چون شوم خاک رهش دامن بیافشاند ز من ۴۰۱
Update: 2025-10-19
158
Description
غزل نمره ۴۰۱
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
چون شوم خاک رهش دامن بيفشاند ز من
ور بگويم دل بگردان رو بگرداند ز من
روی رنگين را به هر کس مینمايد همچو گل
ور بگويم بازپوشان بازپوشاند ز من
چشم خود را گفتم آخر يک نظر سيرش ببين
گفت میخواهیمگر تا جوی خون راند ز من
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او يا داد بستاند ز من
گر چو شمعش پيش ميرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگريد
کو به چيزی مختصر چون باز میماند ز من
گر چو فرهادم به تلخی جان برآيد باک نيست
بس حکايتهای شيرين باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زين دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
In Channel







😂😂😂😂
فرزان جان من امشب رسیدم به این اپبزود من از دست اندرکاران شرکت پیلوت گاز هستم دلم میخواد به من اجازه مشارکت در تعمیر یا تأمین یک اجاق رومیزی رو بدی
.
دنیا فرهاد کشه، شیرین کش نیست. تو هم فرهاد کشی هر روز داری فرهادهای ایران رو میفرستی زیر تریلی 😂
ذکر خیرتو نمیگم جایی!!! چرا که حس من شبیه حس اجنبی ِ یعنی خودت خبر نداری😒
😅🤩😍🥰
بعضی موقع ها به خودم میگم چطور بدون صدای سخن عشق زندگی کنیم ؟
والا ما هم از طرف فاطمه احساس خطر میکردیم. الان چقدرررر خیالمون راحت شد
از خانم لیلی انور که سال ها برای ترجمه عطار و آثار عرفانی ایران رو به فرانسوی ترجمه کرده شنیدم که میگفت در عرفان ایرانی کسی انسان کامل میشه که وجوه دیگه وجودش رو هم زندگی و درک کنه یعنی تقریبا شبیه چیزی که یونگ گفت به وحدت انیمه و انیما خودش رسیده باشه اینکه شما اینقدر درک عمیقی از زنانگی داری و اینکه اینقدر طرب انگیزی و هر روز صبح که بهت گوش میدم سراپا وجد و نشاط میشم به نظرم به همین دلیل است برای اینکه با تمام وجوه خودت آشنایی و به درکشون داری میرسی سپاس برای این وجد و شعف و طراوت بامدادی
این حکایت سعدی منو یاد یه ماجرایی از عموم انداخت، ایشون یمدت از قضاتِ قوه قضائیه بود که حالا بعد رها کرد کاری به اونش ندارم، حکایت میکرد میگفت یبار یه بابایی رو آوردن معتاددد، داغون، بهم وَر، پریشان احوال، خلاصه خراببببب، فاز نصیحت برداشتم گفتم آخه مرد چه کاریه!!؟ یه نگا بنداز به خودت اینه شان آدمیت اینه زندگی؟ وا بده چه کاریه رفتی تو مواد غرق شدی؟؟ میگفت طرف یه نگاه عاقل اندر سفیه انداخت بمن گفت: حاژی، کشیدی تاحالا؟ نکشیدی دیگه، اگه کشیده بودی میفهمیدی،حاژی تا زنده ای بکش😐😂
خیلی مبتذل ( پست) بود، چیه آخه این چرندیات سرهم میکنید هم اجرا واقعا بده هم شعرا بده من نمیفهمم رای چی این کارا رو میکنید آخه عشق یک فنجان چایی است
اوایل که یکم یه چس مثقال دوستت داشتم و یجاهایی ام باهات جنگ داشتم و فحشتم میدادم،خیلیییی خیلیییییییی یعنی خیلیااااا ذکر خیرتو داشتم، البته کلا با ادما ارتباط ندارما،ولی واسه خانواده و در حد تمجید اینستاگرامی آمااااا از روزی که دلباخته ی صدای سخن عشق شدم، دیگه هیچ جا ،عملا هیچ جااااا ازش نگفتم، حتی پست اینستاگرامم برداشتم چونکه...
چه خارجیِ خاورمیانه ای بوده آ😂😂 دو روز عرفان شرقی خوند غیرتی شد😂 غیرتش کشت که فاطمه محبوب جهانه لیکن روز و شب عربده با فرزآن نتوان کرد
چقدر زیاد موسیقی این دقایق حال حافظ در این غزله،بمیرم براش
اولین قسمت شیخ عزیز الدین بود که دوست نداشتم، خیلی بابابزرگه طوری بود😒 ایش
وقتی حس نادیده گرفتن داشتی به من برساخته ت بگو: قشنگم قربونت برم تو بی نظیری آ، اینا کورن😆😆 همه شو متوجه بیرون کن، شک هم نکن
بنظرم بخاطر این از سیر تماشا کردنش جوی خون جاری میشه از چشم، که این معشوقی که تااینجا دیدیم اهل پنجول انداختنه، چشِ حافظو در میاره😂
معشوقِ فمنیستِ بی اعصاب👍👍😂
قربون حافظ برم که انقد دهن لقه و هرکاری میکرده برا معشوقو استوری میکرده😍😍😂 همشم چس ناله😍😍😂
و اینکه منم می بها رو ماهانه پرداخت می کنم ربطی به اپیزود نداره