نکتهای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین ۴۰۲
Update: 2025-10-20
104
Description
غزل نمره ۴۰۲
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
نکتهای دلکش بگويم خال آن مهرو ببين
عقل و جان را بستهی زنجير آن گيسو ببين
عيب دل کردم که وحشیوضع و هرجایی مباش
گفت چشم شيرگير و غنج آن آهو ببين
حلقهی زلفش تماشاخانهی باد صباست
جان صد صاحب دل آن جا بستهی يک مو ببين
عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند
ای ملامتگو خدا را رو مبين آن رو ببين
زلف دلدزدش صبا را بند بر گردن نهاد
با هواداران رهرو حيلهی هندو ببين
اين که من در جستجوی او ز خود فارغ شدم
کس نديدهست و نبيند مثلش از هر سو ببين
حافظ ار در گوشهی محراب مینالد رواست
ای نصيحتگو خدا را آن خم ابرو ببين
از مراد شاه منصور ای فلک سر برمتاب
تيزی شمشير بنگر قوت بازو ببين
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel
یکی هست و کسی نیست جز او در رقصِ هستی، تنها او میرقصد. ما موجیم و او دریا، ما نَفَسیم و او دمِ حیات. هر چه میبینی از اوست، هر لبخند و هر اشک، هر طلوع و هر غروب. او در چهرهی من و تو پنهان است، در صدای باد، در جنبش برگ، در تپشِ دل. ما گمان بردیم «من»ی هست جدا، اما «من» تنها نامیست بر موجی از دریا. وقتی این نام فرو میریزد، فقط او میماند و آنگاه، آرامترین رقص آغاز میشود.
عقل وجان را بسته ی زنجیر آن گیسو ببین🥹✨🤍 ما هم دوست داریم❤️🙏
گر دل از نقطهٔ خال تو بنالد چه عجب عجب این است که در دایرهٔ امکانی
سلام جسارت نباشه ولی میتونم بپرسم از دختر خالدار چه خبر؟!
من تازه غزل ۳۷۲ رو شنیدم و دیگه همپای شما نمیتونم پیش بیام. ولی یه فکری به سرم افتاد که مطمئن نیستم فکر خوبیه یا نه. به نظرم جالب میاد فقط و خواستم مطرحش کنم تا هرکی میبینه بهش فکر کنه یا بازنشرش کنه: عزیزانی که از ابتدا تا اینجا پیوسته همراه بودند، اعلام کنند ساکن کدوم شهرند، به این امید که تعدادی همصحبت همجنس به دایره روابطمون اضافه بشه.
آیا به خاطر بعد زمان میپرسیم امروز چند شنبه هست
ممنون عالی مثل همیشه چقدر خوانش زیبا معانی زیبا دلربایی عالی ممنون
همیشه برام سوال بود رفتن به لحظه زمان حال چرااینهمه دشوار هستش چرا اینهمه انرژی تواین لحظه نهفته است؟ تا ریشه اش رو تو بت پرستی اجدادمون یافتم انگار یه ترس بزرگی از نداشتن اون بت پیش روی ماست حالا تبدیل شده به نشخوار ذهن رها کردن ذهن واستفاده از قدرت اون لحظه یه ترسی پیش روی ماست از نداشتن توهم ها.. عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند ای ملامتگو خدا رومبین آن روببین ۰۴،۰۷،۲۸ سلام همین لحظتون بخیر خداوندا نیروی عطا کن تا دست از این بت ها برداریم تا از نیروی فوق تصورلحظه اکنون تنی به آگاهی بزنیم🤲🤲☘️
همهچیز پرانرژی ، خودمونی و بیادا بود یه حس ناب، درست از جنس خودمون بیواسطه ، بیتظاهر ، انگار هیچ فاصلهای نبود مثل گفتوگویی که از دل برمیاد فقط ما بودیم و یه حال خوبِ واقعی مرسی از اقای رنجبر عزیز✨️
دقیقه ۳۴ شیخ عزیزالدین: سلام فرزآن جانم ، پر واضح است در محضر اساتیدی چون شما من عددی نیستم که چیزی اضافه کنم ولی فکر کنم منظور ایشون این بوده که اونی که ضعیف تره همیشه مراقبه که جامه قبا نکند و ظاهر معقول خود را حفظ کند و ملامتی بودن مثل حافظ کار آدمهای ضعیف نیست ، حتی اگر سر غیب را ببینند بازهم عذر خواهی می کنم اگر جسارت کردم استاد
فرزان جان من تو زیر زمین خونه مون به دنیا اومدم متولد ۱۳۵۵ هستم.
ممنون فرزآن جان. چقدر توضیحات بیت اول (کافه) فوق العاده بود👌🏻❤️
وای از اون "غنننننجِ" آخر برنامه که دل من رو هم با خودش برد...🕊✨️
ما حذر از برق چشم زخم نداریم خرمن ما را تمام دانه سِپند است 'طالب آملی'
جیزز به این غزل امروووز🫠 از اونا بود که میشد باهاش جامه درید... میشه قشنگ ساعت ها به هر بیتش فکر کرد... دیدن خال(وحدت) در عین دیدن زلف(کثرت) و بنظرم سختر از اون دیدن زلف(کثرت) در عین دیدن(خال)وحدت... اینکه من کافه ام رو میشه وحدت درک کرد ولی سخت تر مرحله عکسشه ینی سوال "ایا کافه منم؟" یا اینکه "رابطه کافه با من چیه؟"... و باز خود حافظم میگه تو همین غزل که خود این "جستجو" آدمو از "خود" بیخود میکنه... یا به بیانی شاید حقیقت خود همین "جستجو" باشه...
فرزآن،بلامیسر❤️(به بهانهی پخش آهنگ گیلکی)🫠 من کافهام✅️ دل دیوونه با همصدایی بلامیسر و خانم هایده🌟 خالِ مهرو چشم شیرگیر و غنج آهو حلقهی زلفش تماشاخانهی باد صباست جان صد صاحبدل آنجا بستهی یک مو ببین عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند زلف دلدزدش صبا را بند بر گردن نهاد✨️ حکایتهای سعدی💫⭐️
صدای شیرگیر صدای ساقی صدای راوی صدای شکردهان فرزآن بلا 🙂 💫😍
تو شوهر عمه باش فقط😄
شیخ عزیز رهروی کامل
معلومه که شما ساقی هستین عزیزم. هم ساقی و هم راوی...☀️