مردمشاهی ۱۶ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . تهی دستی سخن را رنگ دیگر میدهد صائب / ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر باشد ، بنای مردمشاهی بر شالودهی گوناگونی، همچون رنگین کمان و سمفونی سیمرغ، مانند باغی پر از گلها و آواز پرندههای رنگارنگ است. مفهوم ارزش ایرانی، بکلی با نیک و بد، خیر و شر، حق و باطل در ادیان نوری فرق دارد. به همین دلیل در فرهنگ ایران سیمرغ (بزرگترین خدای ایران)، با طاووس اینهمانی داده میشد. هر چیزی که سبز بشود، رنگارنگ میشود. اینست که یکی از نامهای ارتا، گلچهره بوده است. رنگ برای ایرانی اصل پیوند بود. نه اینکه سپید در ستیز همیشگی پر از نفرت و کینه با سیاه باشد! در اسلام، کنار مار، همچنین طاووس را دوست شیطان و اغواگر انسان و سبب رانده شدن او از جنت و تبعید به زمین ملعون میدانند. زرتشتیت و یهودیت و مسیحیت و اسلام، ارزش ندارند! چرا که سازگاری با هویت ارزش، که رنگین کمانیست ندارند. اینکه در یزدانشناسی زرتشتی میآید که راه در جهان یکیست؟ و سپس به صراط المستقیم اسلام میرسد! (بقیه راهها گمراهه و کژراهه هستند)، ناهمخوان با فلسفهی ایرانیست، که در آن هر کس میتواند راه خود را بیآفریند و برود، ولی همهی این راهها در نهایت به هم پیوسته میشوند. این بود که واژهی راهو، یکی از نامهای گوناگون ارتا بود، که به رگها و راهها و رودها (ارس=ارتا) گفته میشد. مفهوم ارزش بایستی جای امر و نهی را، خیر و شر را، مومن و کافر را بگیرد. مفهوم ارزش، بازتابی از فلسفهی رنگ و آهنگ و گوناگونی گوهری آنها در گسترهی داد و ستد در بازار زندگی است. اندیشه و کردار و گفتار در این بازار، بایستی رنگ داشته باشند، تا کشش داشته باشند. رنگی که میفریبد، رویش گوهری جان آن چیز نیست، هیچ رنگ نیست! رنگی که میفریبد پوششی است که تنها میپوشاند، و پوستی نیست که بر گوشت میروید، و برگی نیست که جامهی درخت است. مولوی؛ پوستها را رنگها، مغزها را ذوقها / پوستها با مغزها خود کی کند هم مذهبی