مردمشاهی ۱۰ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . ز نیرو بود مرد را راستی / ز سستی کژی زاید و کاستی ، بزرگترین مسئلهی جمهوری ایرانی، همانا بنا کردن جامعه و حکومت (ملت_دولت) بر پایهی خرد شاد است، نه تنها خردگرایی خشک و خالی! در فرهنگ ایران، روشنایی و شادی، ناگسستنی هستند. اندیشیدن با خندیدن آغاز میشود. به مانای هستی یافتن در گیتی، خندیدن است. مسخره کردن تصویر آدم و حوا، که بیان فطرت انسان در ادیان ابراهیمیست، بیارزش است! به اصطلاح تنها با خندیدن به شبه فلسفهای که در آن، خوردن از درخت بینش برابر با تبعید از بهشت است و نپرداختن بدان، نکتهی مهم نابرابری بینش با شادی در این مذاهب نادیده گرفته میشود. نامیرایی ایرانی، همیشه تازه شوی از نوست، و این سرچشمهی شادی است. ناهمخوانی شادی و شناخت، سراسر ساختار تفکر الهیات زرتشتی و تورات و انجیل و قرآن و همچنین یونانیان را مشخص میسازد. درحالیکه فرهنگ نخستین ایران، استوار بر همبستگی گوهری شادی و شناخت آدمی است. مردم ایران، بهمن را که بن خرد شاد در هر فردی شمرده میشد، بزمونه مینامیدند، که در متون زرتشتی نتوان یافت! چراکه منحصربفرد زرتشت شده، و آمیختن خدای بهمن تنها با او و سبب خندیدن وی در هنگام زاده شدن، مسخ گردیده است. خنده در فرهنگ ایران، شکفته شدن هستی خود، یا گسترده شدن بن ژرف خود آدمی از شادی بوده است، (نه اینکه با مسخره کردن دیگری یا به چیزی خندیدن، که نشان فقر و بیگشایشی هستی خود است!) که ایرانی بدان ویستااخو=گستاخی میگفت، که امروزه شوربختانه ما معنای وارونه آن را که بیاخلاقی اسلامی و جسارت و بیش از حد خود رفتن باشد میشناسیم. درحالیکه گستاخی به مانای گسترده شدن تخم خدا یا بن هستی خود بوده است. ویستار+اهو=گستره+تخمخدا ، اصطلاح جمهوری ایرانی امروز یا همان مردمشاهی دیروز، تنها یک فرم نیست که بر سر زبان ایران نشناسان تبدیل به فرمالیته شود! بلکه شاخصهای است استثنایی... این پسوند ایرانی، منش تازه به جمهوری میدهد. به حکومت (ساماندهی) مردم بر پایهی خرد شادشان، فرهنگ گوهری ایرانی روانی تازه میبخشد