظ ز آه و ناله امانم نمیدهدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنگر من از باغ تو يک (غنچه) ميوه بچينم چه شود؟پيش پایی به چراغ تو ببينم چه شود؟يا رب اندر کنف سايهی آن سرو بلندگر من سوخته يک دم بنشينم چه شود؟آخر ای خاتم جمشيد همايونآثارگر فتد عکس تو بر (لعل) نقش نگينم چه شود؟من که در کوی بتان منزل و ماوی دارمگر دهی جای به فردوس برینم چه شودواعظ (زاهد) شهر چو مهر ملک و شحنه گزيدمن اگر مهر نگاری بگزينم چه شود؟عقلم از خانه به در رفت و اگر می اين استديدم از پيش که در خانهی دينم چه شودصرف شد عمر گرانمايه به معشوقه و میتا از آنم چه به پيش آيد (و زینم) از اينم چه شودخواجه دانست که من عاشقم و هيچ (نشد) نگفتحافظ ار نيز بداند که چنينم چه شود؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنگر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشودتا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشودرندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر استحيوانی که ننوشد می و انسان نشودگوهر پاک ببايد که شود قابل فيضور نه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشوداسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باشکه به تلبيس و حيل ديو (سلیمان) مسلمان نشودعشق میورزم و اميد که اين فن شريفچون هنرهای دگر موجب حرمان نشوددوش میگفت که فردا بدهم کام دلتسببی ساز خدايا که پشيمان نشودحسن خلقی ز خدا میطلبم خوی تو راتا دگر خاطر ما از تو پريشان نشودذره را تا نبود همت عالی حافظطالب چشمهی خورشيد درخشان نشودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ترسم که اشک در (بر) غم ما پردهدر شود وين راز سر به مهر به عالم سمر شود گويند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود وليک به خون جگر شود خواهم شدن به ميکده گريان و (عذرخواه) دادخواه کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود از هر کرانه تير دعا کردهام روان باشد کز آن ميانه يکی کارگر شود ای جان حديث ما بر دلدار بازگوی ليکن چنان مگو که صبا (پردهدر) را خبر شود از کيميای مهر تو زر گشت روی من آری به يمن لطف شما خاک زر شود در تنگنای حيرتم از نخوت رقيب يا رب مباد آن که گدا معتبر شود بس نکته غير حسن ببايد که تا کسی مقبول طبع مردم صاحبنظر شوداین سرکشی که در سر سرو بلند توستکی با تو دست کوته ما در کمر شودحافظ سر از لحد به در آرد به پای بوسگر خاک او به پای شما پیسپر شودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ساقی حديث سرو و گل و لاله میرود وين بحث با ثلاثهی غساله میرود می ده که نوعروس (سخن) چمن حد حسن يافت کار اين زمان ز صنعت دلاله میرودباد بهار میوزد از (بوستان) گلستان شاه و از ژاله باده در قدح لاله میرودخویکرده میخرامد و بر عارض سمناز رشک روی او عرق ژاله میروداز ره مرو به عشوهی دنيا که اين عجوز مکاره مینشيند و (مختاله) محتاله میرودآن چشم جادوانهی عابدفريب بين کش کاروان سحر ز دنباله میرود طی مکان ببين و زمان در سلوک شعر کاين طفل يک شبه ره يک ساله میرودشکرشکن شوند همه طوطيان هند زين قند پارسی که به بنگاله میرود حافظ ز شوق (صحبت) مجلس سلطان غياث دين غافل (خامش) مشو که کار تو از ناله میرودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر درش که بخوانند بیخبر نروددلا مباش چنين هرزهگرد و هرجایی که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرودبه تاج هدهدم از ره مبر که باز سپيد چو باشه (ز کبر) در پی هر صيد مختصر نرودمن گدا هوس سروقامتی دارم که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود طمع در آن لب شيرين نکردنم اولیست ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟ سواد