مردمشاهی ۲۱ (جمهوری ایرانی)
Description
فرهنگشهر . . . در فرهنگ ایران، تا حکومت میان مردم پخش نشود، داد نیست! و این اصل جمهوری است. ما بجای صغیر و ضعیف و تابع و گناهکار بودن همیشگی در افکار ابراهیمی و کالچر غربی و شرقی، آسنبغ (یکی از نامهای بهمن که به پخش کردن برمیگردد) فرهنگ ایران را داریم که ساماندهی و آراستن را از آن همگان میداند. همچنین داد در الهیات زرتشتی (فرهنگ مسخ شده ایران!) روشن است و کسی آن را نمیجوید و تنها با پیروی از اهورامزدای زرتشت بدان میرسد، و دیگر نیازی به اندیشیدن آدمی که داد چیست؟ نمیرسد! همانگونه که مسئله مهر در یزدان شناسی زرتشتی، سلسه مراتب پیدا کرده و جدولبندی و روشن شده است، و شوربختانه امکان جنبش در خرد آدمی، یا تراژدی میان اضداد را از بین برده است. گوهر دین (بینش زایشی / وجدان) در فرهنگ نخستین ایران، مهر است. این بود که عرفای ایرانی، ایمان به دین را اینهمانی با اشغ میدادند، و آن را در راستای اسلام نمیشناختند! درست چیزی که به اصطلاح روشنفکران دینی امروزی در مشتبهسازی از آن غافل هستند، همانا اینکه در عشق، ایمان تابع است. درحالیکه در ایمان، این ایمان است که حاکم بر عشق است. فرهنگ ارتایی ایران، مهر میان دو ملت را برترین مهر میداند، که در داستان آرمان حکومت (سامانده ایران) ایرج شاهنامه نمودار میشود، و بوسیله کورش این مهر بینالمللی پیاده میشود و در منشورش به یادگار در تاریخ میماند، و امروز بسیاری از ما از دروازهی ملتها در تخت جمشید بازدید میکنیم، بدون آنکه فلسفهی خوابیده در پشت این مهم را بدانیم!؟ امروزه، اینور و آنور بسیار میشنویم و میبینیم، که با قدرت و زور در صدد آوردن صلح با خیال ماندگاری آن هستند(همان قدرتطلبان و زورورزانی که از دیرباز تا کنون به شیوههای گوناگون، کمر به نابودی فرهنگ ایران بستند)؟! درست نقطهی مقابل فرهنگ و اندیشهی ژرف ایرانی، که آماده بود برای آشتی و مهر، از قدرت بگذرد