Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 1,070,410Played: 67,740,204
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
530 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلندر سرای مغان رفته بود و آب‌زدهنشسته پير و صلایی به شيخ و شاب زدهسبوکشان همه در بندگيش بسته کمرولی ز ترک کله چتر بر سحاب زدهشعاع جام و قدح نور ماه پوشيدهعذار مغبچگان راه آفتاب زدهعروس بخت در آن حجله با هزاران نازشکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زدهز شور و عربده‌ی شاهدان شيرين کارشکر شکسته سمن ريخته رباب زدهسلام کردم و با من به روی خندان گفتکه ای خمارکش مفلس شراب‌زدهکه اين کند که تو کردی؟ به ضعف همت و رایز گنج‌خانه شده خيمه بر خراب زدهوصال دولت بيدار ترسمت ندهندکه خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب‌زدهبيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنمهزار صف ز دعاهای مستجاب‌زدهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنناگهان پرده برانداخته‌ای يعنی چهمست از خانه برون تاخته‌ای يعنی چهزلف در دست صبا گوش به فرمان رقيباين چنين با همه درساخته‌ای يعنی چهشاه خوبانی و منظور گدايان شده‌ایقدر اين مرتبه نشناخته‌ای يعنی چهنه سر زلف خود اول تو به دستم دادیبازم از پای درانداخته‌ای يعنی چهسخنت رمز دهان گفت و کمر سر ميانو از ميان تيغ به ما آخته‌ای يعنی چههر کس از مهره‌ی مهر تو به نقشی مشغولعاقبت با همه کج باخته‌ای يعنی چهحافظا در دل تنگت چو فرود آمد يارخانه از غير نپرداخته‌ای يعنی چهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای که با سلسله‌ی زلف دراز آمده‌ای فرصتت باد که ديوانه‌نواز آمده‌ای ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت چون به پرسيدن ارباب نياز آمده‌ای پيش بالای تو ميرم چه به صلح و چه به جنگ چون به هر حال برازنده‌ی ناز آمده‌ای آب و آتش به هم آميخته‌ای از لب لعل چشم بد دور که بس شعبده‌باز آمده‌ای آفرين بر دل نرم تو که از بهر ثواب کشته غمزه‌ی خود را به نماز آمده‌ای زهد من با تو چه سنجد که به يغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای گفت حافظ دگرت خرقه شراب‌آلوده‌ست مگر از مذهب اين طايفه بازآمده‌ای؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشيرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به به داغ بندگی مردن بر اين در به جان او که از ملک جهان به خدا را از طبيب من بپرسيد که آخر کی شود اين ناتوان به گلی کان پايمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که اين سيب زنخ زان بوستان به دلا دايم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به جوانا سر متاب از پند پيران که رای پير از بخت جوان به شبی می‌گفت حافظ کس نديده‌ست ز مرواريد گوشم در جهان بهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۸مستفعلن‌فع مستفعلن‌فع گر تيغ بارد در کوی آن ماه گردن نهاديم الحکم لله آيين تقوا ما نيز دانيم ليکن چه چاره با بخت گمراه ما شيخ و واعظ کمتر شناسيم يا جام باده يا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه؟ استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نيفکند آيينه‌رويا! آه از دلت آه الصبرٌ مُرٌّ و العمرُ فانٍ يا ليت شعری حَتام القاه حافظ چه نالی؟ گر وصل خواهي خون بايدت خورد در گاه و بی‌گاهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۷مستفعلن‌فع مستفعلن‌فع عيشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به بر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پيران جاهل شيخان گمراه از دست زاهد کرديم توبه و از فعل عابد استغفرالله جانا چه گويم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه کافر مبيناد اين غم که ديده‌ست از قامتت سرو از عارضت ماه شوق لبت برد از ياد حافظ درس شبانه ورد سحرگاهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنخنک نسيم معنبر شمامه‌ای دلخواهکه در هوای تو برخاست بامداد پگاهدليل راه شو ای طاير خجسته‌لقاکه ديده آب شد از شوق خاک آن درگاهبه ياد شخص نزارم که غرق خون دل استهلال را ز کنار افق کنيد نگاهمنم که بی تو نفس می‌کشم؟ زهی خجلتمگر تو عفو کنی ور نه چيست عذر گناه؟ز دوستان تو آموخت در طريقت مهرسپيده‌دم که صبا چاک زد شعار سياهبه عشق روی تو روزی که از جهان برومز تربتم بدمد سرخ‌گل به جای گياهمده به خاطر نازک ملالت از من زودکه حافظ تو خود اين لحظه گفت بسم اللهSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنای پيک راستان خـبر يار ما بگو احوال گل به بلبل دستان‌سرا بگو ما محرمان خلوت انسيم غم مخور با يار آشنا سخن آشنا بگوجان‌پرور است قصه‌ی ارباب معرفت رمزی برو بپرس حديثی بيا بگوبر اين فقير نامه‌ی آن محتشم بخوان با اين گدا حکايت آن پادشا بگو برهم چو می‌زد آن سر زلفين مشکبار با ما سر چه داشت؟ ز بهر خدا بگوجان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند بر آن غريب ما چه گذشت از هوا بگو هر کس که گفت خاک در دوست توتياست گو اين سخن معاينه در چشم ما بگو آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند گو در حضور پير من اين ماجرا بگو گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير شاهانه ماجرای گناه گدا بگوآن می که در سبو دل صوفی به عشوه بردکی در قدح کرشمه کند ساقیا بگو حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگوSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۴مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن گلبن عيش می‌دمد ساقی گلعذار کو؟ باد بهار می‌وزد باده‌ی خوشگوار کو؟ هر گل نو ز گلرخی ياد همی‌کند ولی گوش سخن‌شنو کجا ديده‌ی اعتبار کو؟ مجلس بزم عيش را غاليه‌ی مراد نيستای دم صبح خوش‌نفس نافه‌ی زلف يار کو؟ حسن‌فروشی گلم نيست تحمل ای صبا دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو؟ شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زدخصم زبان‌دراز شد خنجر آبدار کو؟ گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟ مردم از اين هوس ولی قدرت و اختيار کو؟ حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است از غم روزگار دون طبع سخن‌گزار کو؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنخط عذار يار که بگرفت ماه از او خوش حلقه‌ای‌ست ليک به در نيست راه از او ابروی دوست گوشه‌ی محراب دولت است آنجا بسای چهره و حاجت بخواه از او ای جرعه‌نوش مجلس جم سينه پاک دار کآيينه‌ای‌ست جام جهان‌بين که آه از او کردار اهل صومعه‌ام کرد می‌پرست اين دود بين که نامه‌ی من شد سياه از او سلطان غم هر آنچه تواند بگو بکن من بُرده‌ام به باده‌فروشان پناه از او ساقی چراغ می به ره آفتاب دار گو برفروز مشعله‌ی صبحگاه از او آبی به روزنامه‌ی اعمال ما فشان بتوان مگر سترد حروف گناه از او حافظ که راه مجلس عشاق ساز کرد خالی مباد عرصه‌ی اين بزمگاه از او آيا در اين خيال که دارد گداي شهر روزی بود که ياد کند پادشاه از او؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۲مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا چشمی‌ست خون‌افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارين‌گلشنش روی است و مشکين‌سايبان ابرو هلالی شد تنم زين غم که با طغرای ابرويش که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو روان گوشه‌گيران را جبينش طرفه گلزاريست که بر طرف سمن‌زارش همی‌گردد چمان ابرو دگر حور و پری را کس نگويد با چنين حسنی که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداری به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابروSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۱مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن تاب بنفشه می‌دهد طره‌ی مشک‌سای تو پرده‌ی غنچه می‌درد خنده‌ی دلگشای تو ای گل خوش‌نسيم من بلبل خويش را مسوز کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار گوشه‌ی تاج سلطنت می‌شکند گدای تو خرقه‌ی زهد و جام می گر چه نه درخور هم‌اند اين همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو شاهنشين چشم من تکيه‌گه خيال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو خوش چمنی‌ست عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش‌کلام شد مرغ سخن‌سرای توSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»اینستاگرام آیداغزل نمره ۴۱۰فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلانای قبای پادشاهی راست بر بالای توزينت تاج و نگين از گوهر والای توآفتاب فتح را هر دم طلوعی می‌دهداز کلاه خسروی رخسار مه‌سيمای توجلوه‌گاه طاير اقبال باشد هر کجاسايه اندازد همای چترگردون‌سای تواز رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلافنکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای توآب حيوانش ز منقار بلاغت می‌چکدطوطی خوش‌لهجه يعنی کلک شکرخای توگر چه خورشيد فلک چشم و چراغ عالم استروشنایی‌بخش چشم اوست خاک پای توآنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگارجرعه‌ای بود از زلال جام جان‌افزای توعرض حاجت در حريم حضرتت محتاج نيستراز کس مخفی نماند با فروغ رای توخسروا پيرانه‌سر حافظ جوانی‌ می‌کندبر اميد عفو جانبخش گنه‌فرسای توSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنای خون‌بهای نافه‌ی چين خاک راه تو خورشيد سايه‌پرور طرف کلاه تو نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام ای جان فدای شيوه‌ی چشم سياه تو خونم بخور که هيچ ملک با چنین جمال از دل نيايدش که نويسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی زان شد کنار ديده و دل تکيه گاه تو