ديدهی غمديدهام به اشک مشوی که نقش خال توام هرگز از نظر نرود ز من چو باد صبا بوی خود دريغ مدارچرا که بی سر زلف توام به سر نرودمکن به چشم حقارت نگاه در من مست که آبروی شريعت بدين قدر نرود تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت (مگر) به در نرود سياهنامهتر از خود کسی نمیبينم چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود بيار باده و اول به دست حافظ ده به شرط آن که ز مجلس سخن به درنرودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود از دماغ من سرگشته خيال (رخ دوست) دهنت به جفای فلک و غصه دوران نرود در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند تا ابد سر نکشد و از سر پيمان نرود هر چه جز بار غمت بر دل مسکين من است برود از دل من و از دل من آن نرود آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود گر رود از پی خوبان دل من معذور است درد دارد چه کند کز پی درمان نرود هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان دل به خوبان ندهد و از پی ايشان نرودشعر به گمان نزدیک به یقین متعلق است به ناصر بخارایی شاعر و عارف همدورهی حافظ که در شیراز و بغداد و تبریز زیسته و بیست سال پیش از جناب حافظ درگذشتهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن از سر کوی تو هر کو به ملالت برود (اعنات) نرود کارش و آخر به خجالت برود کاروانی که بود بدرقهاش (لطف) حفظ خدای به تجمل بنشيند به جلالت برود سالک از نور هدايت (طلبد) ببرد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضلالت برود(چون به جایی برسد گر به ضلالت برود) ای دليل دل گمگشته خدا را مددی که غريب ار نبرد ره به دلالت برود کام خود (گِرویی) آخر عمر از می و معشوق بگير حيف اوقات که يک سر به بطالت برود حکم مستوری و مستی همه بر (عاقبت است) خاتمتست کس ندانست که آخر به چه حالت برود حافظ از چشمهی حکمت به کف آور جامی بو که از لوح دلت نقش جهالت برودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنچو دست (در) بر سر زلفش زنم به تاب رود ور آشتی طلبم با سر عتاب رود چو ماه نو ره (نظارگان بیچاره) بيچارگان نظاره زند به گوشهی ابرو و در نقاب رود شب شراب خرابم کند به بيداری وگر به روز (حکایت) شکايت کنم به خواب رودطريق عشق پرآشوب و (آفت) فتنه است ای دل بيفتد آن که در اين راه با شتاب رودحباب را چو فتد باد نخوت اندر سر کلاهداريش اندر سر شراب رود گدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سايهی اين در به آفتاب رود سواد نامهی موی سياه چون طی شد بياض کم نشود (ور) گر صد انتخاب رود (دلا چو پیر شدی، حسن و نازکی مفروشکه این معامله در عالم شباب رود) حجاب راه تویی حافظ از ميان برخيز خوشا کسی که در اين راه بیحجاب رودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۲۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلاناز دیده خون دل همه بر روی ما رودبر روی ما ز ديده چه گويم چهها رودما در درون سينه هوایی نهفتهايمبر باد اگر رود (سر) دل ما (زین) زان هوا رودخورشيد خاوری کند از رشک جامه چاکگر ماه مهرپرور من در قبا رودبر خاک راه يار نهاديم روی خويشبر روی ما رواست اگر آشنا رودسيل است آب ديده و (بر هر ) هر کس که بگذردگر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رودما را به آب ديده شب و روز ماجراستزان رهگذر که بر سر کويش چرا رودحافظ به کوی ميکده دايم به صدق دلچون صوفيان (صفهی دارالصفا رودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود بنوش جام صبوحی به نالهی دف و چنگ ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود به دور گل منشين بی شراب و شاهد و چنگ که همچو (دور) روز بقا هفتهای بود معدود شد