با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ۴۳۵
Update: 2025-12-07
94
Description
غزل نمره ۴۳۵
مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن
با مدعی مگوييد اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بميرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيد
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی؟
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سياهی چندين درازدستی؟
در گوشهی سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گويد رموز مستی
آن روز ديده بودم اين فتنهها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از اين کشاکش پنداشتی که جستی
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel









دقت کردید چندبار صادقانه قسم خوردید در این قسمت؟
اینطوری هم میشه دیدش که از همون بیت اول انگار حافظ داره با خودش حرف میزنه؟ . [از عزلهای قبل] که رفت عمر و هنوز هم دماغ پُر ز هواست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید» . بعد به خودش میگه(یا بهش گفتن) باید عاشق بشی تا پی به اسرار مستی و نقش مقصود ببری (چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود..) . بعد هم حرف صنم رو به یاد میاره که مثل همیشه در حال سرزنش و چزوندن حافظه.. «با کافران چه کارت؟ گر بت نمیپرستی» یعنی خودت رو میپرستی(مدعی هستی)
22آذر:)
عجب غزلی بود. ولی دستخوش فرزان عزیز. خوب از پسش بر اومدید
سلام و خدا قوت عجب غزلی و عجب انرژی، عالی بودی عزیزم دست مریزاد
فرزآن ♥️زیبآ🙏 گویی جاودانگی، هدیهایست که هستی تنها به آنان میبخشد که یکبار شجاعانه تن را وا مینهند و سبکبار، به سوی روشنایی میروند.»
چقدر این برنامه خوب بود🌸🦋
چقد منت گذاشتی سر ما فرزان جان 🤪درد وبلا از جونت دور باشه الهی🤲🏻
ممنون فرزآن جان💖 وای چقدر خوب بود این برنامه 👌🏻
داشتم یادداشت های روزانهی دو سال پیشم رو میخوندم، متوجه شدم چند ماه قبل از اینکه صدای سخن عشق شروع بشه چند بیت از مولانا در ذهنم تکرار میشد،«دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت،آمدم نهره مزن جامه مدر هیچ مگو/من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت، سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو» بله جهان مجیکال تر از این حرفهاست، و من به این محفل دعوت شده بودم :)
..و قسمت بود لینک خواننده ی مورد علاقم رو اینجا بذارم: این قطعه با صدای فرامرز اصلانی: https://ts18.tarafdari.com/contents/user793304/content-sound/4_5823580731133136441.mp3 ..و تنها صداست که می ماند..روحش شاد
خوشحالم که بلاخره تونستم خودمو برسونم تا هر روز باهاتون همراه باشم💖
اوایل جوانی فکر میکردم در بیت «عاشق شو ورنه روزی کار جهان سر آید.» فکر میکردم عاشق شو منظورش اینه که عاشق یه نفر باش از جنس مخالف. جوونی تنها حُسنی که داره اینه که جوون هستی. جسمت تازهتره... . وگرنه که این دوران جهالت و حماقت به چه درد آدم میخوره؟ ممنونم از صدای سخن عشق.
❤️🔥 عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آيد 💫
دقت کردید موقع خوانش عزیزالدین ،فرزان چی میگه :« زانوی ادب به زمین بزنیم ، به خدمت انسان کامل» خیلی عجیبه ! انگار همینکه داریم این کتاب را میخونیم ، در خدمت انسان کاملیم🤔😐
درود فرزان عزیز صبح پاییزیمون رو با این غزل ناب بهاری کردی،این خوانش با احساس وتفسیر دلنشینت به جانم نفوذ کرد واشکم جاری بود وصدای تپش قلبم رو می شنیدم،دستان گرمت رو از دور میفشارم وقدردانتم،وپرداخت می بهایی ناقابل به عنوان جبران ذره ای از عشقی که میدی تنها کاریه که با کمال میل واز روی عشق انجام میدم،سپاس از مهرت❤️🌹👍
سلام روزه پاییزی همهگان ب خیر خوشی چقدر این اپيزود عالی وبی نظیر بود کمی تفکر لازم شد سپاسمندم از فرزآن عزیز 🙏🙏👌✨️✨️
من هنوز در این غزل ماندهام بس که نکتهها دارد. یکی از بخشهاش که ذهنو به خودش قلاب کرده بود "در گوشه سلامت" بود و باعث شد یه جستجویی در نت کنم و به این کامنت در گنجور برخوردم که البته در مورد بیت زیر بود: من و دل گر فدا شدیم چه باک؟ / غرض اندر میان سلامت اوست در بابت سلامت این توضیح آمده بود:
میدونستی از هفت فروردین هزاروچهارصدوسه صبر کرده بودم تا برسی به این غزل حتی رو قاب گوشیم هک شده: عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
بی نظیر بود