صلاح از ما چه میجویی ۳۷۰
Update: 2025-09-06
149
Description
غزل نمره ۳۷۰
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتيم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم
در ميخانهام بگشا که هيچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن اين بود و ما گفتيم
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام ليکن
بلایی کز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم
قدت گفتم که شمشاد است و بس خجلت به بار آورد
که اين نسبت چرا کرديم و اين بهتان چرا گفتيم
جگر چون نافهام خون گشت و کم زينم نمیبايد
جزای آن که با زلفت سخن از چين خطا گفتيم
اگر بر من نبخشایی پشيمانی خوری آخر
به خاطر دار اين معنی که در خدمت کجا گفتيم
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با يار درنگرفت
ز بدعهدی گل گویی حکايت با صبا گفتيم
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel
💘✨🥰
این سرمه کشی تو این برنامه خیلی آبرو ریزی شده برای شما . مخصوصاً تعریف های بعدش از خودتون .
یاسمین و مامانش .
فکر میکنم در بیت آخر میشه گفت باد صبا که از گل هم بد عهدتره. اشاره به گذرا بودن و اینکه عمرش از گل هم کوتاهتره، پس شکایت از گل به باد صبا بیهوده است. واقعاً از اگزیستانسیالیست و رواق باید به حافظ پناه برد. ( و من که رفتم در گوگل سرچ کردم که ببینم این خوشگل چه شکلیه😊😉)
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم💔 خوش به سعادت آنانکه به این مقام رسیده اند
چقدر قسمتِ آش رشته دلنشین بود 💭🪄، بامزه و با حس و حال واقعی 🍲🥣🔆
کاش غزلیات حافظ نامتناهی بود، عادت کردم به صدای سخن عشق...
قصدم تقلیلگرایی نیست، صرفاً برام سؤال پیش اومده و نظرت برام مهمه: فکر میکنی چقدر از تجربههای عرفانی و وحی ممکنه به خاطر ترشح هورمون DMT در غدهی پینهآل مغز باشه؟ از اونجایی که گفته میشه هنگام مرگ این هورمون در مغز ترشح میشه، فکر میکنم شاید در تجربههایی مثل ریاضتکشی، مغز تصور میکنه در موقعیت مرگ قرار گرفته و همین باعث ترشح این ماده میشه.
چی میشه که آدم از یه قلب پر از عشق و عاطفه و دنیای عرفانی، مثل من برسه به جاییکه مرز فروپاشی رو میلیون ها کیلومتر طی میکنه و هر لحظه درحال فروپاشی و با اضطرار سر کنه... شاید منم به دور نرگس مستش، سلامت را دعا گفتم ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 🥀
منم دوست دارم تو هم مراقب خودت باش
قسمتی از حکایت فرزان و آش رشته... رو دوست دارم به نثر گلستان سعدی نزدیک کنم😅 با عرض پوزش از ساحت شیخ اجل سعدی. "باب نهم در آداب تشکر عارفی فرزانه که سالی چهل بر وی گذشته و همسر اختیار نکرده بود را همسایه، آش رشته نذر آورد. عارف که از این روزی به غایت مشعوف گشت به شکرانه نعمت، نیت بر اطعام درویش و مستحق از زیادت آن کرد. چون لقمه اول همی فرو برد عنان از کف داده عهد خویش فرو گذاشت و رشته ای بر جای نگذاشت. عارف که در سخندانی و بلاغت و فصاحت کلام، زبانزد و محبوب زمانه خویش بود، تلفن همی برداشت...
یعنی هلاک شدم انقدررر دلم آش رشته خواست 🤣🤣🤣🤣
من خیلی زندگیم عوض شد وقتی فهمیدم باید فقط مشاهده گر باشم زن باشم آب باشم همه چیز عوض میشه وقتی خودت عوض میشی جهانی دیگر و زندگی میکنی ممنون بابت آگاهی و نورت پایدار باشی🙏🫶🩷🌱💫🍷
این روزها اصلا حال خوبی ندارم و صدای سخن عشق شاید بشه گفت جز معدود چیزهاییه که من رو به این زندگی وصل کرده و خدا میدونه چقدر دلم میخواد فرزان رو از نزدیک ببینم و باهاش حرف بزنم شاید حالم بهتر بشه...
ممنون فرزآن جان چقدر برنامه خوبی بود❤️✨. همه سوالارو بلد بودم فقط تعداد آرکوپالو بین ۳ یا ۵ شک دارم😂 اینم چند تا سوال دیگه :)) نوسفر به چه معنیست؟ چرا فرزآن پیانو را در آشپزخونه گذاشته؟ اگر خرمالو زیاد بخوریم چه میشود؟ موضوع پادکست همسایه فرزآن چیست؟ پریسا خوشگله که بود؟ فرزآن چطور از حسن دماغو انتقام گرفت؟
کی تموم میشه حافظ ؟!
فرزین جان این متن را به یک بیت شعر بدل کن اگر امکان دارد من با آینه قهر کرده ام و روز و شب با آینه دلم صورتم را نگاه می کنم که گویی معشوق را که رنجیده من را زیبا می بینم.
بلایی که از حبیب آمد..... آری روشن هستم با درد و رنج به این نور رسیدم
تنها عشق است که گویی روان را سلامت می کند
صفات در کودکی و نوجوانی و میانسالی