از (بروج) خروج رياحين چو آسمان روشن زمين به اختر ميمون و طالع مسعود ز دست شاهد نازکعذار عيسیدم شراب نوش و رها کن حديث عاد و ثمود جهان چو خلد برين شد به دور سوسن و گل ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود چو گل سوار شود بر هوا سليمانوارسحر که مرغ درآيد به نغمهی داوود به باغ تازه کن آيين دين زردشتیکنون که لاله برافروخت آتش نمرود بخواه جام صبوحی به ياد آصف عهد وزير ملک سليمان عماد دين محمود بود که مجلس حافظ به يمن تربيتش هر آن چه میطلبد جمله باشدش موجودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۸فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاندر ازل هر کو به فيض دولت ارزانی بودتا ابد جام مرادش همدم جانی بودمن همان ساعت که از می خواستم شد توبه کارگفتم اين شاخ ار دهد باری پشيمانی بودخود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن (بر آب) به دوشهمچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود؟بی چراغ جام در خلوت نمیيارم نشستزان که کنج اهل دل بايد که نورانی بودهمت عالی طلب جام مرصع گو مباشرند را آب عنب ياقوت رمانی بودگر چه بیسامان نمايد کار ما سهلش مبينکاندر اين کشور گدایی رشک سلطانی بودنيکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدارخودپسندی (بدپسندی) جان من برهان نادانی بودمجلس انس و بهار و بحث (عشق) شعر اندر مياننستدن جام می از جانان گرانجانی بوددی عزيزی گفت حافظ میخورد پنهان شرابای عزيز من نه عيب (گناه) آن به که پنهانی بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۷مفاعیلن مفاعیلن فعولنمسلمانان مرا وقتی دلی بودکه با وی گفتمی گر مشکلی بودبه گردابی چو میافتادم از (چشم) غمبه تدبيرش اميد ساحلی بوددلی همدرد و ياری مصلحتبينکه استظهار هر اهل دلی بودز من ضايع شد اندر کوی جانانچه دامنگير يا رب منزلی بودسرشکم در طلب خون میچکانیدولی از وصل او بیحاصلی بودهنر بیعيب حرمان نيست ليکنز من محرومتر کی سائلی بودبر اين جان پريشان رحمت آريدکه وقتی کاردانی کاملی بودمرا تا عشق تعليم سخن کردحديثم نکتهی هر محفلی بودمگو ديگر که حافظ نکتهدان استکه ما ديديم و محکم (غافلی) جاهلی بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۶مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنآن يار کز او خانهی ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عيب بری بود منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شيوهی صاحبنظری بود از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد آری چه کنم (گردش، محنت، فتنه) دولت دور قمری بود دل گفت فروکش کنم اين شهر به بويش بيچاره ندانست که يارش سفری بود خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرين افسوس که آن (سرو) گنج روان رهگذری بود اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود عذری بنه ای دل که تو درويشی و او را در مملکت حسن سر تاجوری بود تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شيوهی او پردهدری بودخود را (بکشد) بکش ای بلبل از اين رشک که گل را با باد صبا وقت سحر جلوهگری بود هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از يمن دعای شب و ورد سحری بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبه کوی ميکده يا رب سحر چه مشغله بود؟