با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو ياران همنشين همه از هم جدا شدند ماييم و آستانه‌ی دولت‌پناه تو*یار بدان مباش که مانند بخت نیکیار تو باد هر که بود نیکخواه تو حافظ طمع مبر ز عنايت که عاقبت آتش زند به خرمن غم دود آه توSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای آفتاب آينه‌دار جمال تو مشک سياه مجمره‌گردان خال تو صحن سرای ديده بشستم ولی چه سود کاين گوشه نيست درخور خيل خيال تواين نقطه‌ی سياه که آمد مدار نور عکسی‌ست در حديقه‌ی بينش ز خال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن يا رب مباد تا به قيامت زوال تو مطبوع‌تر ز نقش تو صورت نبست باز طغرانويس ابروی مشکين مثال تو در چين زلفش ای دل مسکين چگونه‌ای؟ کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو برخاست بوی گل ز در آشتی درآی ای نوبهار ما رخ فرخنده‌فال تو تا آسمان ز حلقه‌به‌گوشان ما شود کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو تا پيش بخت باز رَوم تهنيت‌کنان کو مژده‌ای ز مقدم عيد وصال تو؟ در پيش شاه عرض کدامين جفا کنم شرح نيازمندی خود يا ملال تو؟ حافظ در اين کمند سر سرکشان بسی‌ست سودای کج مپز که نباشد مجال توSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو يادم از کشته‌ی خويش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتيدی و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو گر روی پاک و مجرد چو مسيحا به فلک از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتوتکيه بر اختر شبگرد مکن کاين عيار تاج کاووس ببرد ربود و کمر کيخسرو گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبی گذران است نصيحت بشنو چشم بد دور ز خال تو که در عرصه‌ی حسن بيدقی راند که برد از مه و خورشيد گرو آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق خرمن مه به جویی خوشه‌ی پروين به دو جو آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت حافظ اين خرقه‌ی پشمينه بينداز و بروالحاقی:هرکه در مزرعه دل تخم وفا سبز نکردزردرویی کشد از حاصل خود گاه درواندر این دایره می‌باش چو دف حلقه‌به‌گوشور قفایی خوری از دایره‌ی خویش مروSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن گفتا برون شدی به تماشای ماه نو از ماه ابروان منت شرم باد رو عمری‌ست تا دلم ز اسیران زلف توست غافل ز حفظ جانب ياران خود مشو مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما کان جا هزار نافه‌ی مشکين به نيم جو تخم وفا و مهر در اين کهنه‌کشته‌زار آنگه عيان شود که رسد موسم درو ساقی بيار باده که رمزی بگويمت از سر اختران کهن‌سير و ماه نو شکل هلال هر سر مه می‌دهد نشان از افسر سيامک و ترک کلاه زو حافظ جناب پير مغان مامن وفاست درس حديث عشق بر او خوان و زو شنوSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به جان پير خرابات و حق صحبت او که نيست در سر من جز هوای خدمت او بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است بيار باده که مستظهرم به همت او چراغ صاعقه‌ی آن سحاب روشن باد که زد به خرمن ما آتش محبت او بر آستانه‌ی ميخانه گر سری بينی مزن به پای که معلوم نيست نيت او بيا که دوش به مستی سروش عالم غيب نويد داد که عام است فيض رحمت او مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که نيست معصيت و زهد بی مشيت او نمی‌کند دل من ميل زهد و توبه ولی به نام خواجه بکوشيم و فر دولت او مدام خرقه‌ی حافظ به باده در گرو است مگر ز خاک خرابات بود فطرت اوSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از اين بر در ميکده می‌کن گذری بهتر از اين در حق من لبت اين لطف که می‌فرمايد سخت خوب است وليکن قدری بهتر از اين آن که فکرش گره از کار جهان بگشايد گو در اين کار بفرما نظری بهتر از اين ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجه‌ی عاقل هنری بهتر از اين؟ دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم مادر دهر ندارد پسری بهتر از اين من چو گويم که قدح نوش و لب ساقی بوس بشنو از من که نگويد دگری بهتر از اين کلک حافظ شکرين ميوه نباتی‌ست بچين که در اين باغ نبينی ثمری بهتر از اينSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شراب لعل کش و روی مه‌جبينان بين خلاف مذهب آنان جمال اينان بين به زير دلق ملمع کمندها دارند درازدستی اين کوته‌آستينان بين به خرمن دو جهان سر فرو نمی‌آرند دماغ و کبر گدايان و خوشه‌چينان بين بهای نيم کرشمه هزار جان طلبندنياز اهل دل و ناز نازنينان بين حقوق صحبت ما را به باد داد و برفتوفای صحبت ياران و همنشينان بين اسير عشق شدن چاره‌ی خلاص من است ضمير عاقبت‌انديش پيش‌بينان بين کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوستصفا‌ی همت پاکان و پاک‌دينان بينSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (146220)