که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بودحديث عشق که از حرف و صوت مستغنیستبه نالهی دف و نی در خروش و (غلغله) ولوله بودمباحثی که در آن (حلقه) مجلس جنون میرفتورای مدرسه و قال و قيل مساله بوددل از کرشمهی ساقی به شکر بود ولیز نامساعدی بختش اندکی گله بودقياس کردم و آن چشم جادوانهی مستهزار ساحر چون سامريش در گله بودبگفتمش به لبم بوسهای حوالت کنبه خنده گفت کیات با من اين معامله بودز اخترم نظری سعد در ره است که دوشميان ماه و رخ يار من مقابله بوددهان يار که درمان درد حافظ داشتفغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديدم به/ خواب خوش که/ به دستم پی/ اله بود تعبير رفت و کار به دولت حواله بود چل (سی) سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت تدبير (آن) ما به دست شراب دوساله بود آن نافهی مراد که میخواستم ز بخت در چين زلف آن بت مشکينکلاله بود از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پياله بود خون میخورم ولیک نه جای شکایت استروزی ما ز خوان کرم اين نواله بودنالان و دادخواه به میخانه میرومکانجا گشاد کار من از آه و ناله بود هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچيد در رهگذار باد نگهبان لاله بود بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بودگل بر جریده گفتهی حافظ همی نوشتشعری که نکتهایش به از صد رساله بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
منظورش چرخ های آبی بر سر راه رودخانه هست احتمالا. پند ۱۱ تائو
سلام من الان اومدم😍
🌹🌹🌹
سانسور میشه؟کو بقیه ابیات؟
صدای سخن عشق داره خودش مخاطبینشو غربال میکنه . کسایی که درگیر مثال ها میشن ، کسایی که پیشفرضای خودشونو نمیتونن رها کنن ، کسایی که فقط "میخوان" . تقریبا هر بیست اپیزود ، صدای سخن عشقو میخوام رها کنم و بعدشم میرم سراغ پادکستای دیگه(راجب فلسفه، تاریخ، روانشناسی ، توسعه فردی) ولی روز بعدش برمیگردم اینجا . تو هیچ پادکستی نمیگن زندگی شستن یک فنجان است....اکثرا چاقو یا ذرهبین دستشون گرفتن و دارن زندگی رو تشریح میکنن . میبینمشون . و انتخابشونو محترم میشمارم . اما اونجا رو رها میکنم و برمیگردم اینجا
فرزان جان اجرایِ دلچسبِ امروزت رو پیوند می زنم به اونچه مولانا گفته " چون ترا دیدم بِدیدَم خویش را " 💖✨️❣️
دقیقاً همون مِی ای بود که من رو از من لحظه ای رها کرد
به به به به عاالییی بوودد فوق العااده بوودددد تمامش زار زدم فقط چقدررر حال خوب کن چقدررر خلسه آور بود چقدرر سُکر آور بود مررسیی مرسییی چقددرر خوب که اینا بودن رو زمین دم اونایی که اشعار و حرفای اینارو جوع کردن گرم دم شما که رفتی اینا رو فهم کردی و به ما می چشونی گرممممم
بخاطر این شعر رفتم به کسی که دوسش دارم اعتراف کردم ولی منو رد کرد دارم هزار بار شعرو برای خودم زمزمه میکنم دارم از درد میسوزم ولی خوشحالم که فقط میدونه
تا حالا رواق رو نشنیده بودم... چقدر چسبید
مارو کجا بردی فرزان....
سلام آقای فرزان. وقتت بخیر. از اونجایی که مدعی شدین اسپینوزا رو فهمیدین، به خودم اجازه دادم در این مورد ازتون سوال بپرسم. من متوجه هستم که ذهن و ماده باهم نمیتونن رابطه علی داشته باشن اما آیا صفت ماده ارجیحت داره؟ از اونجا اینو میگم که در اذهان درخت متصور میشه به صورتی که شبیه حالت مادی اون است. انگار این تصور از حالت امتداد وام گرفته شده.
مرسی از آموزه جدیدت فرزان جان🥰 مراقب خودت باش❤️
مثنوی خوانی عالیه فوق العاده بود ای کاش جلوتر هم خونده باشی، من یه سوالی دارم از کجا معلوم این ادماهایی که ادعا دارن مشکلات روانی مثل اسکیزوفرنی نداشتن ؟!
ببو گلابی اتفاقا اگر خونه کسی دعوت بشه کلی دست پر میره. اگر دست خالی میری خسیسی آقای فرزان!😃
مرسی فرزان جان حس قشنگی رو باهات زندگی کردیم😍 ما رو بیشتر اسپینوزایی کن خیلییییی بیشتررررر 🍷🥂
عجب کاری باهامون کرد این اپیزود. حس و حال عجیبش، فوق العاده بود
سلام همه عالی
عججججب! رفته بودم خلسه... وقتی تموم شد متوجه شدم انگار اینجا نبودم شک کردم که همه رو خوب گوش دادم آیا؟ خوشا سعادت حافظ و حافظیون💫
٢٣٣ کولاک کردی فرزان خان کوووووولااااااک ❤️🔥