s

یاد اون جشن آخر فیلم بابا عزیز می افتم با تصور کردن این مجلس حافظ...

Nov 16th
Reply

zhaklin

باز یکی اومده اینجا شروع کرده به بی احترامی. انتقاد داری بفرما ولی اگه دوست نداری زورت نکردن گوش کنی.

Nov 16th
Reply

Zahra

غزل نمره ۳۱۵ ‎05:09 غزل با صدای استاد شجریان ‎08:05 توضیح بیت اول (مدح شبه ذم) ‎به غير از آن که بشد دين و دانش از دستم ‎بيا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم؟ ‎13:07 غذا دادن به کبوترها و لحظه‌ی اکنون ‎25:23 💫 انسان کامل (رساله اول) ‎25:27 توضیح قسمت قبل انسان کامل ‎38:23 خاطره زیتون و بچه‌ها ‎45:47 🌱 گلستان سعدی ‎(باب دوم ٫ حکایت بیست و ششم) ‎49:19 خوانش گلستان ‎53:11 خوانش غزل

Nov 16th
Reply (3)

Sf Adnani

من خوابم یا بیدار ؟ 🤭

Nov 16th
Reply

Aafrooz

چشم بد دور که بس شعبده باز آمده ایی😊⚘

Nov 16th
Reply

مریم بانو

ممکنه ایمیلتون رو چک کنید؟خیلی ممنونم

Nov 16th
Reply

Anahita

❣️

Nov 16th
Reply

امیرحسین ده مولایی

احساس می کنم در سفر زمان کردم ها ها ها ها😅

Nov 16th
Reply

Saboo Cast

اپیزود هفتم از مجموعه امشاسپندان منتشر شد آخرین امشاسپند اَمرداد اَمرِتَات -بانوی جاودانگی✨ ☀️اگر به قصه های اساطیری علاقه مندید با من همراه شوید تا واژه‌ها، صدا شوند و اسطورها، زندگی دوباره بیابند. https://castbox.fm/channel/id6762380?country=gb

Nov 16th
Reply

Ensi jahany

نمیدونم حال غریبی دارم بعدازچنددقیقه پلی کردن استپ کردم به این فکرکردم فردا صبح چکارکنم این میگه یه صبح آخرهم میاد 🥹🥹

Nov 16th
Reply

یزدان

ای ای آدم حقه باز زشت

Nov 16th
Reply

pouya mohseni

فکر‌کنم اشتباه شده، اپیزود فردا دیروز منتشر شده، نتیفیکیشنش امروز اومده 😂😂 ولی خب نشونم میده بعضی اپیزودارو زودتر میگیری و روز انتشار ضبت نشدن 😊

Nov 16th
Reply

یزدان

ای فرزآن دروغ گو تو دقیقا مثل اون مجری آمریکای هیچ کس هنوز ذات واقعیتو ندیده

Nov 16th
Reply

یزدان

عروسی کن خوشگلی تو

Nov 16th
Reply

یزدان

عروسی کن خوشگلی تو هرچیزی هستی جز خوشکل

Nov 16th
Reply

یزدان

تو با این قیافه تونستی 300ساعت منو بازی بدی

Nov 16th
Reply

saede nazari

ما اهل دلتنگی نیستیم ما خود دل تنگی هستیم 😭😭💔

Nov 16th
Reply

m.mehrpouy

«و پاییز، فصلِ عاشقانه‌هاست... با خش‌خشِ زرد و نارنجی‌اش، پادشاهِ قلبِ من شده و برگریزانش مرا فرا می‌خوانَد... پاییز، حالِ مرا خوب می‌داند؛ عشق را مهمانِ قلبِ من می‌کند... و مرا شاعر می‌سازد.» 🍁🍂 شب پاییزیتون آروم....

Nov 16th
Reply

یزدان

طرف تورو توی اپیزد 42شناخته چرا من آنقدر دیر تورو شناختم

Nov 16th
Reply

m.mehrpouy

این ک غزل فرداست....فکر کردم برای قبله برای من دو غزل مونده ب آخر اومده....زندگیمون رو ب صدای سخن عشق گره زدی چ گره ای فرزان ....

Nov 16th
Reply
loading